< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 6 /

بحث اخلاقى اين جلسه حديثى است از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه در تأييد آن، حديثى قدسى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كنيم:

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) مَنْ أحزن مؤمناً ثمّ اعطاه الدنيا لم يكن ذلك كفّارته.[1]

كسى كه انسان با ايمانى را غمگين كند بعد تمام دنيا را به او دهد كفّاره گناه او نخواهد شد.

عن الصادق(عليه السلام): قال الله عزّوجلّ ليأذن بحرب منى مَنْ أذى (آذى) عبدى المؤمن ....[2]

كسى كه بنده مؤمن مرا اذيّت كند اعلان جنگ به من كرده است.

اگر ما بخواهيم مكاتب مختلف را ارزيابى كنيم يكى از معيارها اين است كه ببينيم انسان در آن مكتب چه بهايى دارد؟ اسلام بيشترين مقام را براى انسان قائل شده است و به مسائل انسانى فوق العاده اهمّيت داده است. نكاتى در قرآن اشاره شده است كه بايد كنار هم قرار دهيم:

1ـ احسن المخلوقين:

﴿ثم انشاءناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين﴾.[3] در مورد آفرينش انسان، وقتى خدابه خاطر خلقت انسان احسن الخالقين است لازمه اش احسن المخلوقين بودن، انسان است، از اين ارزش بالاتر نداريم.

2ـ سجود ملائكه:

﴿فاذا سوّيته و فنفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين﴾[4] ، در مورد آفرينش انسان مى فرمايد تمام ملائك بر او سجده كنند.

3ـ تسخير عالم هستى:

در جاى ديگر مى فرمايد: ﴿و سخّر لكم ما فى السموات و مافى الارض ﴾[5] ، عالم هستى در خدمت انسان است. در كدام مكتب دنيا چنين ارزش والايى براى انسان قائل شده اند.

اين دو حديث كه خوانده شد شاهد ديگرى بر اين معناست. انسان با ايمان به قدرى احترام دارد كه غمگين كردنش اين اندازه اهميّت دارد ويا اعلان جنگ با خداست. اين مسئله نشان دهنده دو چيز است:

اوّلا; اسلام يك مكتب انسان پرور و انسان دوست است.

ثانياً; مقدار ارزش انسان با ايمان را بيان مى كند. ما داراى چنين مكتبى هستيم ولى در زندگى اجتماعى و فردى چقدر آزار ما به ديگران مى رسد؟ گاهى مسائل جدّى را تحت لباس شوخى به ديگران تحويل مى دهد. و يا همسر آزارى، فرزند آزارى، همسايه آزارى، اشغال پياده رو و آزار مردم، آزار در رانندگى و... همه آزار مؤمن است. حتّى عبادت نبايد مزاحمت براى ديگران باشد، صداى بلندگوهاى مساجد فقط در موقع اذان آن هم با صداى معتدل بايد پخش شود تا مزاحم همسايه ها نشود ولى امروزه طورى شده كه خانه اى كه در همسايگى مسجد است ارزشش كم مى شود.

در مكاتب ديگر انسان چقدر احترام دارد؟ از نظر فسلفه خلقت انسان را تكامل يافته ميمون مى دانند، كه با «نفخت فيه من روحى» بسيار تفاوت دارد.

از نظر عمل هم آزار انسانها در دنياى امروز واقعاً اهميّتى ندارد و مهم حفظ منافع است و تمام غربى ها به دنبال حفظ منافع خودهستند. اسرائيلى ها كه خانه ها، باغها و مزارع را نابود مى كنند و زنها و بچّه ها را مى كشند، مورد حمايت اند. عناوينى هم مانند حقوق بشر،آزادى بيان، سلاحهاى كشتار جمعى و... درست كرده اند كه بى اعتبارى آن بر همه آشكار است.

انسان در آنجا ارزشى ندارد بر اساس آمارها در اروپا سى درصد از مردان، زنان خود را كتك مى زنند در مقابل اسلام مى گويد اگر بر بدن كسى زدى و كبود شد، بايد سه مثقال طلا بدهى. در اسلام انسان قيمت و ارزش دارد.

اميدوارم كه هم خودمان عامل باشيم و دلى را نشكنيم و احترام ديگران را نگه داريم و هم ديگران را به اين برنامه تبليغ كنيم.

* * *

بحث در مسئله ششم از احكام مهور در مورد مرأه مفوضّه اى بود كه دخول حاصل شده، آيا مهرالمثل لازم است يا مهر السنّه؟

دليل قائلين به كفايت مهر السنّه بيان شد.

ادلّه قائلين به مهر المثل (غير مشهور):

1ـ دليل عقلايى: بعضى مانند فخر المحيقين در ايضاح الفوائد به اين دليل اشاره كرده و مى فرمايد:

إنّ هذا فى الحقيقة قيمة متلف (بهره بردارى شده و چيزى تلف شده) فلا يتقدر بمهر السّنة (بايد در عرف ديد كه قيمت اين بهره بردارى چقدر است)لأن المتقّدر المهر (مهر السنّه در حقيقت مهر نيست) و هذا (مهر السنّه) ليس بمهر فى الحقيقة و كلّ متلَف مضمون ليس بمثلى فضمانه بقيمته، هذا وجه القرب (اين كه مرحوم علاّمه اقرب فرموده است، وجهش اين است). [6]

مرحوم محقّق ثانى در جامع المقاصد همين مطلب را به عنوان مؤيّد ذكر مى كند.

در اينجا مؤيّدى ما هم اضافه مى كنيم. در قرآن مجيد پنج بار از مهريّه تعبير به اجور شده است كه چهار مورد در عقد دائم و يك مورد در متعه است. در مورد اجرت در جايى كه اجر تعيين نشده بايد اجرت المثل پرداخت شود و در همه جا چنين است، حال در مورد مهر هم در جايى كه مهر تعيين نشده و مانند اجور است بايد مهرالمثل دهند.

دو مورد از موارد پنج گانه كه در آنها از مهر تعبير به اجور شده مى خوانيم:

﴿يا ايّها النبى انّا احلدنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهنّ﴾ ازواج پيامبر دائمى بودند نه منقطع پس ﴿اجورهنّ﴾ به معنى مهر آمده است.

در مورد عقد منقطع هم مى فرمايد:

﴿فما استمتعتم به منهنّ فأتوهنّ اجورهن﴾.[7]

اين آيات پنج گانه مؤيّد است كه نظر شارع مقّدس به مهر، نظر اجرتى است و در اجرت هم وقتى تعيين نشود اجرت المثل مى دهند كه اين مؤيدى است بر دليل عقلايى.

ان قلت: نكاح حقيقتاً معاوضه نيست، چون ذكر مهر را لازم نمى دانيد و اگر معاوضه بود جزء اركان بود، بلكه اركان فقط زوج و زوجه است.

قلنا: عدم ذكر مهر معنايش اين نيست كه معاوضه نيست مثلا در موارد كثيرى داريم كه حكم اجاره را دارد ولى تعيين قيمت هم نمى شود. از اجاره بالاتر در رستورانها غذا مى خوريم، بدون اين كه تعيين قيمت كنيم و بعد از صرف غذا حساب مى كنيم. بنابراين عدم ذكر مهر دليل بر اين نيست كه نكاح معاوضه نيست، بله شبه معاوضه است ولى آثار معاوضه را دارد. بهره گيرى است كه در مقابل آن مهر و اجرى است.

2ـ روايات:

روايات سه گانه اى كه سابقاً از باب دوازده خوانده ايم (روايت حلبى منصور بن حازم و عبدالرحمن بن ابى عبدالله) كه هر سه روايت صحيحه بود. در اين روايات وقتى از مرأه مفوّضه مدخوله سؤال مى شود، امام مى فرمايد: «لها مهر مثل مهور نسائها».

اين روايات در مقام بيان است، چرا به اين روايات عمل نمى كنيد؟

جمع بين روايات:

ممكن است گفته شود كه نسبت روايت ابوبصير ـ كه مى فرمود مهر السنة لازم است ـ و اين روايات نسبت مطلق و مقيّد است يعنى اين كه روايات سه گانه را مقيّد مى كند به مهر السنّه.

آيا چنين جمعى درست است يا اين كه نه اين روايات متعارض هستند؟ ظاهر اين است كه اين روايات متعارض هستند چون در صورت تقييد، تخصيص اكثر لازم مى آيد،چرا كه در آن زمان غالب مهور بيش از مهر السنّه بود، مخصوصاً در عصر امام صادق(عليه السلام)، حال اگر «مهر نسائها» را به مهر السنّه تخصيص بزنيم تخصيص اكثر لازم مى آيد. هر كجا كه تخصيص اكثر لازم مى آيد عام و خاص تبديل به متباينين و متعارضين مى شود.

جمع ديگر:

ممكن است به گونه ديگرى جمع كنيم و آن اين كه روايت ابوبصير را حمل بر استحباب مى كنيم كه يك جمع آبرومندانه ترى است.

و الشاهد على ذلك; اين كه تشويق به مهر السنه در غير مفوّضه هم زياد است و مى فرمايد اگر مهر را تعيين كرديد به مهرالسنّه بر گردانيد كه روايات عديده اى در باب 4 از ابواب مهور داريم.

پس روايت ابوبصير بيان استحباب و روايات سه گانه بيان واجب مى كند.

تلخّص من جميع ماذكرنا; قول صاحب مسالك به حسب ادلّه قول خوبى است و اين كه صاحب جواهر آن را واضح الفساد مى داند، صحيح نيست و اگر كسى مانند مرحوم امام بخواهد احتياط كند خوب است و احتياط طريق نجات است.


[2] اصول كافى، ج2، ص350.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo