< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 1 و 2 / العقد الواقع بين الكفار

بحث در آيات مربوط به صابئين بود. دو آيه در سوره بقره و مائده داشتيم كه از آنها استفاده مى شد كه صابئين اهل كتاب بودند. در آيه سوره بقره «صابئين» در حالت نصبى ذكر شده و عطف براسم «إنّ» است ولى در سوره مائده تعبير «الصابئون» به صورت رفعى آمده كه براى توجيه آن سه راه حل گفته شده است:

1- عطف بر محل است چون محل اسم «انّ» مرفوع مى باشد و عطف بر محل در ادبيّات عرب فراوان است.

2- مبتدا و خبر آن محذوف است ﴿والصابئون و النصارى كذلك﴾.

3- عطف بر ضمير «هادوا» كه اين تركيب درست نيست چون عطف بر ضمير متصل مرفوعى جايز نيست مگر آن كه ابتداء به منفصل تأكيد گردد.

بعضى از اين آيات سوءاستفاده كرده و مى گويند همه اديان بر حق هستند و اين همان صلح كلّى است كه صوفيّه به آن قائلند:

مسلمان، گر بدانستى كه بت چيست *** يقين كردى كه حق در بت پرستى است

آيات زيادى با اين مبنا مخالف است كه دو آيه بيان شد.

3- آيه ﴿و لما جائهم كتاب من عند اللّه مصدق لما معهم و كانوا من قبلُ يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به﴾[1]

ضمير ﴿جائهم﴾ به يهود و نصارى برمى گردد. معناى ﴿مصدّق لما معهم﴾ چيست؟

قرائنى داريم كه معناى عبارت اين است كه پيامبرى بيايد هماهنگ با نشانه هايى كه در تورات و انجيل آمده است و معناى آن اين نيست كه قرآن تحريف انجيل و تورات را تصديق مى كند همان گونه كه امروزه بعضى از مسيحى ها از آن سوءاستفاده مى كنند.

اين آيه مى فرمايد قبل از آمدن قرآن مى گفتند وقتى پيامبر اسلام آمد به كمك او بر شما مشركين عرب پيروز مى شويم ﴿فلمّا جائهم ما عرفوا﴾ هنگامى كه فردى با نشانه هايى كه يهود و نصارى مى شناختند، آمد آنها قبول نكردند و كافر شدند و علّت آن اين بود كه مى گفتند ما فكر مى كرديم كه پيامبرى از بين بنى اسرائيل ظهور خواهد كرد پس نژادپرستى آنها اجازه نداد كه ايمان بياورند.

آيه با صراحت مى فرمايد كه اگر دين جديد به عنوان آخرين دين بيايد بايد پذيرا شد و كسى كه كافر شود لعنت خدا بر او باد در حالى كه شما مى گوييد همه اديان بر حق هستند.

به عبارت ديگر يكى از شيطنت هاى افراد مغرض توسّل به تفسير به رأى است كه داراى انواعى است و يكى از آنها انتخاب گزينشى آيات است، يعنى آنچه كه از آيات در سير پيش داورى هاى اوست مى پذيرد و بقيّه را كنار مى گذارد، در حالى كه بعضى از آيات قرآن بعض ديگر را تفسير مى كند. بر فرض كه آيه مائده ابهام داشته باشد آن را در كنار اين آيات قرار مى دهيم و اين آيات آن را تفسير مى كند.

پس كسانى كه به آيات قرآن استدلال مى كنند يا مسلمانند كه بايد همه آيات را قبول داشته باشند امّا اگر قرآن را قبول ندارند و مى خواهند از مسلّمات ما بر عليه ما استدلال كنند در جواب آنها بايد گفت قرآن فقط يك آيه نيست بلكه آيات متعدّد است و متشابهات را با محكمات تفسير مى كنيم پس اين بهانه جويى ها جايى ندارد.

اضف الى ذلك، تاريخ پيامبر گوياى اين مسئله است كه پيامبر، اديان مختلف و كشورها و اقوام مختلف را به دين اسلام دعوت كرد اگر صلح كل است دعوت و نامه نگارى، و مباهله با نصارى براى چيست؟ پس اين شاهدى گوياست كه وقتى اسلام آمد آيين هاى ديگر نسخ شد. بنابراين آيه دلالت دارد كه صابئين اهل كتابند و شواهدى آورديم كه در زمان خودشان برحق بودند، از جمله شواهد اين است كه «الذين اشركوا» در اين دو آيه نيامده است، اگر برنامه، ايمان جديد است در اين صورت اگر مشركين (الذين اشركوا) ايمان بياورند قبول است پس از اين كه «الذين اشركوا» در اين دو آيه نيامده و معلوم مى شود كه ايمان مجدّد مراد نيست.

بقى هنا شىء: ريشه كلمه «صابئين»

مشهور و معروف بين ارباب لغت اين است كه از ماده «صبأ» به معنى انحراف از حق است و صابى كسى است كه از دينش خارج شده و به دين ديگر بگرايد. به اينها هم چون از دين پيامبرشان انحراف پيدا كردند صابئين مى گويند. جمعى از محقّقين عصر ما مى گويند صابى يك لغت عبرانى و از ريشه «صبع» به معنى فرو رفتن در آب است و لذا در كنار نهرهاى بزرگ زندگى مى كنند و به محلّ عبادتشان «المغتسلة» مى گويند. اينها شاخه اى از نصارى هستند كه بچّه ها را غسل تعميد مى دهند تا آنها را از گناه پاك كنند، همان گناهى كه حضرت آدم مرتكب شد. ما معتقديم كه همه بچّه ها پاك متولّد مى شوند ولى آنها همه بچّه ها را گناهكار مى دانند. به حضرت يحيى نيز يحياى تعميد دهنده مى گويند.

نتيجه: احكام اهل كتاب غير از نكاح بر صابئين جارى است.

مسألة 2: العقد الواقع بين الكفّار لو وقع صحيحاً عندهم و على طبق مذهبهم يترتّب عليه آثار الصحيح عندنا سواء كان الزوجان كتابيين أو وثنيين أو مختلفين حتّى أنّه لو اسلما معا دفعتاً اُقرّا (واگذشته مى شوند) على نكاحهما الاول و لم يحتج الى عقد جديد بل و كذا لو اسلم احدهما ايضا فى بعض الصور الآيتة (زوج مسلمان شد زوجه كتابى است اگر قائل باشيم كه نكاح دائم كتابى صحيح است در اين صورت عقد باقى است)، نعم لو كان نكاحهم مشتملا على ما يقتضى الفساد ابتداءً و استدامة كنكاح احدى المحرّمات عيناً (نكاح مادر و خواهر) أو جمعاً (مثل جمع اختين و جمع مادر و دختر) جرى عليه بعد الاسلام حكم الاسلام.

عنوان مسئله:

اين مسئله در مورد نكاح خود كفار است كه آيا نكاح آنها در بين خودشان صحيح است؟ آيا بعد از اسلام آوردن نكاح آنها به حال خود باقى مى ماند؟ اگر نكاح ممنوعى داشتند (نكاح اختين يا نكاح امهات - كه به مجوس نسبت داده شده و مجوس امروز منكر آن هستند-) بعد مسلمان شدند آيا نكاح به هم مى خورد.

مهم در اين مسئله حكم اوّل است كه مى گويد هر قومى حتّى طبيعى مسلكها (مثل كمونيست ها) براى خودشان نكاح دارند.

اقوال:

شيخ طوسى در خلاف، محقق ثانى در جامع المقاصد و ابن قدامه در مغنى معتقدند كه مسئله بين علماى اسلام مسلّم و نكاح آنها صحيح است و آثار زوجيّت و حلال زاده بودن فرزندان را دارد و فقط از مالك نقل كرده اند كه مخالف است ولى ما عرض خواهيم كرد كه مالك هم صد در صد مخالف نيست بلكه در جاهاى خاصى مخالفت كرده است.

مرحوم شيخ طوسى در كتاب خلاف مى فرمايد:

مسألة 112: انكحة المشركين (ايشان از اهل كتاب هم بالاتر را مى گويد) صحيحة و به قال ابوحنيفة و اصحابه و الشافعى و الزهرى و الاوزاعى و الثورى و قال مالك انكحتهم فاسدة و كذلك طلاقهم غير واقع (اگر كسى زنش را كه اهل كتاب است سه طلاقه كرد و اين زن با يك شخص كافر ازدواج كرد آيا اين نكاح محلل مى شود، يعنى آيا كافر مى تواند محلّل واقع شود؟ مالك در جواب مى گويد كافر محلّل واقع نمى شود چون نكاح فاسد است و ﴿حتّى تنكح زوجاً غيره﴾ شامل كافر نمى شود و محلل نيست پس مالك مورد خاص را مى گويد، نه اين كه ازدواج آنها مطلقا باطل باشد) فلو طلّق المسلم زوجته الكتابيّة ثم تزوّجت بمشرك و دخل بها لم يبحها لزوجها المسلم. دليلنا الفرقة و اخبارهم.[2]

عامّه هم تقريباً بر اين مسئله اجماع دارند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo