< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 9 و 10 / فى حد الزوجات الدائمةوالمنقطعة

بحث در مسئله نه از مسائل نكاح در عدّه بود. بيان شد زنى كه عدّه دارد ولى شروع در عدّه نكرده است، آيا اگر در اين بين (بعد از فوت شوهر و قبل از بلوغ خبر) ازدواج كند و دخول حاصل شود، حرمت ابدى هست يا نه؟ مشهور عدم حرمت ابدى بود چرا كه دليل بر حرمت نداريم.

كسانى كه قائل به حرمت ابدى شده اند غالباً به قياس اولويّت استدلال كرده اند ولى مرحوم آقاى خوئى[1] قائل به حرمت شده و براى حرمت ابدى دو دليل اقامه كرده اند:

بالقوه در حكم ذات العدّة است:

وقتى زن قبل از رسيدن خبر فوت شوهر ازدواج مى كند ذات العدّة است، ولى ذات العدّه اى است كه هنوز شروع در عدّه نكرده است. تصوّر ما اين است كه منظور ايشان اين بوده كه بالقوّه ذات العدّة است ولو بالفعل ذات العدّه نيست و بعد از رسيدن خبر عدّه نگه مى دارد.

جواب: ظاهر اين مطلب محتواى قابل قبولى ندارد، چون ظاهر عناوينى كه در لسان ادلّه آمده است فعليّت است نه قوّه و استعداد، به عنوان مثال لفظ «عادل» كه در لسان دليل آمده به معنى عادل بالفعل و «فاسق» به معنى فاسق بالفعل و مجتهد يعنى مجتهد بالفعل است.

روايت:

*... عن اسحاق بن عمار، قال: سألت اباابراهيم(ع) عن الامة يموت سيدها قال: تعتدّ عدّة المتوفّى عنها زوجها، قلت: فانّ رجلا تزوّجها قبل أن تنقضى عدّتها قال: فقال: يفارقها... .[2]

جمله «قبل أن تنقضى عدّتها» در ما نحن فيه صادق است، چرا كه زن شوهرش مرده و هنوز عدّه نگه نداشته است، پس عدم انقضاء عدّه در آن حالت برزخ صادق است.

جواب: اگر در فارسى بگوييم «قبل از تمام شدن» يعنى اين كه شروع شده ولى خاتمه نيافته مثلا اگر بگوييم اين زن حيضش تمام نشده يعنى شروع شده و هنوز تمام نشده نه اين كه اصلا شروع نشده است، پس اين استدلال قابل قبول نيست، و در «قبل اَن تنقضى عدتها» مفهوم كلمه انقضاء اين است كه شروع شده و تمام نشده است و در ما نحن فيه هنوز شروع در عدّه نكرده و اگر شك هم كنيم اصل، عدم است و اصالة الحليّة حاكم مى شود.

ان قلت: شما معتقديد كه روايت سوّم و چهارم و هفتم از باب شانزده دلالت بر جواز دارد در حالى كه روايت سوّم مطلق و قابل تقييد است، روايت چهارم تعبير «ما احبّ» دارد كه ظاهر در كراهت است - البتّه آقاى خوئى مى فرمايند كه در حرمت هم استعمال مى شود - و روايت هفتم هم ضعيف است.

قلنا: مهمّ براى ما تعبير «ما احبّ» است كه ظاهر در كراهت است، البتّه گاهى در حرمت استعمال مى شود و با كمال احترامى كه براى مرحوم آقاى خوئى قائل هستيم نمى توانيم نظر ايشان را بپذيريم و مقلّد نيستيم.

ان قلت: شما گفتيد در اين حالت برزخ براى زنى كه هنوز خبر مرگ شوهرش به او نرسيده ازدواج اشكالى ندارد ولى اين ازدواج ادامه پيدا مى كند تا زمانى كه خبر بيايد و در آن وقت كار مشكل مى شود.

قلنا: فرض ما در جايى است كه اين ازدواج در عدّه ادامه پيدا نمى كند و خبر مرگ شوهر كه به زن رسيد نكاح قطع مى شود و دخول هم در آن برزخ واقع شده و بعد از بلوغ خبر كارى انجام نداده اند.

مسألة 10: من كانت عنده اربع زوجات دائميّات تحرم عليه الخامسة دائمة (دائمه عدد محدود دارد ولى غير دائمى محدوديّت ندارد) و امّا المنقطعة فيجوز الجمع بما شاء خاصةً (همه اش منقطع باشد و دائمى نداشته باشد) أو مع دائميّات (بعضى منقطع و بعضى دائم باشند).

عنوان مسئله:

كسى كه چهار زن دائمه دارد نمى تواند زن پنجم را به عقد دائم تزويج كند ولى اگر به عقد منقطع باشد مانعى ندارد و از نظر تعداد عقد منقطع محدوديّتى ندارد.

اقوال:

اجماع جميع مسلمين بر اين كه زوجه دائمى زائد بر اربع ممكن نيست قائم است، بلكه صاحب جواهر اين را ضرورى دين دانسته و مى فرمايد:

اذا استكمل الحر اربعاً بالعقد الدائم حرم عليه مع وجود الاربع عنده نكاح مازاد غبطة اى دواماً اجماعاً من المسلمين بل ضرورة من الدين و ما عن طائفة من الزيديّة من جواز نكاح تسع لم يثبت بل المحكى عن مشأئخهم البرائة من ذلك.[3]

در كتاب الفقه على المذاهب الاربعة نقل شده است:

ولا يؤمن بقول الخوارج الذين قالوا انّه يجوز العقد على تسع نسوة مستدلّين بجمع النبى لانّه قدوة لنا نقتدى به و الردّ عليهم بانّ الزيادة على الاربع من خصوصيّات الرسول.[4]

 

مرحوم آقاى حكيم در مستمسك در شرح كلام عروه مى فرمايد:

و قد وردنا فى هذه الايام من العلويين فى اللاذقيّة (يكى از شهرهاى سوريّه) سؤال عن ميّت مات عن ثمان (هشت زن دائمى داشته است آيا معناى اين حرف اين است كه اعتقاد مذهبيشان بر جواز هشت زن دائمه بوده است) و لعلّه لم يكن عن اعتقاد المشروعيّة (شخص لاابالى بوده نه اين كه مذهبش به اين امر قائل بوده).[5]

نتيجه: ثابت نيست كه ما فوق اربع را كسى اجازه دهد و دعواى اجماع در اين مسئله مستفيض است.

دليل قائلين به جواز تسع:

كسانى كه به جواز تسع قائل شده اند دو دليل اقامه كرده اند:

حجيّت فعل پيامبر:

با توجّه به «مات النبى(ص) عن تسع» فعل نبى را حجّت است.

جواب: جواز نكاح دائمه ما فوق اربع از مختصّات النبى است.

آيه:

در تفسير آيه ﴿و ان خفتم ان لا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم أن لا تعدلوا فواحدة﴾.[6] محتمل است كه منظور از مثنى «دو» و «ثلاث» و «رباع» هم كه با واو عطف شده با آن جمع و مجموع آن «نُه» مى شود پس از آيه استفاده مى شود كه داشتن نه زن دائمه جايز است.

جواب: جواب از آيه در دليل جمهور (قائلين به عدم جواز مافوق اربع) خواهد آمد.

 


[1] مرحوم آقای خوئی مبانى عروه، ج32، ص194.
[4] الفقه على المذاهب الاربعة، ج5، ص97، كتاب حدود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo