< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 5 /

بحث در مسئله پنجم از مسائل مانعيّت كفر در باب نكاح بود. به مناسبت به يك مسئله مهمّ روز اشاره كرديم كه چرا اسلام مسئله مرتدّ را تا اين اندازه مشكل گرفته است و بالاترين حدّ (اعدام) را در بعضى از صور (مرتدّ فطرى مرد باشد) قائل شده است در حالى كه اسلام طرفدار آزادى عقيده و تحقيق است. براى جواب اين اشكال دو مقدّمه بيان كرديم كه يك مقدّمه در مورد اقسام مرتدّ بود و گفتيم دليلى نداريم كه مرتدّى كه عقيده خود را اظهار و تبليغ نمى كند بر او حدّ جارى كنيم و فقط حدود در مورد كسى است كه تبليغ مى كند.

مقدّمه ديگر در مورد يك مسئله تاريخى بود كه علماى يهود براى ايجاد تزلزل در بين مسلمين تصميم گرفتند كه به ظاهر مسلمان شوند و بعد از اسلام برگردند كه خداوند پرده از روى اين توطئه برداشت. برنامه اى كه آن روز عملى شد منحصر به آن زمان نبود و امروز هم شبيه آن برنامه وجود دارد كه براى متزلزل كردن مسلمين اظهار اسلام مى كنند و بعد برگشته و مسائل اسلامى را به باد استهزاء مى گيرند. نمونه آن كتاب آيات شيطانى است كه در آن مقدّسات را مسخره كردند، اسم آن هم براى تمسخر بود. نويسنده در اين كتاب داستانى را نقل كرده و مى گويد جزيره اى بود كه زنان آلوده اى در آن وجود داشت و اسم زنان پيامبر را بر آنان گذاشته و نعوذ بالله قصد دارد به زنان پيامبر نسبت آلودگى دهد.

اسلام جلوى اين برنامه ها را گرفته است. امام(ره) قاطعانه در مقابل اين كار ايستاد و ديگران حساب كار خود را كردند كه نمى توان اين گونه با اسلام بازى كرده و نسل جوان مسلمان را با اين توطئه ها گمراه نمود. در داخل كشور هم چنين برنامه هايى را پياده كردند، گاهى به ساحت مقدّس امام زمان، گاهى به ديگر ائمه(عليهم السلام)و گاهى نسبت به دستورات دينى، كه اگر مقاومت مراجع نبود هر روز كتابى در اين زمينه نوشته مى شد كه در اين صورت چيزى از اسلام باقى نمى ماند.

زمانى كه كسروى ظهور كرد در حالى كه سابقه طلبگى و قلم قوى داشت، ابتدا به ساحت مقدّس امام صادق(عليه السلام) جسارت كرد، بعد به قرآن حمله كرد كه آيات ذوالقرنين افسانه است. اگر در مقابل او سكوت مى كردند ديگران هم همين برنامه را پيش مى گرفتند و روشن است چه بر سر اسلام مى آمد. پس در واقع اين يك حكم سياسى براى حفظ كيان اسلام است و اين حكم سياسى در برنامه هاى ممالك ديگر هم وجود دارد. ما نام اين افراد را مرتدّ گذاشتيم، در شوروى سابق هم كسانى كه از حزب خود برمى گشتند به عنوان مرتدّ حزبى آنها را اعدام مى كردند. در نظامات دنياى امروز هيچ كشورى قيام بر ضدّ حكومتش را نمى پذيرد و با آن مقابله مى كند. گاهى تحت عنوان مبارزه با تروريست و گاهى تحت عنوان مبارزه با نظام يا مصالح عمومى با آنها مقابله مى كنند، اسلام هم تحت عنوان مرتدّ چنين شدّت عملى در مقابل چنين افرادى نشان داده است و اگر نبود اين حكم، از داخل و خارج هجماتى مى شد و اسلام متزلزل مى گرديد.

ان قلت: اسلام دين منطق است و از منطق نمى ترسد و در مقابل شبهات، منطقى برخورد مى كند.

قلنا: اعداء با منطق پيش نمى آيند، آيا كتاب آيات شيطانى با آن نامش منطق است؟ نه اينها منطق نيست بلكه فحّاشى است و اثر سوء دارد. اگر جوامع اسلامى از دستبرد دشمنان مصون مانده به جهت همين شدّت برخورد با مرتدّين است و شيعه و اهل سنّت در اين مسئله اختلافى ندارند و فى الجمله اين حكم را جارى مى دانند و در عصر پيامبر و بعد از او هم بود. بعد از رحلت پيامبر عدّه اى از اسلام برگشته و قيام كردند كه همان منافقين بودند و با شدّت عمل با آنها برخورد شد.

در اينجا دو روايت داريم كه نشان مى دهد اسلام در مقابل مرتدّ هم تا حد امكان مماشات مى كند. اين دو روايت از نظر سند مشكل دارد ولى چون دلالت قوى است به عنوان مؤيّد مى توان از آن استفاده كرد.

* و عنه(عليه السلام): انّه أتى بمستورد العجلى (شخص مجهول الحالى است) و قد قيل انّه قد تنصّر (نصرانى شده) و علّق صليباً فى عنقه (تظاهر به مسيحيّت مى كند) فقال له قبل أن يسأله و قبل أن يشهد عليه و يحك يا مستورد انّه قد رفع الىّ أنّك قد تنصّرت و لعلّك اردت أن تتزوّج نصرانيّة فنحن نزوّجك ايّاها قال: قدّوس قدّوس (مسيح خداست) [اشار بقوله هذا الى المسيح] قال: فلعلّك ورّثتَ من نصرانى فظننت انّا لا نورّثك، فنحن نورّثك لانّا نرثهم ولا يرّثوننا قال: قدّوس قدّوس (حضرت مى خواهد محملى درست كند و او را نجات دهد) قال: فهل تنصّرت كما قيل؟ فقال: نعم تنصّرتُ فقال اميرالمؤمنين(عليه السلام) [تعجيباً] اللّه اكبر فقال مستورد المسيح اكبر فأخذ اميرالمؤمنين(عليه السلام) بمجامع يثابه فاكبّه لوجهه (با صورت به زمين انداخت) فقال: طؤوه (پايمال كنيد او را) عباداللّه فوطؤوه باقدامهم حتّى مات.[1]

اين روايت مى خواهد حتّى الامكان پرده بيندازد و افشا نكند و اگر مسيحى شده تبليغ نكند، ولى اين شخص جسارت كرده و تبليغ مى كند و حضرت بعد از اتمام حجّت، شدت عمل به خرج مى دهد.

حديث دوّم سندش معتبر است و فقط يك نفر مجهول الحال است.

*... ابوالطيفل (مجهول الحال است ولى بقيّه رجال سند خوب است) انّ بنى ناجية قوماً كانوا يسكنون الاسياف و كانوا قوماً يدعون فى قريش نسباً و كانوا نصارى فاسلموا ثم رجعوا عن الاسلام فبعث اميرالمؤمنين(عليه السلام) معقل بن قيس التميمى فخرجنا معه فلمّا انتهينا الى القوم جعل بيننا و بينه امارة فقال: اذا وضعت يدى على رأسى فضعوا فيهم السلاح (به آنها حمله كنيد) فأتاهم فقال: ما أنتم عليه (بر چه دينى هستيد) و قالت طائفة: نحن كنّا نصارى ثم اسلمنا ثم عرّفنا انّه لا خير من الدين الذى كنّآ عليه (در اسلام خيرى نديديم) فرجعنا اليه (پس از اسلام برگشتيم) فدعاهم الى الاسلام ثلاث مرّات فأبوا فوضع يده على رأسه قال: فقتل مقاتيلهم و سبى ذراريهم... .[2]

پس مسئله براى جايى است كه نوعى قيام بر ضد اسلام باشد (مرتدّ ملّى).

تلخّص من جميع ما ذكرنا: اين يك حكم سياسى است و اگر نبود اين حكم اسلام و كشورهاى اسلامى در معرض هجمات بى منطق دشمنان قرار مى گرفت و شبيه اين حكم سياسى در جاهاى ديگر هم هست.

در زمان پيامبر هم در ميان اصحاب گروهى مرتدّ بودند و پيامبر اينها را مى شناخت كه گاهى اظهار مى كردند ولى تبليغ نمى كردند و پيامبر آنها و منافقين را تحمّل مى كردند، زيرا گاهى عناوين ثانويّه ايجاب مى كند كه حكم بعضى از مرتدّين اجرا نشود، در اين زمينه روايتى از پيامبر داريم كه مى فرمايد:

*... عن زرارة، عن احدهما قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) لولا انّى اكره أن يقال: انّ محمّداً استعان بقوم حتّى اذا ظفر بعدوّه قتلهم لضربت اعناق قوم كثير (منافقين يا مرتدّين).[3]

من كراهت دارم از اين كه مردم در گوشه و كنار بگويند كه اين پيامبر با عدّه اى آمد و وقتى جاى پايش محكم شد دوستان خودش را كشت.

در زمان مرحوم امام(ره) هم ايشان گروهى را مرتدّ معرفى كردند ولى هيچ يك را اعدام نكردند، ولى بعضى از منافقين چون قيام كردند اعدام شدند، پس ما اينها را تحمّل مى كنيم ولى تحمّل حساب دارد و اگر بنا باشد آزاد باشند، لم يستقر حجراً على حجر.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo