< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / مسئله مستحدثه /

حديث اخلاقى: شيعه خالص

متن حديث:

...قال الامام: الفرق انّ شيعتنا هم الذين يتبّعون آثارنا و يطيعونا فى جميع أوامرنا و نواهينا فاولئك شيعتنا (پيروى از آثار و تمام اوامر و نواهى، به صورت موجبه كليّه) فامّا من خالفنا فى كثير ممّا فرضه اللّه عليه فليسوا من شيعتنا...[1]

ترجمه و شرح حديث:

«آثار» اشاره به سنّت هايى است كه بعد از انسان هم مى ماند كه گاهى سنّت حسنه و گاهى سنت سيّئه است. امام مى فرمايد شيعيان ما غير از اوامر و نواهى، سنّت هاى ما را هم حفظ مى كنند. مثلا سنّت ائمه(عليهم السلام)اين بود است كه مستقيماً به مردم كمك مى كردند، همچنين شبها به در خانه نيازمندان رفته و به آنها كمك مى كردند، سنّت ديگر آنها تواضع آنها بود و يا در مقابل برخوردهاى خشن، ملايم بودند و دفع سيّئه به حسنه مى كردند نه دفع سيّئه، پس مطابق فرمايش امام كسانى كه سنّتها را زنده بدارند و تمام اوامر و نواهى را عمل كنند، آنها شيعيان ما هستند، در صدر روايت امام(عليه السلام)مى فرمايد جميع اوامر و نواهى يعنى اگر يكى را هم مخالفت كند شيعه نيست در حالى كه در ذيل روايت مى فرمايد آنها كه كثيرى را اطاعت نكنند شيعه نيستند، آيا اين تناقض بين صدر و ذيل است؟

به نظر ما قليل در اينجا هم كثير است شبيه اين تعبير را در قرآن هم داريم ﴿يشترون به ثمناً قليلا﴾ كه اين تعبير در قرآن كراراً به كار رفته است. آيا منظور آيه اين است كه اگر براى تحريف آيات تورات رشوه سنگينى بگيرند اشكال ندارد؟

جواب داده شده كه كثير در اينجا هم قليل است يعنى اگر دنيا را بدهند تا آيه اى را تحريف كنيد كم است و گاهى كم هم زياد است يعنى با توجّه به مقامات ائمه معصومين(عليهم السلام)يك ذرّه مخالفت هم زياد است و اگر غير از اين باشد صدر و ذيل تناقض دارد پس معناى روايت اين است كه اگر مخالفت كنند در قليلى كه خود به منزله كثير است شيعه نيستند.

اين روايت هم به دنبال يك حادثه تكان دهنده اى است كه در دو روايت قبل مشابه آن آمده بود كسى دچار مشكلى شده و كمك خواسته و خود را شيعه اهل بيت(عليهم السلام) معرفى كرد، از امام پرسيدند كه آيا او شيعه است؟ امام فرمود شيعه نيست; او بعد از خلاصى از امام پرسيد چرا فرموديد من شيعه نيستم؟ حضرت فرمود چون بر اين مسئله خيلى پافشارى نداشتى از مشكل خلاص شدى و شما محبّ هستيد نه شيعه پس اين ادّعايى بيش نيست و بايد بگوييد محبّ هستيم.

انسان از اين روايت مأيوس نمى شود بلكه اميدوار مى شود و مى فهمد كه بايد براى شيعه بودن خيلى زحمت كشيد، چرا كه محبّ بودن آسان و شيعه بودن مشكل است و ما در ابتداى راه هستيم و بايد از آنها كمك بخواهيم تا شيعه شويم.

رواياتى كه خوانده شد، نشان مى دهد كه ادّعاى تشيّع در صورتى كه اين صفات نباشد فقط يك ادّعاى باطل نيست بلكه مجازات دارد. حال اگر يك مملكت ادّعا كند كه شيعه على(عليه السلام) است آيا با اين وضع مطبوعات يا همايش هايى كه براى بزرگداشت بعضى كه يقين به الحاد آنها داريم با مفاسدى كه در جامعه هست و با كسانى كه در كنار خيابان ها مى خوابند آيا با اين وضع مى توان گفت اين مملكت شيعه است؟!

اميدوارم به بركت ائمه(عليهم السلام) بتوانيم در خط تشيّع باشيم.

* * *

مسئله مستحدثه كنترل مواليد:

مسئله مستحدثه اى كه امروزه مطرح است مسئله كنترل مواليد با وسائل مختلف است، كه اين مسئله در زمان ما مسئله اى مهم در تمام كشورهاى دنيا است. با توجّه به اينكه اصل عزل را مكروه دانستيم تا مواليد كثرت پيدا كند حال كنترل مواليد از طريق عزل و يا وسائل ديگر چه حكمى دارد؟

از نظر اصولى ظاهر روايات در ميان شيعه و سنّى اين است كه افزايش جمعيّت مسلمين مطلوب است. به مقتضاى «تناكحوا تناسلوا فانّى اباحى بكم الامم يوم القيامة و لو بالسقط» و امثال آن دليل روشنى است كه افزايش نفوس مطلوب شارع است. در قرآن هم آيات زيادى داريم كه نشان مى دهد افزايش نفوس مطلوب است به عنوان مثال در آيات 12-10 سوره نور كه افزايش نسل در ميان باران هاى پربركت و جنات و باغها قرار گرفته است و معلوم مى شود كه افزايش نسل از نعمت هاى الهى است. در سوره اسراء هم مى فرمايد:

﴿ثم رددنا لكم الكرّة عليهم (شما بر دشمنانتان پيروز مى شويد) وامددناكم بانعام و بنين و جعلناكم اكثر نفيراً﴾;[2]

مطابق اين آيه خداوند دوبار بر بنى اسرائيل به خاطر كثرت نفرات منّت مى گذارد.

در سوره شعرا كه مخاطب در آن تمام امّتهاست، انبياء مى فرمودند:

﴿و اتقوا الذى امدّكم بما تعلمون امدّكم و جنّات و عيون﴾;[3]

خداوند شما را با چهارپايان و بنين و جنّات و چشمه ها امداد كرد كه اين سه نمونه از آيات در مورد افزايش نسل است و آيات ديگرى هم داريم كه اقوام پيشين در مقابل مؤمنين به اموال و اولاد افتخار مى كردند و اين را نشانه قرب به خدا مى دانستند.[4]

پس آيات و روايات دليل روشنى است كه افزايش نسل به عنوان يك اصل مطرح شده است.

آيا معنى آيات اين است كه در تمام ظروف افزايش نفوس از نعم خداوند است يا براى جايى است كه افزايش نفوس سبب قوّت و امداد باشد؟

اگر فرض كنيم كه جامعه اى پيدا شود كه افزايش نفوس از سه جهت (بى كارى، بيمارى و جهل) باعث عقب افتادگى شود نه سبب پيشرفت آيا اين آيات شامل آن شرايط هم مى شود يا مباحات پيامبر براى اين موارد نيست. ما فكر نمى كنيم كه فقيهى اين كبرى را منكر شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo