< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / مسئله 3 / تمتع المسلمة بالكافر و بالعكس

متن حديث:

و قال على(عليه السلام): ما المجاهد الشهيد في سبيل اللّه بأعظم أجراً مِمّن قدر فعفّ لكاد العفيف أن يكون ملكا من الملائكة.[1]

ترجمه حديث:

مجاهدى كه در راه خدا شهيد مى شود اجرش بيشتر از كسى نيست كه قادر بر گناه است ولى مرتكب گناه نمى شود نزديك است كه شخص عفيف، ملكى از ملائكه باشد.

شرح حديث:

مقام شهدا در اسلام بسيار بالاست و مقامى بالاتر از آن نيست. آيه تعبيرى دارد كه در مورد هيچ كس در قرآن چنين تعبيرى نيامده است:

﴿ولا تحسبنّ الذين قُتلوا في سبيل اللّه أمواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون﴾.[2]

مخاطب در اين آيه پيامبر است و تعبيراتى در آن است كه در مورد هيچ كس نيامده است. در احاديث هم به شهداء خيلى اهمّيّت داده شده است; مرحوم كلينى روايتى از پيامبر نقل مى كند:

فوق كلّ ذى برّ برّ (بالاتر از هر خوبى خوبى است) حتّى يُقتل الرجل فى سبيل اللّه فإذا قتل فى سبيل اللّه فليس فوقه برّ.[3]

تعبيرى هم مولى على(عليه السلام) در ذيل نامه مالك اشتر دارد و مى فرمايد:

و أنا أسئل اللّه بسعة رحمته و بعظيم قدرته أن يختم لى و لك بالسعادة و الشهادة

آيات و روايات متعدّد ديگرى هم در اين زمينه وجود دارد كه نشان دهنده مقام والاى شهدا است.

از سوى ديگر در اسلام معناى شهادت گسترش داده شده است. معناى شاخص آن، اين است كه در راه خدا، در معركه جنگ كشته شود كه احكام خاصّى دارد به طورى كه اگر در بيرون معركه باشد بعضى از آن احكام را ندارد ولو شهيد است.

ولى معناى ديگرى هم دارد كه مطابق آن، مفهوم وسيعى پيدا مى كند; يعنى هر كسى كه در راه انجام وظيفه الهى بميرد شهيد است به عنوان مثال مَنْ قتل دون ماله فهو شهيد، من مات فى طلب العلم مات شهيداً، من مات على فراشه و هو على معرفة حقّ من ربه و حق رسوله مات شهيداً، حتّى درباره زن باردارى كه در موقع وضع حمل مى ميرد و جان مى دهد فرمودند كه ماتت شهيدة و من مات على حبّ آل محمّد(صلى الله عليه وآله) مات شهيداً; چون در راه وظيفه يعنى حبّ توأم با عمل مرده، شهيد است پس معناى شهادت وسيع و گسترده شده، بنابراين شهادت مفهوم جامعى دارد.

حال مطابق اين بيان حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد كسى كه در راه خدا شهيد و به خون خود آغشته مى شود از كسى كه قادر بر گناه است ولى به خاطر خدا از آن چشم مى پوشد بالاتر نيست.

عفيف در اينجا فقط به معنى چشم پوشى از لذّت جنسى نيست بلكه معنى آن وسيع است و چشم پوشى از هر گناهى را عفّت مى گويند. مطابق اين تعبير هر روز انسان مى تواند ثواب شهيد را داشته باشد. تمام وسايل گناه براى حضرت يوسف(عليه السلام) فراهم بود ولى چشم پوشى كرد و دو جمله گفت:

﴿قال ربّ السجن احبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه و الا تصرف عنّى كيدهنّ اصب اليهنّ و اكن من الجاهلين﴾.[4]

1- مى دانم كه اگر از گناه چشم پوشى كنم به زندان مى افتم ولى زندان از آن چه كه از من مى خواهند برايم بهتر است.

2- خدايا خودم را به تو مى سپارم.

آسيه همسر فرعون تمام امكانات در اختيارش بود و مى توانست مشرك باشد و در كنار فرعون زندگى كند ولى چشم پوشى كرد، ﴿قالت ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله﴾[5] اينها داراى مقام شهيد هستند.

دليل اين كه اين افراد داراى مقام شهيد هستند روشن است چون ما مى گوييم جهاد اكبر، جهاد با نفس است و كسى كه در ميدان جهاد اكبر باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد اصغر بوده بلكه بالاتر از آن است.

راه خدا و رسيدن به قرب الى اللّه و مقام صالحان و مقام شهود روشن ولى راه رفتن در آن مشكل است، بايد خود را به خدا بسپاريم خصوصاً ما در زمانى زندگى مى كنيم كه وسائل گناه زياد است و دسترسى به آن آسان شده، بايد سعى كنيم كه خود، خانواده و جامعه را حفظ كنيم.

* * *

مسألة 3 - لا يجوز تمتّع المسلمة بالكافر بجميع اصنافه (چه كتابى و چه غير كتابى و چه ناصبى و چه غير آن و اگر مذهب زن به خطر بيافتد اهل سنّت هم نمى توانند با زن شيعه ازدواج كنند) و كذلك لا يجوز تمتّع المسلم بغير الكتابيّة من اصناف الكفّار و لا بالمرتدّة ولا بالناصبة المعلنة بالعداوة كالخارجيّة.

عنوان مسئله:

اين مسئله داراى چند بخش است:

1- زن مسلمه با هيچ كافرى نمى تواند ازدواج كند و اجماع بر اين قائم است و كتاب و سنّت هم دلالت دارد.

2- ازدواج مرد مسلمان با غير كتابى جايز نيست، و از مسلّمات است و اجماع و كتاب و سنّت بر آن دلالت دارد.

3- ازدواج مرد مسلمان با زن كتابى محلّ اختلاف است كه سابقاً بحث آن در نكاح دائم گذشت سه قول در اين مسئله است:

الف) جواز مطلقاً (چه عقد دائم و چه موقّت).

ب) لايجوز مطلقا.

ج) تفصيل بين دائم و موقّت به اين بيان كه دائم جايز نيست و موقّت جايز است، چون روايات متعارض است لذا جمع بين روايات كرده و گفته اند كه روايات مانعه براى دائم و روايات مجوّزه براى موقّت است.

گفتيم اقوى جواز مطلق است، وفاقاً لجماعة من قدماء الاصحاب، ولى بهتر اين است كه در عقد دائم احتياط كنند (احتياط مستحبّى) چون اكثر متأخّرين قائل به تفصيل شده اند و روايات مانعه هم داريم، پس احتياط مى كنيم.

مهمترين دليل اين مسئله كتاب است. قرآن صريحاً مى فرمايد:

﴿اليوم أحل لكم الطيبات... و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم﴾[6] با توجّه به اين كه سوره مائده آخرين سوره اى است كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده، پس اين آيه ناسخ آيات ناهيه است كه مهمترين آيات ناهيه آيه ده سوره ممتحنه است:

﴿ولا تمسكوا بعصم الكوافر﴾ آيه مطلق است و مى گويد حتّى در جايى هم كه زن كافر داريد و خودتان مسلمان شديد آن را رها كنيد پس وقتى بقا را اجازه نمى دهند ابتدا را به طريق اولى اجازه نمى دهند، پس آيه مائده اين آيه را نسخ كرده يا استثنا مى زند، و يا آيه 221 بقره كه مى فرمايد:

﴿ولا تنكحوا المشركات حتّى يؤمن﴾ معلوم مى شود كه معيار اسلام است كه اين آيه هم يا به آيه مائده تخصص مى خورد يعنى اهل كتاب از بين مشركين استثنا شده يا نسخ شده است.

بعضى اشكال كرده اند كه سوره مائده آخرين سوره نيست، چون آياتى در آن است كه نسخ شده است، از جمله اين آيه است كه مى فرمايد:

﴿فاعف عنهم و اصفح﴾،[7] مى گويند آيات جهاد اين را نسخ كرده است، در حالى كه جهاد و عفو هر يك جايگاهى دارند و يا آيات جهاد آيه:

﴿ما على الرسول الاّ البلاغ﴾[8] را نسخ مى كند در حالى كه منظور اين است كه پيامبر شما را اجبار نمى كند (لا إكراه فى الدين) و ابلاغ ربطى به مسئله جهاد ندارد، پس سوره مائده آخرين سوره است چون روايت دارد و مشهور است.

 


[4] یوسف، آیه 33.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo