< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسأله 11 و مسأله 12 / الشروط فى ضمن المتعة

حديث اخلاقى: شيعه واقعى

حديث اخلاقى اين هفته مشابه حديث هفته قبل است ولى از بعضى جهات از آن شديدتر است.

متن حديث:

قال(عليه السلام) و دخل رجل على محمد بن على الرضا (امام جواد(عليه السلام)) و هو مسرورٌ فقال: ما لى أراك مسروراً؟ قال: يا بن رسول الله(صلى الله عليه وآله): سمعت اباك يقول: أحقّ يوم بأن يسّر العبد فيه يوم; يرزقه الله صدقات و مبرّات و مدّخلات من اخوان له مؤمنين فانّه قصدنى اليوم عشرة من إخوانى الفقراء لهم عيالات فقصدونى من بلد كذا و كذا فاعطيت كلّ واحد منهم فلهذا سرورى

فقال محمد بن على(عليهما السلام) لعمرى إنكّ حقيق بأن تسرّ إن لم تكن احبطته أو لم تحبطه فيما بعد (حبط عمل مسئله خطرناكى است كه به همه اعمال آتش مى زند) فقال الرجل: فكيف أحبطته و أنا من شيعتكم الخُلّص؟ قال: هاه قد ابطلت برّك بإخوانك و صدقاتك قال: و كيف ذاك يابن رسول الله؟ قال له محمد بن على(عليه السلام): إقرأ قول الله عزوجل ﴿يا أيها الذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم با لمنّ و الا ذى﴾[1] قال: بابن رسول الله ما مننت على القوم الذين تصدّقت عليهم قال له محمد بن على(عليه السلام) اِن الله عزوجل انما قال ﴿لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى﴾ ولم يقل بالمن على من تتصدقون عليه و بالاذى لمن تتصدقون عليه و هو كل أذى أفترى أذاك القوم الذين تصدّقت عليهم اعظم أم أذاك لحفظتك و ملائكة الله المقربين مواليك أم أذاك لنا؟ فقال الرجل: بل هذا يابن رسول الله فقال: لقد آذيتنى و آذيتهم و أبطلت صدقتك قال: لماذا؟ قال: و كيف أحببته و أنا من شيعتكم الخلّص؟ ثم قال: ويحك أتدرى من شيعتنا الخلّص؟ قال: لا قال: فإنّ شيعتنا الخلّص حزبيل المؤمن مؤمن آل فرعون و صاحب يس الذى قال الله تعالى ﴿و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى﴾ و سلمان و أبوذر و المقداد و عمّار سويت نفسك بهؤلاء أما آذيت بهذا الملائكة و آذيتنا؟ فقال الرجل: استغفر الله و اتوب اليه و كيف أقول؟ قال: قل: أنا من مواليك و محبّيك و معادى اعدائك و موالى اوليائك قال: فكذلك اقول فكذلك أنا يا إبن رسول الله و قد تبت من القول الذي أنكرتَه و أنكرته الملائكة فما انكرتم ذلك الا لإنكار الله عزوجل فقال محمد بن على(عليهما السلام): الآن قد عادت اليك مثوبات صدقاتك و زال عنها الاحباط.[2]

شرح و ترجمه حديث:

صدر حديث خود يك درس است و آن اين كه در اسلام كمك هاى مردمى خيلى مهمّ است، چيزى كه هم بايد خود اهمّيّت دهيم و هم مردم را به آن تشويق كنيم، و اين از جمله امورى است كه دفع بلا و آفات مى كند و در مسير و سلوك معنوى انسان را به خدا نزديك مى كند ولى امام مى خواهد شاگردش را بيدار كرده و متوجّه مسئله مهمّ ترى كند و لذا به او فرمود اگر با منّت و اذيت صدقاتت را باطل نكرده باشى.

به حضرت عرض كرد منّت نگذاشته و اذيّت نكردم حضرت فرمود: اذيّت كردن فقط مربوط به كسانى كه به آنها انفاق مى كنى نيست بلكه تو ملائكه خدا و ما را اذيّت كرده اى. عرض كرد من چگونه شما و ملائكه را اذيّت كردم؟ (كيف احبطته و انا من شيعتكم الخلّص) حضرت فرمود: اين ادّعاى شيعه خالص بودن تو، اعمالت را خراب كرد چرا كه شيعه خالص مؤمن آل فرعون و مؤمن سوره يس و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار است. مؤمن آل فرعون به موسى ايمان داشت و ايمانش را مخفى مى كرد كه يكى از ادلّه تقيّه همين آيه است كه او به فرعونيان خطاب كرده و گفت چرا شما در مقابل موسى با شدّت برخورد مى كنيد، شايد راست بگويد اگر دروغ بگويد كه دروغش برخودش است و اگر راست بگويد چرا اين قدر با او برخورد مى كنيد، طبق قاعده دفع ضرر محتمل عمل كنيد، وقتى آنها به حرف او گوش نكردند گفت: ﴿أفوّض امرى الى الله﴾ نقشه نابودى او را كشيدند ولى خدا او را حفظ كرد ﴿فوقاه الله سيئات مامكروا﴾ امام مى فرمايد اين شيعه ما است كه تنها و تنها در بين دشمن است و مثل كوه مقاوم است.

ديگرى مؤمن يس است كه در آيه ﴿و جاء رجل من اقصى المدينة يسعى﴾ مطرح شده است.

شأن نزول اين آيه در مورد دو نفر از رسولان خداوند به نام شمعون و يوحنى مى باشد كه در شهر انطاكيه (شامات سابق كه الان جزء تركيه است) شروع به فعّاليت نمودند ﴿اذ ارّسلنا اليهم اثنين﴾ و مردم را از بت پرستى به سوى خداوند هدايت نمودند ولى موفّق نشدند ﴿فعززنا بثالث﴾[3] خداوند پولس را به كمك آنها فرستاد. ولى او هم نتوانست ﴿و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى﴾[4] پس خداوند حبيب نجّار را فرستاد ولى او را سنگ باران كردند و شهيد شد.

در ادامه امام مى فرمايد: سوّيت نفسك بهؤلاء؟

امام قصد تربيت دارد، به همين جهت اين فرد وقتى اين حرف را شنيد گفت توبه مى كنم و به حضرت عرض كرد شما بفرماييد من چه بگويم حضرت فرمود بگو انا من مواليك و محبيّك و معادى اعدائك و... مرد گفت: من توبه كردم از آن ادّعائى كه ملائكه و شما انكار كرديد و مى گويم از دوستان شما هستم. پس حضرت فرمود: الآن ثواب هاى تو برگشت و جبران شد. (در بين روايات كم است روايتى كه دلالت كند بر برگشت ثوابها بعد از احباط).

اين روايات نشان مى دهد كه ادّعاى تشيع آسان و شيعه بودن مشكل است. اميدواريم كه خود را بسازيم و در هدايت ديگران هم بكوشيم.

* * *

مطلبى از مسئله يازدهم باقى مانده است. مسئله يازده در اين بود كه مشهور قائل به عدم جواز تمديد است و غير مشهور قائل به جواز، عدّه اى هم قائل به تفصيل هستند.

دليل قائلين به تفصيل:

دليل تفصيل مى تواند روايت قول به جواز باشد، چرا كه مى فرمود تمديد مدّت به عقد موقّت دوّم جايز است، بنابراين اين روايات دليل بر جواز عقد موقّت دوّم است و از تمديد به دوام ساكت است پس دوام داخل در قول اوّل (عدم جواز) است به اين بيان كه از روايات قول اوّل انكار مطلق فهميده مى شود كه با روايات قول دوّم اطلاق را تخصيص زده و مى گوييم تمديد به دائم جايز نيست و تمديد به موقّت جايز است.

ولى ما چون روايات جواز را قبول نكرديم تفصيل را هم قبول نمى كنيم، فالاقوى هو القول الاّول (جايز نيست در عقد موقّت قبل از اتمام آن عقد موقّت بخوانند يا عقد دائم بخوانند).

نكته: اگر خواستيد عقد بخوانيد ابتدا سئوال كنيد كه آيا عقد موقّت خوانده اند يا نه اگر عقد موّقت خوانده اند و مدّت آن تمام نشده ابتدا مدّت را ببخشند و بعد عقد بخوانيد و امّا اگر عقد موّقت خوانده اند و قبل از اتمام مدّت، عقد دائم خوانده شد و بعد مدّتى مسئله فهميده شد، چون جاهل بوده اند بچه ها حلال زاده هستند و فقط بايد دوباره عقد دائم خوانده شود.

مسألة 12: يجوز أن يشترط عليها و عليه الاتيان ليلا أو نهاراً و أن يشترط المرّة أو المرّات (هريك از زن و مرد مى توانند شرط كنند) مع تعيّن المدّة بالزمان.

نكته 1: چرا امام مى فرمايد «عليها و عليه» در حالى كه زن بايد شرط كند، و مرد احتياج ندارد شرط كند و همچنين در «مرّة أو مرّات» نياز به شرط مرد نيست، پس «عليه» لازم نيست.

نكته 2: مرحوم امام به تبع شرايع و جواهر دو شرط ذكر كرده اند ولى ما مسئله را در باب تمام شرايط و به طور كلى مطرح مى كنيم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo