< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

78/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 18 /

سه حديث ديگر هم در تفسير آيه داريم كه جزء احاديث مرسله است ولى مى تواند مؤيّد باشد:

تفسير جوامع الجامع در تفسير آيه ﴿.. ما ظهر منها﴾ مى گويد:

*... عنهم(عليهم السلام): الكفّان و الاصابع (كأنّ استثناء صورت مسلم بوده و آنچه نياز به بيان داشته كفان و اصابع بوده است) و الباطنة كالخلخال و السوار... .[1]

*... نقلا عن المحاسن (احمد بن محمد بن خالد برقى) عن أبي عبداللّه(عليه السلام) (برقى از امام صادق نمى تواند بلافاصله نقل كند و واسطه بوده است) فى قوله جل ثنائه ﴿إلاّ ما ظهر منها﴾ قال: الوجه و الذرعان.[2]

به يقين ذراعان اشتباهى است از راوى يا نسّاخ، چون احدى از علما ذراع را نگفته است و به نظر مى رسد كه الوجه و الكفّان بوده است، پس وجه براى بحث ما مؤيّد است.

* و عنه (امام صادق)(عليه السلام) فى قوله عزّوجلّ ﴿إلاّ ما ظهر منها﴾ قال: الزينة الظّاهرة الكُحل و الخاتم.[3]

از مجموع اين روايات اگر ابهامى در آيه ﴿الاّ ما ظهر منها﴾ باشد (كه ما گفتيم ابهام ندارد) ابهام بر طرف مى شود.

إن قلت: نهايت چيزى كه از آيه و روايات مفسّره نسبت به آيه استفاده مى شود، عدم وجوب ستر وجه و كفّين است يعنى يجوز الإبداء و جواز ابداء دليل بر جواز نظر نيست و ممكن است به زن اجازه دهند كه وجه و كفّين را آشكار كند، چون زحمت داشته است ولى به مرد اجازه نظر ندهند پس بين جواز ابداء و جواز نظر ملازمه نيست.

قلنا: ملازمه عقلى نيست ولى ملازمه عرفى هست.

از جمله بعدى آيه ﴿ولا يبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ﴾ استفاده مى كنيم كه آيه اشاره به زينت باطنه است اين «لام» كه بر سر ﴿لبعولتهن﴾ در آمده چه كاره است؟ يعنى ظاهر كنيد اين زينت را براى شوهر كه شوهر ببيند پس در واقع اجازه نظر در «لام» نهفته است (ظاهر كن كه او مجاز است ببيند)، حال اگر در جمله دوّم جواز نظر باشد آيا از جمله اوّل هم به مقارنه و اتّحاد سياق استفاده جواز نمى شود؟ قطعاً استفاده مى شود، به عبارت ديگر در جمله دوّم متعلّق ذكر شده و در جمله اوّل ذكر نشده است يعنى در جمله اوّل «لِمَن» را نمى گويد. جمله دوّم به دلالت التزامى (ملازمه عرفى) بر جواز نظر دلالت نمى كند بلكه به دلالت لفظى است پس از آيه شريفه مى توان جواز نظر را استفاده كرد.

3- آيه ﴿و ليضربن بخمرهن على جيوبهنّ﴾

آيه مى فرمايد خمار خود را به جِيْبشان بزنند، «خمار» به چه معنا است؟

خِمار در لغت به معنى «ما يستر شيئاً» است يعنى چيزى كه چيز ديگر را بپوشاند، و خمر را هم كه خمر مى گويند چون عقل را مى پوشاند، ولى در عرف خمار به معنى چيزى است كه سر زن را مى پوشاند مانند مقنعه، به تعبير ديگر همان روسرى فارسى است، و امّا «جيوب» به معنى يقه پيراهن است و چون روى سينه افتاده بالاى سينه را هم گاهى به واسطه مقارنت جيب مى گويند.

﴿و ليضربن...﴾ به چه معناست؟ مرحوم طبرسى در مجمع البيان در ذيل آيه مى گويد كه اشاره به وضعى است كه در صدر اسلام و در جاهليّت در بين زنان رايج شده بود كه دو طرف خمار را به پشت سر مى انداختند كه در نتيجه مقدارى از سينه و گلو و گوشها و گوشواره ها (همان بى حجابى زمان جاهليّت)، نمايان مى شد قرآن فرمود گوشه هاى خمار را روى سينه بياندازيد و گلو و سينه را بپوشانيد.

مجمع البيان مى گويد:

خمار: و هو غطاء، رأس المرأة المنسدل على جيبها (روى سينه افتاده) أمِرْنَ بالقاء المقانع على صدورهنّ تغطيةً لِنُحُورهنّ (گلو) فقد قيل: انهنّ كنّ يلقين مقانعهنّ على ظهورهنّ فتبدوا صدورهنّ و كُنِى عن الصدور بالجيوب لأنّها ملبوسةٌ عليها.[4]

از اين قسمت از آيه استفاده مى شود كه پوشاندن صورت لازم نيست چون اگر لازم بود بايد آيه مى گفت: ﴿وجوههنّ و جيوبهنّ﴾ چرا كه ابتدا صورت نمايان مى شود و اگر استتار وجه واجب بود اولى اين بود كه اوّل وجه را بگويد بعد سينه را، و حال آنكه نگفته است، پس آيه به روشنى بر عدم وجوب ستر وجه دلالت مى كند.

علاوه بر اين خمار چيزى است كه دلالت مى كند بر آشكار بودن صورت، چون خمار غير از نقاب است خمار يعنى چيزى كه يستر به المرأة رأسها لا وجهَها پس معلوم مى شود كه پوشاندن وجه لازم نيست، و مسئله از نظر آيات تمام است.

در اينجا خواسته اند كه با آياتى براى اين آيه معارض درست كنند كه بعداً بيان كرده و جواب مى دهيم.

4- رواياتى كه ارتباطى با تفسير آيه ندارد:

اين روايات با صراحت يا دلالت التزامى مى گويد كه وجه و كفّين استثنا است.

طايفه اوّل: رواياتى كه با صراحت وجه و كفين را استثنا مى كند:

*... عن مَرْوَك بن عبيد، عن بعض أصحابنا عن أبي عبداللّه(عليه السلام)قال: قلت له: ما يَحِلُّ للرجل أَنْ يرى من المرأة إذا لم يكن محرماً؟ قال الوجه و الكفّان و القدمان[5] (پشت پا و كف پا تا ساق).

از نظر دلالت: روايت خوبى است چون سئوال از حجاب نيست بلكه از نظر و نگاه كردن سئوال مى كند.

از نظر سند: رجال سند خوب است ولى تعبير «عن بعض اصحابنا» آن را مرسله كرده است. «مَرْوَك» «صالح» است. مرحوم كشّى از «ابن فضال» نقل مى كند كه مى گويد: ثقةٌ، شيخٌ، صدوق، و در كتب ما حدود سى و سه روايت از او نقل كرده اند. بقيه روات هم ثقه هستند.

*... عن على بن سُوَيد قال: قلت لأبي الحسن (موسى بن جعفر(عليه السلام)) انّى مبتلى بالنّظر إلى مرأة الجميلة (به حسب شغلش با زنان سرو كار دارد و از كلمه «مبتلى» معلوم مى شود كه ناراحت بوده و راه حل مى خواسته) فُيُعجِبنُى النظر إليها (با ديدن آنها لذت مى برم با اين كه نگاه تلذّذ و ريبه ندارم) فقال: يا على لابأس إذا عرف اللّه من نيّتك الصدق... .[6]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo