< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 1 /

«حديث اخلاقى: صفات مؤمن (4)»

مقدمه:

در جلسات گذشته حديثى از پيامبر اكرم(ص) خطاب به على(ع) ذكر نموديم كه در مورد صفات مؤمن كامل و با ايمان (103 صفت) بود و 16 صفت بيان شد در اين جا به شش صفت ديگر اشاره مى كنيم:

متن حديث:

... بريئاً من المحرّمات، واقفاً عند الشبهات، كثير العطاء، قليل الأذى، عوناً للغريب، و اباً لليتيم... .[1]

ترجمه:

مؤمن كسى است كه از محرّمات بى زار است و از شبهات توقّف كرده و مرتكب آنها نمى شود، عطايش كثير و اذيّتش قليل است، به افراد غريب كمك مى كند و براى ايتام پدر است.

شرح:

هفدهمين صفت مؤمن «برئياً من المحرّمات» است، يعنى مؤمن كسى است كه برىّ از محرّمات و بيزار از گناهان است. فرق است بين اين كه بگوييم گناهى انجام نمى دهد و اين كه بگوييم از گناه بيزار است، افرادى هستند كه گناه در نظرشان لذّت دارد ولى به خاطر خدا آن را ترك مى كنند ولى گاهى انسان بر اثر خودسازى و تهذيب نفس به جايى مى رسد كه از گناه متنفّر مى شود و از گناهان هرگز لذّت نمى برد و رسيدن به اين مقام زحمت زيادى دارد تا اين كه از اطاعت خدا لذّت برده و از گناه متنفّر باشد.

هيجدهمين صفت مؤمن «واقفاً عند الشبهات» است، يعنى مؤمن كسى است كه در مقابل شبهات توقّف مى كند. شبهات دالان محرّمات است و كسى كه مرتكب شبهات مى شود در محرّمات قرار مى گيرد. شبهات مانند سراشيبى كنار درّه هاست كه بايد از آنها پرهيز كرد و در واقع شبهات حريم محرّمات است و بايد از آنها پرهيز كنند مانند برق هاى فشار قوى كه اگر از فاصله معينى به آن نزديك تر شوند انسان را به سمت خودش كشيده و مى سوزاند و به همين جهت براى اين برق ها حريم قائلند. در بعضى از روايات تعبير خوبى وجود دارد كه مى فرمايد: در حريم ملك مردم نرو تا گرفتار غصب نشوى. بسياراند اشخاصى كه گرفتار موادّ مخدر شده اند در ابتدا به بهانه تفريح كشيده ولى كار به جايى مى رسد كه شديداً به آن مبتلا مى شوند.

نوزدهمين صفت مؤمن «كثيرالعطاء» است يعنى مؤمن كسى است كه زياد بخشش مى كند. كثرت نسبى است، مثلا اگر براى ساختن بيمارستان مهمّى يك شخص ثروتمند صد هزار تومان بدهد اين مقدار نسبت به سرمايه او كم است ولى اگر يك مستخدم هزار تومان بدهد همه او را تشويق مى كنند پس بخشش نسبى است. در جنگ تبوك پيامبر(ص) براى تجهيز سپاه اسلام از مردم كمك خواست مردم خيلى كمك كردند در اين ميان كارگرى بود كه براى كمك كردن به لشكر اسلام شب را اضافه كارى كرده و دستمزد خود را خدمت پيامبر آورد. منافقين شروع به تمسخر كردند، آيه نازل شد:

﴿الذين يلمزون المطوعين من المؤمنين فى الصدقات و الذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم فسخر الله منهم و لهم عذاب اليم﴾.[2]

كسانى كه مسخره مى كنند مؤمنان پاكدل را كه به اندازه توانشان كمك كرده اند خدا آنها را مسخره مى كند. پيامبر فرمود ابوعقيل خرماهايت را روى اين خرماها بريز تا به واسطه خرماهاى تو اين خرماها بركت پيدا كند.

بيستمين صفت مؤمن «قليل الأذى» است يعنى مؤمن كامل الايمان اذيّتش كم است، براى روشن شدن مسئله مثالى بيان مى كنيم:

زندگى اجتماعى داراى مزاحمت است به عنوان نمونه تعمير خانه براى همه پيش مى آيد و افراد براى تعمير خانه شان محلّ عبور و مرور مردم را مى گيرند، ولى مهم اين است كه اين مزاحمتى را كه در طبيعت زندگى اجتماعى وجود دارد بايد تا حدّ امكان كم كرد، پس مؤمن مزاحمتش خيلى كم و در حدّاقل است.

بيست و يكمين صفت مؤمن «عوناً للغريب» است، يعنى مؤمن كسى است كه به انسان هاى غريب كمك مى كند. كمك به همسايگان و خويشان خيلى خوب است ولى اين در واقع يك داد و ستد است يعنى امروز من به همسايه ام كمك مى كنم و فردا همسايه به من كمك مى كند. امّا اين مهم است كه به كسى كمك كند كه انتظار جبران آن را از او ندارد پس از همه بالاتر كمك به غريب است.

بيست و دوّمين صفت مؤمن «أباً لليتيم» است پيامبر در اينجا نمى فرمايند كه مؤمن كمك و اطعام و نوازش يتيم مى كند بلكه مى فرمايد: براى يتيم أب است، يعنى هر كارى را كه پدر براى بچّه اش انجام مى دهد او در حقّ يتيم انجام مى دهد.

اين دستورات اخلاقى در محيطى پر از خشونت مطرح شد و تأثير گذاشت و اميدواريم كه خداوند به همه ما توفيق عمل دهد و با توجّه به اين صفات مؤمنان كامل الايمان شويم.

* * *

بحث در مسئله اولى از مسائل نكاح در عدّه در فرع دوّم در حرمت ابدى بود كه اگر عالم به حرمت باشد يا دخول حاصل شود اين زن حرام ابدى خواهد شد امّا اگر دخول صورت نگرفته و عالم هم نبوده باشد در اين جا حرمت ابدى نيست. از نظر اقوال مسئله مسلّم و جاى شكّ و شبهه نيست ولى عامّه اكثراً با ما مخالفند و اقلّيّتى از آنها موافق هستند.

ادلّه:

اجماع:

دليل اوّل ما اجماع است البتّه اجماع مدركى و مؤيّد است.

روايات:

عمده دليل در اينجا اخبار است كه در باب 17 وسائل از ابواب مصاهره آمده و مجموعاً بيست و دو روايت است. روايات معتبر در بين اين روايات زياد است و روايات ضعيف هم در بين آنها هست ولى چون متضافر هستند نياز به بحث سندى ندارد. اين اخبار را در شش طايفه مورد بررسى قرار مى دهيم، زيرا وقتى روايات جداجدا بررسى شده و سپس با هم تركيب شوند جمع روشنى بين روايات حاصل مى شود.

طايفه اوّل: علم و جهل مطلقاً

معيار در حرمت ابدى علم و جهل است و صحبتى از دخول نيست (چهار روايت).

*... عن ابى عبدالله(ع) فى حديث انّه قال: والذى يتزوج المرأة فى عدتها و هو يعلم لا تحلّ له ابداً. (مفهومش اين است كه اگر جاهل باشند حلال است).[3]

اين روايت در واقع سه روايت است چون سه راوى (زرارة بن اعين و داود بن سرحان و أديم بياع الهروى) آن را از امام صادق(ع) نقل كرده اند.

*... فقلت: فان كان احدهما متعمداً و الآخر بجهل فقال: الذّى تعمّد لا يحلّ له أن يرجع الى صاحبه ابداً.[4]

*... عن اسحاق بن عمّار، قال: سألت ابا ابراهيم(ع) عن الامة يموت سيّدها قال: تعتّد عدّة المتوفى عنها زوجها قلت: فانّ رجلا تزوّجها قبل أن تنقضى عدّتها قال: فقال: يفارقها ثم يتزوّجها نكاحاً جديداً بعد انقضاء عدّتها. قلت: فأين ما بلغنا عن ابيك فى الرجل اذا تزوّج المرأة فى عدّتها لم تحلّ له ابداً؟ قال: هذا جاهل (مدار علم و جهل است و روايت مطلق است يعنى چه دخول باشد و چه نباشد).[5]

*... عن اسحاق بن عمّار، قال: قلت لابى ابراهيم(ع): بلغنا عن ابيك انّ الرجل اذا تزوّج المرأة فى عدتها لم تحل له ابداً فقال: هذا اذا كان عالماً فاذا كان جاهلا فارقها و يعتدّ ثم يتزوّجها نكاحاً جديد.[6]

آيا اين حديث همان حديث قبلى (ح 5) است يا حديث ديگرى است؟

احتمالا به يك روايت برمى گردد ولى چون يك روايت سه سند داشت در واقع در اين طايفه پنج روايت موجود است.

طايفه دوّم: دخول و عدم دخول مطلقاً

معيار دخول است و صحبتى از علم و جهل نيست (پنج روايت).

*... محمّد بن مسلم عن ابى جعفر(ع) قال: المرأة الحبلى يتوفّى عنها زوجها فتضع و تزوّج قبل أن تعتدّ اربعة اشهر و عشراً فقال: ان كان الذى تزوّجها دخل بها فرّق بينهما و لم تحلّ له ابداً (سخن از علم و جهل نيست ولى در ذيلِ روايت قرينه لطيفى بر مسئله جهل وجود دارد) و اعتدّت بما بقى عليها من عدة الاول و استقبلت عدّة اخرى من الآخر ثلاثة قروء (از اينجا مى فهميم كه وطى به شبهه است كه دوّمى عدّه دارد چون اگر عالم بود و مرتكب اين عمل مى شد زنا بود و عدّه نداشت پس وطى به شبهه قرينه بر اين است كه جاهل بوده است. بنابراين ظاهر روايت دخول را مى گويد گرچه ذيل حديث جهل را مى گويد)... .[7]

*... عن الحلبى عن ابى عبدالله(ع) قال: سألته عن المرأة الحبلى يموت زوجها فتضع و تزوّج قبل أن تمضى لها اربعة اشهر و عشراً فقال: ان كان دخل بها فرق بينهما و لم تحلّ له ابداً... و ان لم يكن دخل بها فرّق بينهما و اعتدت بما بقى عليها من الاول و هو خاطب من الخطاب.[8]

همان قرينه روايت قبل در اينجا هم هست پس ظاهر اين دو روايت اين است كه دخول ولا دخول مراد است ولى ذيلش علم و جهل را هم شامل مى شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo