< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 9 /

حديث اخلاقى: صفات شيعه (3)

مقدّمه:

دو حديث درباره پيروان اهل بيت شيعه بيان مى كنيم:

حديث اوّل مربوط به فضائل شيعه و حديث دوّم درباره صفات شيعه است.

1- *... قال: دخلت انا و ابى الياس ابن عمرو على ابى بكر الحضرمى و هو يجود بنفسه فقال يا عمرو ليس ساعة الكذب أشهَدُ على جعفر بن محمّد أنّى سمعته يقول: لا يَمُسّ النار من مات و هو يقول بهذا الامر.[1]

ترجمه و شرح:

راوى مى گويد داخل بر ابى بكر حضرمى كه يكى از ياران مخصوص امام صادق(ع) بود شدم كه در حال جان دادن بود، نگاه به من كرد و گفت اين ساعت، ساعت دروغ گفتن نيست، شهادت مى دهم بر امام صادق(ع) و شنيدم كه اين جمله را مى فرمايد كه هر كس بميرد و قائل به ولايت اهل بيت(ع) باشد آتش دوزخ به او اصابت نمى كند.

2- *... عن سليمان بن مهران قال دخلت على الصادق جعفربن محمّد(ع) و عنده نفر من الشيعة و هو يقول معاشر الشيعة كونوا لنا زيناً ولا تكونوا علينا شيناً قولوا للناس حسناً و احفظوا ألسنتكم و كفّوها عن الفضول و قبح القول.[2]

ترجمه:

سليمان بن مهران مى گويد وارد بر امام صادق(ع) شدم و عدّه اى از شيعيان نزد او بودند و او در حال گفتن اين مطلب بود كه اى شيعيان ما آبرو و زينت ما باشيد و باعث ننگ و بى آبرويى ما نباشيد با مردم خوب صحبت كنيد، زبانتان را حفظ كنيد و از حرف هاى اضافى و زشت بپرهيزيد.

شرح:

امام صادق(ع) در اين حديث دو مطلب را بيان مى كند، يك قاعده كلّى و يك مصداق روشن.

قاعده كلّى اين است كه با اعمال خودتان باعث آبروريزى ما نشويد يعنى به گونه اى باشيد كه وقتى مردم شما را مى بينند به صاحبان آن مكتب درود بفرستند و بگويند آفرين به كسانى كه چنين افرادى را تربيت كرده اند و باعث بى آبرويى ما نشويد، زيرا ما فرزندان پيغمبر(ص) هستيم، سپس انگشت روى مصداق خاص مى گذارند كه زبان است.

علماى علم اخلاق مى گويند در سير سلوك الى الله اوّلين جايى كه بايد اصلاح شود زبان است و تا زبان اصلاح نشود دل پاك نمى شود. زبان كليد تمام وجود انسان است به طورى كه انسان ها را از زبانشان مى توان شناخت، «اختبروهم بصدق الحديث» وقتى خواستيد مردم را امتحان كنيد ببينيد راست مى گويند يا دروغ. زبان اگر قفل و بست داشته باشد روى حساب و كتاب صحبت كرده و در آنچه كه مى گويد دقّت مى كند.

يكى از طرق حفظ زبان همان دستور آخر روايت است «كفّوها عن الفضول» زياد صحبت نكنيد، كم سخن گفتن يكى از راه هاى نخستين سير و سلوك است كه نام آن «صَمت» است. يكى از دانشمندان مى گويد پنج چيز است كه هر ناقصى را كامل مى كند:

صمت و صوم [جوع ]سَحَر و عزلت و ذكرى به دوام *** ناتمامان جهان را كند اين پنج تمام

واقعاً اگر كسى اينها را انجام دهد به قرب الى الله مى رسد و اوّلين آن صمت يعنى سكوت است، صمت به اين معنى نيست كه اصلا صحبت نكند بلكه به اين معنى است كه فضول الكلام و قبح الكلام را حذف كند.

* * *

در مسئله نهم كه لزوم اجازه عمّه و خاله در عقد بنت الاخ و بنت الاخت بود به فروع مسئله رسيديم بحث در فرع سوّم در اين بود كه اگر كسى دختر برادر و دختر خواهر را بر عمّه و خاله تزويج كرد حكم چيست؟ مسئله داراى سه قول بود:

قول اوّل: مانند عقد فضولى است و اجازه آن را درست مى كند.

قول دوّم: باطل است و اجازه نمى تواند آن را درست كند.

قول سوّم: عمه و خاله مخيّرند كه عقد خودشان را فسخ كنند (كه قبلا بوده) يا عقد بنت الاخ و بنت الاخت را.

قول اوّل: مانند عقد فضولى است و اجازه آن را درست مى كند.

اين قول اقوى و حقّ است كه امام (ره) هم همين قول را اختيار كرده اند.

صحّت فضولى را از سه راه مى توانيم ثابت كنيم:

1- تمسّك به عمومات ﴿اوفوا بالعقود﴾ و اطلاقات رضايت: يعنى بگوييم فضولى على القواعد است و كار خلاف قاعده اى انجام نشده است چون عقدى جامع الشرايط انجام شده و فقط يك شرط كم داشته و آن رضايت است كه بعداً آمده و دليلى هم نداريم كه رضايت بايد مقارن عقد باشد. رضايت براى كامل شدن عقد لازم است پس فرقى نمى كند مقارناً باشد يا بعداً چون آيه ﴿تجارة عن تراض منكم﴾ اطلاق دارد چرا كه «تجارة» به معنى عقد لفظى نيست بلكه به معنى نقل و انتقال است فرقى نمى كند كه رضايت مقارناً باشد يا بعد از آن. در ما نحن فيه داشتيم كه «الاّ برضاءِ العمّة و الخالة» كه اطلاق دارد پس عقد فضولى چه در باب بيع باشد و چه در اجاره و نكاح طبق قواعد است و دليلى بر فساد آن نداريم.

روايات خاصّه:

مانند روايت عروه بارقى كه به جاى يك گوسفند دو گوسفند خريد و يكى را فروخت و پول و گوسفند ديگر را نزد پيامبر آورد و پيامبر هم آن بيع را تأييد كرد. غير از اين روايت، روايات ديگرى هم داريم. در مورد نكاح هم روايات خاصّه داريم، مثل روايتى كه مادرى براى فرزندش زنى را تزويج كرده بود و فرزند بعداً فهميد و اجازه داد و يا رد كرد.

بناى عقلا:

عقلا عقد فضولى را اجازه داده و صحيح مى دانند.

با توجّه به اين ادلّه ما در اينجا قائل مى شويم كه اين عقد فضولى صحيح است.

سؤال: چرا مرحوم امام مى فرمايند «كالفضولى على الاقوى» در حالى كه عين فضولى است نه كالفضولى؟

جواب: چون اصلِ فضولى در بيع است و بحث ما در اين جا در نكاح است لذا مى فرمايند «كالفضولى» كه منظورشان «كالبيع الفضولى» است.

قول دوّم: عقد باطل است و اجازه نمى تواند آن را درست كند.

دليل اين قول روايت على بن جعفر است كه امام مى فرمايد:

... فمن فعل ذلك فنكاحه باطل.[3]

اين روايت دليل بر اين است كه نكاح از اصل باطل است و اجازه هم فايده اى ندارد.

جواب:

اولا: سند حديث اشكال دارد چون در سند «بنان بن محمّد» مجهول است، پس سند قابل استدلال نيست.

ثانياً: دلالت هم خدشه دارد زيرا «فنكاحه باطل» يعنى بدون اذن باطل است نه اين كه مطلقاً باطل باشد، پس روايت انصراف دارد به صورت عدم اذن عمّه و خاله.

به حديث ديگرى[4] هم استدلال كرده اند كه اين حديث هم همان دو اشكال را دارد:

اوّلا: سند اشكال دارد چون در سند «سكونى» وجود دارد كه نتوانستيم او را ثقه بدانيم.

ثانياً: روايت در مورد عدم اجازه است.

قول سوّم: عمّه و خاله مخيّرند.

اين قول، بدترين قول مسئله است و دليلى كه صاحب جواهر براى اين قول ذكر كرده و آخرين توجيهى كه مى توان براى آن بيان نمود اين است كه: آن چه كه حرام است جمع بين آنها است، بنابراين عمّه و خاله مى توانند جمع را به هم بزنند، كه دو راه دارد: يا خودشان خارج شوند و يا اين كه دختر برادر و دختر خواهر را خارج كنند.

جواب: عقد عمّه و خاله كه مشكلى نداشته، بلكه عقد دوّم مشكل داشته چرا كه بدون اجازه است، پس دليلى ندارد كه عقد خودش را فسخ كند چون طلاق به دست زوج است و فسخ هم براى موارد خاصّ است، مثلا اگر مردى مشغول نماز است و بعد زنى جلوتر از مرد به نماز بايستد، نماز زن باطل است، (طبق مبناى كسانى كه قائل به بطلان چنين نمازى هستند) نه اين كه نماز هر دو باطل باشد.

فرع چهارم: اگر عكس مسئله باشد يعنى اوّل بنت الاخ و بنت الاخت را تزويج كرده بعداً عمّه و خاله را تزويج مى كند، در اينجا مشهور قائل به صحّت، قول شاذّى از شيعه و تمام اهل سنّت قائل به بطلان هستند.

ما مى گوييم حق با مشهور است و عقد عمّه و خاله صحيح است چون روايات[5] زيادى داشتيم كه تصريح كرده بود، مخصوصاً روايت «محمّد بن مسلم»[6] كه مى گفت «اجلالا للعمّة و الخالة» كه در صورت عكس است (دختر برادرو دختر خواهر را بر عمّه و خاله تزويج كند) امّا اگر قبلا دختر برادر و دختر خواهر بوده و بعد عمّه و خاله آمده ديگر اجلالى نيست.

آيا علم و جهل عمّه و خاله در اين مسئله تأثيرى دارد؟

خير چون روايات مطلق بود و مى گفت عكسش عيبى ندارد و مطلق بود يعنى چه بداند و چه نداند و چه بعداً بفهمد و چه نفهمد فرقى نمى كند و اطلاق روايات شامل همه موارد مى شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo