< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 1 /

«حديث اخلاقى: صفات مؤمن 9»

مقدّمه:

در بحث اخلاقى هفته حديثى از پيامبر اكرم(ص) خطاب به حضرت على(ع) نقل كرديم كه در آن 103 صفت براى مؤمن كامل بيان شده بود.

كسانى كه مى خواهند عرفان اسلامى داشته باشند، به جاى بى راهه رفتن مى توانند به اين حديث عمل كرده و سير الى اللّه را كامل كنند، در جلسات گذشته چهل و يك صفت بيان شد. در اين جلسه چهار صفت ديگر را شرح مى دهيم:

متن حديث:

... وقوراً، صبوراً، رضياً، شكوراً.[1]

ترجمه حديث:

... مؤمن كامل شخصى با استقامت و در برابر ناملايمات صبور است، به قضاء الهى راضى و در مقابل نعمت ها شكرگزار است.

شرح حديث:

اين حديث را مى توانيم در كنار خطبه همّام قرار دهيم كه در آن حضرت على(ع) صد و ده صفت از صفات متقين را بيان فرموده است. سه صفت در آن خطبه مفسّر اين كلام پيامبر است:

فى الزلازل وقور و فى المكاره صبور و فى الرخاء شكور.[2]

چهل و دوّمين صفت مؤمن «وقوراً» است. «وقور» به معنى سنگينى است. قرآن كريم مى فرمايد: ﴿و فى آذانهم وقراً﴾[3] خدا براى مجازات بعضى از افراد بر گوش آنها سنگينى قرار مى دهد و حرف حق را نمى شنوند.

حضرت على(ع) در خطبه همام مى فرمايد: در حوادث تكان دهنده زندگى مؤمن با استقامت است. بعضى مانند يك پر كاه هستند و با نسيمى جابه جا مى شوند و اصلا استقامت ندارند، بعضى مانند برگ و بعضى مانند شاخه و بعضى مانند درخت هستند كه طوفان مى تواند آن را از ريشه بيرون بياورد، ولى مؤمن مانند كوه است كه با وزيدن طوفان نه تنها تكان نمى خورد بلكه طوفان ها را مهار مى كند: ﴿و ألقى فى الارض رواسى أن تميد بكم﴾[4] خداوند كوهها را افكنده است كه مبادا بادها زمين را بلرزانند. در تفسير اين آيه گفته شده است كه اگر كوه ها در زمين نبودند طوفان هاى شن زندگى انسان ها را در هم مى كوبيد. بنابراين مؤمن فتنه ها و طوفان ها را مهار كرده و همراه آنها حركت مى كند.

زلازلى كه على(ع) به آن اشاره كرده است گاهى از درون انسان است مثل طوفان شهوت ها همان گونه در سوره يوسف مى فرمايد: ﴿ولقد همت به وهم بها لولا اَن رأى برهان ربّه﴾[5] برهان ربّ مانع شد كه طوفان شهوت يوسف راتكان دهد.

گاهى طوفان ها از بيرون است مثل وساوس شيطان هاى بيرونى.

چهل و سوّمين صفت مؤمن «صبوراً» است. حضرت على(ع) در خطبه همّام مى فرمايد:

«و فى المكاره صبور» يعنى مؤمن كامل در مقابل ناراحتّى هاى زندگى صبر مى كند. ناراحتى لازم نيست طوفان باشد بلكه بايد در مريضى، فقر، فقدان عزيزان صبور باشد. در زندگى طلبگى و سربازى امام زمان(عج) و همچنين جوانان مشكلات و محروميت هاى زيادى است كه اگر صبر و استقامت نباشد به جايى نمى رسند كسانى را سراغ داشتم كه در تابستان روزه گرفته و در موقع افطار حتّى نان خالى نداشتند و يا پول حمّام نداشتند. مشكلات امروزه كمتر شده است. خود ما در ايام تحصيل در قم يا نجف با مشكلات زيادى گريبانگير بوديم.

اگر صبور نباشيم چه مى شود؟ آيا بى صبرى ما مشكلات را عوض مى كند؟ على(ع) چقدر زيبا مى فرمايد:

ان صبرت جرت عليك المقادير و انت مأجور و ان جزعت جرت عليك المقادير و انت مأزور (عذاب مى شوى در مقابل بى تابى).[6]

پس بهتر است صبر كنيم تا اجر ببريم، به قول آن مرد دانشمند كه مى گويد: من در مقابل مشكلات به خود مى گويم: ان لم اصبر فما افعل.

چهل و چهارمين صفت مؤمن «رضياً» است يعنى مؤمن به مقدّرات الهى راضى است. انسان بايد تلاش كند ولى با همه اينها باز مقدّراتى سراغ انسان مى آيد كه بايد به آن راضى باشد. مقام رضا و تسليم مقام مهمّى است. بسيارى از چيزها با پيشرفت علوم روشن مى شود مثلا بچّه هايى كه در كودكى يرقان (زردى) مى گيرند امروزه ثابت شده اين زردى مانند آنتى بيوتيك ها بچّه را در مقابل بيمارى هاى عفونى محافظت مى كند در حالى كه در زمان سابق آن از مشكلات و گرفتارى ها مى دانستند. بسيارى از مشكلات چنين است يعنى انسان جهت آنها را نمى داند.

چهل و پنجمين صفت مؤمن «شكوراً» است. حضرت على(ع) در خطبه همّام مى فرمايد: «و فى الرخاء شكور». وقتى انسان ها در امن و امان وسلامتى و عافيت هستند خدا را فراموش مى كنند وقتى گرفتار مى شوند به ياد خدا مى افتند. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: ﴿فلمّا نجّاهم الى البرّ اذا هم يشركون﴾[7] مؤمن كسى است كه در همه حال به ياد خدا باشد چه در پيرى و چه در جوانى، پس مؤمن در آرامش ها هم خدا را شكر مى كند.

اميدوارم خداوند توفيق عمل به اين كلمات را به ما عنايت فرمايد كه براى تمام عمر ما كافى است.

* * *

بقى هنا شىء: مجوس

در اينجا در مورد اعتقادات مجوس و احكام آنها به طور فشرده بحث مى كنيم. اصحاب ما و فقهاى اهل سنت در مورد مجوس در ابواب مختلف مثل طهارت، ديات، ارث، نكاح، ذمّه، جزيه، و امثال آن بحث كرده اند يعنى همان گونه كه از اهل كتاب بحث مى كنند در ذيل آن از مجوس هم بحث مى كنند. ما در بحث ديات به طور مستوفى در اين باره بحث كرده ايم ولى به خاطر روشن شدن موضوعات مجدّداً آن را تكرار مى كنيم:

اقوال:

مرحوم شهيد ثانى در مسالك مى فرمايد:

بقى الكلام فى المجوسيّة، فانّ الظاهر عدم دخولها فى اهل الكتاب، لقول النبى(ص) سنّوا بهم سنّة اهل الكتاب (مثل اهل كتاب با آنها رفتار كنيد، معنايش اين است كه اهل كتاب نيستند) فانّ فيه ايماء الى أنّهم ليسوا منهم، و لذلك قيل: انّهم ممّن لهم شبهة كتاب و قد روى انّهم حرّفوا كتابهم فرفع (حدوثاً اهل كتاب بوده ولى بقاءاً اهل كتاب نيستند) و ايضاً فلا يلزم أن يسنّ بهم سنّتهم فى جميع الاحكام و ظاهر الرواية كونه فى الجزية (در صدر روايت از جزيه يهود و نصارى بحث شده است پس ذيل هم در مورد جزيه است).[8]

ان قلت: يهود و نصارى هم كتاب خود را تحريف كرده اند پس آنها هم اهل كتاب نيستند؟

قلنا: در مورد كتاب يهود و نصارى تعبير رفع نيامده است.

مرحوم علامّه در مختلف كلام شيخ طوسى را در كتاب مبسوط چنين نقل مى كند:

و قسّم فى المبسوط المشركين اقساماً ثلاثة: من لهم كتاب و هم اليهود و النصارى... فهؤلاء عند المحصلين من اصحابنا اكل ذبائحهم ولا تزويج حرائرهم بل يقرون على اديانهم اذا بذلوا الجزية... و من لا كتاب له ولا شبهة كتاب - كعبدة الاوثان -... و من لهم شبهة كتاب و هم المجوس.[9]

بعد احكام هر يك را بيان كرده و مى فرمايد: اصحاب ما در احكام مجوس اختلاف كرده اند.

ابن قدامه در مغنى مى گويد:

فصل: و ليس للمجوس كتاب و لا تحلّ ذبائحهم ولا نكاح نسائهم نصّ عليه احمد و هو قول عامة العلماء (معلوم مى شود كه اهل سنّت اتفاق نظر دارند كه اهل كتاب نيستند) الاّ اباثور فانّه اباح ذلك لقول النبى(ص) سنّوا بهم سنّة اهل الكتاب.[10]

ابن قدامه در ادامه مى گويد اين روايت در مورد جزيه است و جميع احكام در مورد مجوس جارى نمى شود.

جمع بندى اقوال:

از مجموع اقوال اجمالا معلوم شد كه علماى عامّه مجوس را اهل كتاب نمى دانند و علماى خاصّه براى آنها شبهه كتاب قائلند و به همين جهت بعضى احكام را در مورد آنها جارى مى دانند. ما ابتدا معتقدات آنها و بعد احكام آنها را بيان مى كنيم.

معتقدات مجوس:

در ميان معتقدات مجوس پنج نكته قابل توجّه است:

نكته اوّل: مجوس به دو مبدأ قائل هستند، مبدأ خير و مبدأ شر، «سلامتى، بيمارى»، «فراوانى، قحطى»، «امنيت، ناامنى»... شخصى خالق خيرات و شخص ديگر خالق شرور است و دليل آن اين است كه گرفتار سنخيّت علّت و معلول شده اند يعنى مى گويند مبدأ خير بايد خير و مبدأ شر بايد شر باشد و خداوند واحد نمى تواند مبدأ هر دو باشد.

جواب:

فلاسفه ما از اين اشكال دو جواب مى دهند:

الف) شرور امور عدمى هستند مانند ناامنى، بيمارى، فقر... وجودى ندارند كه خالق بخواهند و در وجود جز خير نيست و عالم نظام احسن است.

ب) سلّمنا كه شرور وجوديّه باشند امّا آنچه در قضاوت شرّ است فى الواقع شر نيست بلكه به جهت قلّت علم، آنها را شر مى دانيم ﴿و ما اوتيتم من العلم الا قليلا﴾ مثلا مارها و عقربها را شرور مى دانيم كه امور وجوديه هستند در حالى كه از سموم اينها در مراكز طبيّه بهترين داروهاى شفابخش را مى سازند، به علاوه نيش عقرب و مار، شاخ كرگدن و دندان و چنگال حيوان هاى درّنده در نظام احسن وسيله دفاعى آنها است، پس چيزهايى كه خيال مى كنيم شر است در واقع خير است و از كوتاه فكرى ماست كه اينها را شرور مى دانيم اصلا اگر ظلمت نباشد نور بى معنى است، ظلمت باعث آرامش است و نور آرامش نمى آورد و بنابراين، اين موارد در واقع شر نيستند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo