< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 8 /

حديث اخلاقى: صفات شيعه (2)

مقدمه:

جلد 65 كتاب بحارالانوار داراى دو بخش مهمّ است:

1- فضائل الشيعه

2- صفات الشيعه

فضائل الشيعه مقامات شيعه و صفات الشيعه شرايط و اوصاف آنها را بيان مى كند به اين معنى كه در كنار آن مقاماتى كه در احاديث براى شيعه بيان شده وظائفى هم براى شيعه تعيين شده است.

متن:

قال الصادق(ع): امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلوة كيف محافظتهم عليها و الى اسرارنا كيف حفظهم لها عند عدوّنا والى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها

ترجمه:

شيعيان ما را به اوقات نماز امتحان كنيد كه چگونه به آن اهميّت مى دهند، و اين كه چگونه اسرار و مقامات ما را در نزد دشمنان بازگو نمى كنند و همچنين با اموالشان امتحان كنيد كه چگونه به ديگر برادرانشان كمك مى كنند.

شرح حديث:

«امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلوة» آيا به اوقات صلوة اهميّت مى دهند يا نه؟ در هنگام كار آيا كار را عقب مى اندازند يا نماز را؟ بعضى نماز را براى زمان بى كارى مى دانند و مى گويند: اوّل الوقت رضوان الله و آخر الوقت غفران الله. اخيراً بعضى از اهل تسنّن مى گويند مسلمان واقعى ما هستيم، چرا كه اهميّتى كه ما به نماز مى دهيم شما نمى دهيد.

در مورد اهميّت نماز حضرت على(ع) در سفارش هايش خطاب به مالك اشتر مى فرمايد: اجعل افضل اوقاتك للصلوة.

«كيف محافظتهم عليها» كلمه «محافظة» به اين معنى است كه نماز آفات دارد و بايد آن را حفظ كرد و شما روحانيون بايد الگوى مردم باشيد. فراموش نمى كنم، زمانى كه امام(ره) در حوزه علميه مدرّس بودند و ما هم طلبه اى در حوزه بوديم، مرحوم آية الله سعيدى ما را دعوت كرده بودند و امام هم تشريف داشتند مشغول صحبت و مباحثه علمى بوديم وقتى صداى اذان بلند شد، بلافاصله امام براى نماز برخاستند بدون اين كه درنگى كنند. قانون همين است كه هر كجا هستيم و هر كه هستيم، به نماز اهميّت دهيم، مخصوصاً نماز صبح. امروز عدّه اى هستند كه نماز صبح را با استصحاب مى خوانند كه اين نماز طلبه نيست.

«و الى اسرارنا كيف حفظهم لها عند عدوّنا» منظور از محافظت از اسرار، حفظ مقامات اهل بيت(ع) است، يعنى مقاماتى از آنها در نزد دشمنان نگوييم كه باور نكنند (مثلا ولايت تكوينى، معجزات، علم به غيب...) زيرا اين مقامات جزء اسرار هستند. در زمان ما عدّه اى علاوه بر اين كه اسرار را مى گويند غلوّ هم مى كنند، مثلا بعضى از مدّاحان نادان زينب اللّهى مى شوند. مدّاحان مقام والايى دارند و ائمّه(ع) به آنها اهميّت مى دادند مثلا دعبل خزائى مقام والائى داشت، ولى سعى كنيد ابتكار مجالس را به دست افراد نادان ندهيد. مدّاحان بايد اشعار خود را بر علما عرضه كرده و از اشعار غلوّآميز پرهيز كنند مخصوصاً كه اگر در بين مدّاحان براى جلب نظر عوام مسابقه بيافتد در اين صورت يكى غلوّ مى كند و ديگرى اغلى و اين كار خيلى خطرناك است.

والى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها مواسات از دو ريشه لغوى مى تواند گرفته شده باشد، يكى از مادّه «واسى» ديگرى از ماده «آسى» كه هر دو مواسات مى شود و به معنى اعانت و كمك كردن است. شيعه را بايد با اموالش امتحان كرد كه چه اندازه ديگران در اموال او سهم دارند. در زمان ما مشكلات زياد است:

1- مشكل بيكارى كه منشأ اصلى بسيارى از مفاسد مانند: اعتياد، سرقت، خودفروشى است.

2- مشكل ازدواج جوانان.

3- مشكل مسكن.

4- مشكل تحصيل، خانواده ها براى تأمين هزينه تحصيل دانش آموزان خود با مشكلات مواجه هستند، جامعه ما جامعه شيعه است، پول هاى هنگفتى در مسائل بيهوده صرف مى شود در حالى كه عدّه اى در اوّليات زندگى لنگ مى زنند.

بنابراين بايد صفات شيعه را مد نظر قرار دهيم نه اين كه صرفاً جايگاه شيعه و پاداش آن را بيان كنيم. اميد است كه بتوانيم فرمايشات ائمه را در زندگى روزمرّه مدّ نظر قرار داده و به آنها عمل كنيم.

* * *

بحث در مسئله هشتم در اين بود كه اگر پدر مملوكه اى را به شهوت نظر يا لمس كند بر پسر حرام است و بالعكس، چند طايفه روايت در قول به تحريم داشتيم. روايت ديگرى هم در مورد طايفه سوّم داريم:

*... ما رواه احمد بن محمّد بن عيسى فى نوادره عن ربيع بن عبدالله، عن ابى عبدالله(ع) قال: اذا جرّد الرجل الجارية و وضع يده عليها فلا تحلّ لابيه.[1]

«ربيع بن عبدالله» مجهول است و اسم او در كتب رجال نيست، به طورى كه جامع الروات و معجم رجال آقاى خوئى هم آن را ندارد. در بررسى حدود هشتاد كتاب رجالى اسم «ربيع بن عبدالله» پيدا نشده و در بعضى از مصادر هم «ربعى بن عبدالله» است و حدس من اين است كه در اينجا اشتباهى شده است و راوى «ربعى بن عبدالله» است. او فرد مشهورى است و روايات زيادى هم دارد به قرينه روايت او از «محمّد بن مسلم» كه بعد از او آمده است، علاوه بر اين، مضمون اين روايت از محمّد بن مسلم عين مضمون روايتى است كه در وسائل آمده است:

*... عن ابن ابى عمير، عن ربعى بن عبدالله، عن محمّد بن مسلم، عن ابى عبدالله(ع) قال: اذا جرّد الرجل الجارية و وضع يده عليها فلا تحلّ لابنه[2] (اين روايت به جاى «ابيه» «ابنه» دارد).

احتمالا در حديث «نوادر» دو اشتباه وجود دارد: يك اشتباه در سند كه «ربيع» غلط و «ربعى» درست است و اشتباه ديگر در متن كه «ابيه» غلط و «ابنه» درست است كه در اين صورت اين حديث به گروه دوّم برمى گردد و ديگر سه طايفه روايت نداريم بلكه دو طايفه است.

نسخه وسايل از نسخه مستدرك صحيح تر است چون سند وسائل بهتر و متن آن هم دقيق تر است و اگر بر فرض هم مردّد شويم نمى توانيم، به عنوان شاهد آن را بپذيريم. يكى از شواهد براى صحّت نسخه وسائل اين است كه «احمد بن محمّد بن عيسى» كه از بزرگان قم بوده از ضعفا و مجاهيل چيزى را نقل نمى كند، چون «احمد بن محمّد بن خالد برقى» را از قم بيرون كرد با اين كه او آدم ثقه اى بود ولى چون از مجهولين و ضعاف نقل روايت مى كرد او را تنبيه كرد، بنابراين راوى «ربعى بن عبدالله» است كه فرد معروفى است.

روايات معارض:

در مقام معارضه سه حديث را بيان مى كنيم:

*... عن على بن يقطين، عن العبد الصالح (موسى بن جعفر(ع)) عن الرجل يقبّل الجارية يباشرها من غير جماع داخل أو خارج (مراد تفخيذ است و دخول نيست) أتحلّ لابنه أو لابيه؟ قال: لا بأس.[3]

بهترين دليل معارض همين روايت است.

*... عن ابن ابى عمير، عن عبدالرحمن بن الحجاج و حفص بن البختري و على بن يقطين قالوا سمعنا اباعبدالله(ع) يقول فى الرجل تكون له الجارية أفتحلّ لابنه؟ فقال: ما لم يكن جماع أو مباشرة كالجماع (جماع خارج) فلا بأس.[4]

اين حديث را سه نفر (عبدالرحمان ابن الحجاج، حفص بن البخترى و على بن يقطين) نقل كرده اند و در واقع سه حديث است.

بعضى فقط به حديث «على بن يقطين» استدلال كرده اند در حالى كه سه حديث است.

*... عن عبدالله بن يحيى الكاهلى، (به جهت وجود كاهلى محل بحث است) عن ابى عبدالله(ع) فى حديث قال: سألته عن رجل تكون له جارية فيضع ابوه يده عليها (پدر مالك نيست و به حرام دست بر او مى گذارد) من شهوة أو ينظر منها الى محرّم من شهوة، فكره أن يمسّها ابنه.[5]

اين حديث عجيب است زيرا:

اوّلا: پدر به حرام تصرّف كرده است و ربطى به بحث ما ندارد.

ثانياً: «كره» لغوى است كه با حرمت مى سازد يا مصطلح فقهى است كه مقابل حرمت است.

ثالثاً: «انّ الحرام لا يحرّم الحلال» كنيز براى پسر بوده و حلال بوده و با دست گذاشتن پدر حرام نمى شود.

اين حديث را به جهت وجود اين اشكالات از ادلّه حذف مى كنيم.

نتيجه: دو روايت كه يك روايت آن از سه نفر (مجموعاً 4 روايت) است به عنوان معارض داريم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo