< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 10 /

بحث در مسئله ده از مسائل نكاح در عدّه در اين بود كه اجماع علماى اسلام بر اين است كه زائد بر اربع در نساء دائمه امكان نداشته و حرام است.

ادلّه:

اجماع:

مسئله اجماعى است و اين جا از مواردى است كه اجماع حجّت است چون به حدّ ضرورت دين رسيده است.

2- آيه ﴿و ان خفتم أن لا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طالب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم أن لا تعدلوا فواحدة﴾.[1]

فقها غالباً استدلال به آيه را رها كرده اند، ولى به قول صاحب جواهر اصل در مسئله اين آيه است. در اين آيه چند مطلب بايد روشن شود كه در ضمن نكاتى به آن اشاره مى كنيم:

نكته اوّل:

در اين آيه شرط و جزاء چه ارتباطى به هم دارند؟ آيه مى فرمايد اگر مى ترسيد در بين دختران يتيم به قسط و عدل رفتار نكنيد زنان ديگر را ازدواج كنيد، مرحوم طبرسى[2] شش بيان براى پيوند شرط و جزاء ذكر مى كند كه از همه بهتر بيان اوّل ايشان است و آن اين كه وقتى درباره اموال يتامى آياتى نازل شد مردم ترسيده و با دختران يتيم ازدواج نمى كردند چرا كه مى ترسيدند به جهت اين كه اينها پدر ندارند تا از حقّ آنها دفاع كند مهريّه حسابى به آنها ندهند يا اين كه آلوده اموال آنها شوند. آيه نازل شد كه اگر مى ترسيد با اينها ازدواج كنيد سراغ زنان ديگر برويد و اگر از خودتان مطمئن هستيد اشكال ندارد كه دو يا سه و يا چهار تا زن بگيريد با اين بيان پيوند شرط و جزا حاصل مى شود.

نكته: با توجّه به اين بيان بطلان روايتى كه براى اثبات تحريف در قرآن به آن استدلال شده است روشن مى شود در اين روايت از امام سؤال مى شود كه صدر و ذيل آيه با هم چه ارتباطى دارد؟ امام در جواب مى فرمايد ارتباطى ندارد و بين صدر و ذيل آيه ثلث قرآن ساقط شده است. اين روايت مجعول است و جاعل آن ناشى بوده است، چون:

اوّلا: ارتباط صدر و ذيل آيه با بيان مرحوم طبرسى روشن است.

ثانياً: از مضمون روايت استفاده مى شود كه قرآن بيش از 40 جزء بوده كه بعد از ساقط شدن ثلث آن سى جزء شده است و حال آن كه احدى چنين نگفته است.

واقع مسئله اين است كه قرآنى كه شب و روز تلاوت مى شده و حافظان زيادى داشته - به طورى كه در يكى از جنگ ها 300 حافظ قرآن كشته مى شود - و 14 يا 40 نفر كاتب وحى بوده، آيا ممكن است چنين قرآنى ثلث آن تحريف شده باشد؟! بله اگر ادّعاى تحريف يك يا دو آيه مى شد ممكن بود براى آن وجهى باشد ولى نمى توان پذيرفت كه اين همه آيه ساقط شده باشد. كسى كه تاريخ جمع آورى قرآن و تلاوت شبانه روزى قرآن توسّط مسلمانان را بداند، مى داند كه قرآن به آسانى از بين نمى رود. ما معتقديم قرآنى كه در نزد ماست يك نقطه كم و زياد ندارد و اين روايات تحريف هم خودش دليل بر بطلان خودش است. (دلائل عدم تحريف به طور مفصل در انوار الاصول[3] و تفسير نمونه ذكر شده است).

نكته دوّم:

«مثنى، ثلاث، رباع» در آيه به چه معناست؟ «مثنى» يعنى اثنين اثنين، (دو تا دو تا) «ثلاث» يعنى ثلاث ثلاث (سه تا سه تا) و «رباع» يعنى اربعة اربعة (چهار تا، چهار تا) چرا آيه اثنين و ثلاث و اربع نمى گويد؟

مخاطب عموم مسلمين هستند و اگر بخواهيم بگوييم كه هر كدام مى توانند دو تا زن بگيرند مى گوييم دو دو تا زن بگيرند مى گوييم دو دو تا زن بگيريد و اگر بخواهيم بگوييم هر كدام مى توانند سه تا زن بگيرند مى گوييم سه تا سه تا زن بگيرند و... .

نكته سوّم:

«واو» در آيه به معنى «أو» است يعنى براى جمع نيست بلكه براى تنويع است چون:

اوّلا: اگر كسى بخواهد «واو» را به معنى جمع بگيرد، مجموع اعداد نه مى شود در حالى كه نُه براى خودش مستقلا داراى عددى است و نياز نيست به اين كيفيّت بيان شود، پس كسى كه داراى حدّاقل معرفت نسبت به لغت عرب باشد نبايد اين گونه بگويد بلكه از اوّل تسعه مى گويد. خداوندى كه مى فرمايد «﴿قرآناً عربياً (فصيح) غير ذى عوج﴾ (دست انداز ندارد)»[4] چگونه مى تواند چنين بگويد.

ثانياً: صاحب مسالك مى فرمايد در اين صورت آيه دلالت بر تسعه نمى كند، بلكه دلالت بر هيجده مى كند، چون مثنى به معنى 2 تا 2 تا است كه مجموعاً چهار تا مى شود و ثلاث سه تا سه تا است كه مجموعاً شش تا مى شود و رباع هم چهار تا چهارتا است كه 8 تا مى شود كه جمع آنها 18 مى شود.

ثالثاً: اگر منظور از ﴿مثنى و ثلاث و رباع﴾ 9 باشد ارتباط شرط و جزاء با هم درست نمى شود، چرا كه آيه مى گويد اگر از نكاح يتامى مى ترسيد، نُه زن و اگر از رعايت عدالت در بين آنها مى ترسيد يك زن بگيريد، كه در اين صورت ربط شرط و جزاء (عدد 9 و 1) معلوم نبوده و عبارت بى معنى مى شود ولى اگر مثنى به معنى دو تا باشد و «واو» براى جمع نباشد ارتباط بين شرط و جزاء روشن است و مى گويد دو يا سه و يا چهار زن بگيريد و اگر از رعايت عدالت مى ترسيد يك زن بگيريد.

نكته چهارم:

حصر (منحصر در چهار تا بودن) از كجاى آيه فهميده مى شود؟ عدد كه مفهوم ندارد يعنى اگر كسى گفت چهار نفر را اكرام كن مفهومش اين نيست كه پنجمى را اكرام نكن، پس از كجاى آيه مى فهميم كه پنج تا زن دائم جايز نيست؟

عدد مفهوم ندارد ولى آيه در مقام بيان جواز نكاح است، به عبارت ديگر قيودى كه اخذ شده (دو و سه و چهار) احترازى است و در مقام بيان مقدار جواز است از اين جا حصر را مى فهميم، و تمام مفسّرين و اهل لغت هم همين را فهميده اند.


[3] انوار الاصول، ج2 ص343.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo