< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

98/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: روایت هشتم /اخبار /ادله /استصحاب /اصول عملیه /علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در اخباری بود که برای اعتبار استصحاب به آنها استدلال شده است رسدیم به روایت هشتم موثق عمار.

 

روایت هشتم: موثق عمار

[بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ] عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: «كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ وَ مَا لَمْ تَعْلَمْ فَلَيْسَ عَلَيْكَ».[1]

هر چیزی پاک است تا اینکه بدانی نجس است پس زمانی که دانستی آن موقع نجس است و مادامی که ندانی وظیفه ای نداری.

صدر روایت محل استدلال «كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ» است.

در فقه برای طهارت و نظافت سه اصطلاح وجود دارد 1. طهارت واقعیه 2. طهارت ظاهریه 3. طهارت استصحابیه

موضوع طهارت ظاهریه شک در وجود طهارت است و موضوع طهارت استصحاببی شک در بقاء طهارت واقعی است.

اگر در وجود طهارت شک شود، [طهارت جعل شده است] و آن طهارت طهارت ظاهریه است.

اگر در بقاء طهارت واقعیه شک شود [طهارت جعل شده است] و آن طهارت استصحابی است.

مراد از طهارت در روایت شریفه کدامیک از سه اصطلاح است؟ در معنای این روایت هفت احتمال وجود دارد!

    1. ناظر به طهارت واقعیه باشد

    2. ناظر به طهارت ظاهریه باشد

    3. ناظر به طهارت استصحابیه باشد

و سه احتمال بعدی از ترکیب دو احتمال از احتمالات فوق به دست می آید

    4. ناظر به طهارت واقعیه و ظاهریه

    5. ناظر به طهارت ظاهریه و استصحابیه

    6. ناظر به طهارت واقعیه و استصحابیه

و احتمال هفتم از ترکیب سه احتمال به دست می آید.

    7. طهارت واقعیه و ظاهریه و استصحابیه.

محقق خراسانی در در یکی از دو قول خود احتمال هفتم را اختیار کرده است.

در چهار احتمال از این هفت احتمال طهارت استصحابیه وجود دارد، مراد از طهارت در روایت یا فقط طهارت استصحابیه است یا دو طهارت است مرکب از طهارت استصحابیه و طهارت واقعیه یا طهارت استحصابیه و طهارت ظاهریه و یا هر سه طهارت مراد هستند.

اظهر احتمالات از بین این چهار احتمال یک احتمال است و آن اینکه روایت دلالت کند بر طهارت ظاهریه و طهارت استصحابیه؛ این احتمال را بررسی می شود و به نقد آن پرداخته می شود و فعلا راجع به شش احتمال دیگر بحث نمی‌شود.

با بیان دلیل اظهریت روشن خواهد شد که این احتمال احتمال جدی تری است.

وجه دلالت

صدر روایت فقط شامل دو جمله است 1. «كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ» 2. «حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ».

گفته شده است از «كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ» طهارت ظاهریه فهمیده می شود چون «حتی تعلم» در جمله دوم «کل شیئ» را قید می زد و معنا اینگونه می شود «کل شیئ لاتعلم انه قذر فهو نظیف» و معنای جمله اول طهارت ظاهری است.

این طهارت ظاهری به خاطر آن است که در موضوعش علم علم به وجود قذارت اخذ شده است.

اما جمله دوم «حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ» بر طهارت استصحابیه دلالت دارد چون معنای «حتی» آن است «تلک النظافة مستمرة الی ان تعلم قذارتها» آن طهارتی که گفته شد استمرار دارد تا زمانی که به قذارتش علم پیدا کنی.

به تعبیر دیگر ذیل قرینه بر صدر است و از ذو القرینه طهارت ظاهریه فهمیده می‌شود و از قرینه طهارت استصحابی فهمیده می‌شود.

برخی از محققین با بیان این وجه قائل شده اند که این روایت با فقره صدر بر طهارت ظاهریه دلالت دارد و با فقره «حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ» که ذیل است بر طهارت استصحابی دلالت دارد و عمده ترین وجهی که برای استدلال به این روایت برای اثبات استصحاب گفته شده است همین وجه است.

مناقشه: بی نیازی از تعبد به بقای طهارت (نظر تحقیق)

مضاف بر مناقشه ای که شده و گفته اند حتی دلالت بر استمرار ندارد، مناقشه استدلال به موثقه آن است که بقای طهارت ظاهری نیازمند تعبد نیست، چون بقای طهارت ظاهری دائر مدار موضوع خود می‌باشد، موضوع آن شک در طهارت واقعی است و مادامی که این شک وجود دارد طهارت ظاهری هم وجود دارد و چنان نیست که حدوث طهارت ظاهری نیازمند یک تعبد باشد و بقاء آن نیازمند تعبد دیگر باشد. و اگر شک از صفحه ذهن زائل شود تعبد ظاهری هم وجود ندارد.

این روایت با توجه به این نکته نمی تواند مفید دو تعبد باشد، یک «تعبد ظاهری» و یک «تعبد استصحابی»؛ خصوصاً در روایت اشاره ای به حالت سابقه نشده است و در مباحث آینده خواهد آمد که یکی از ارکان استحصاب حالت سابقه یا یقین به حالت سابقه است.

بنابراین مفاد این موثقه فقط طهارت ظاهریه است و عمده دلیل قاعده طهارت همین موثقه است. و هیچ دلالتی ـ چه خصوصاً و چه عموماً، چه جزئیاً و چه کلیاًـ بر استصحاب ندارد

حاصل استدلال به اخبار

در اثبات استصحاب به هشت روایت استدلال شد، سه روایت از این هشت روایت اصلاً بر استصحاب دلالتی نداشتند و آنها عبارت بودند از روایات سوم، چهارم و هشتم.

از پنج روایت باقی مانده دو روایت به نحو خصوص ـ نه به نحو عموم ـ بر استصحاب دلالت نداشت و آنها عبارت بودند از روایت اول و هفتم و سند این دو روایت تمام و متعتبر بود. روایت اول به طهارت از حدث مربوط بود و روایت هفتم به طهارت از خبث.

سه روایت از این پنج روایت به نحو عموم بر استصحاب دلالت داشتند و آنها عبارت بودند از روایت دوم، پنجم و ششم، سند روایت دوم تمام بود و روایت پنجم و ششم ضعیف بودند.

ما حصل اینکه مجموع این سه روایت که سند یکی تمام بود و سند دو روایت ناتمام بود دلیل ما بر استصحاب هستند. و آن دو روایتی که به نحو خصوص بر استصحاب دلالت دارند مؤید ما هستند.

به نظر تحقیق دلیل استصحاب استفاضه هم دارد، سند یکی از آن سه روایت معتبر است همراه با اینکه مؤید هم دارد و این مقدار ادله برای استصحاب کافی است.

ارکان استصحاب

در ذیل فصل اول که برای بیان ادله استصحاب منعقد شد از ارکان استصحاب بحث می شود.

استصحاب چهار رکن دارد 1. یقین به وجود 2. شک در بقاء 3. وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه 4. وجود اثر عملی برای مستصحب در مرحله بقاء.

از روایاتی که دلیل بر استصحاب هستند استفاده شد که در استصحاب باید این چهار رکن وجود داشته باشد.

مراد از ارکان استصحاب یعنی موضوع استصحاب، اگر این چهار رکن وجود داشتند شارع در آنجا یک حکم ظاهری به نام «استصحاب» دارد و اگر یکی از این چهار رکن مفقود باشد در آنجا تعبد استصحابی وجود ندارد.

رکن اول: یقین به وجود

این رکن در زبان مشهور به «یقین به حدوث» تعبیر شده است و حدوث خصوصیت ندارد چون مشهور استصحاب را در اعدام ازلی جاری می دانند با اینکه حدوث در عدم ازلی نیست و فقط وجود در آنجا هست.

«وجود» در عالم واقع تحقق دارد یعنی باید «یقین به تحقق» باشد حال وجود شیئ محقق باشد یا عدم شیئ محقق باشد و واقعیت داشته باشد، باید عدم شیئ یقینی باشد، مثلا این امر در گذشته معدوم بود یا موجود بود و اکنون در بقاء آن شک واقع شده است.

توضیح تفاوت یقین به حدوث و یقین به وجود در قالب مثال بدین بیان است که گاهی شما می دانید زید روز شنبه عادل بوده است اما قبل از شنبه را علم به عدالت وی یا فسق وی ندارید لذا نمی توانید بگویید روز شنبه عدالت حادث شد اما می توانید بگوید روز شنبه عدالت موجود بود.

اما اینکه رکن استصحاب یقین به وجود شیئ است از کجا استفاده شده است؟

این رکن از ادله استصحاب که در آن کلمه یقین آمده است استفاده شده است. وقتی عنوان «یقین» در دلیل اخذ می شود در موضوعیت یقین ظهور دارد، یعنی کسی تعبد استصحابی را دارد که یقین به وجود یک شیئ داشته باشد. لذا کسی که یقین به وجود نداشته باشد استصحاب ندارد.

پس شخص باید یقین به وجود شیئ به همراه ارکان دیگر داشته باشد تا تعبد استصحابی داشته باشد.

اقوال:

در اینکه رکن اول چیست دو نظریه وجود دارد:

    1. یقین به وجود

    2. وجود سابق

مشهور علماء «یقین به وجود» را به عنوان رکن اول پذیرفته اند.

محقق صدر با قول مشهور مخالفت کرده و فرموده: «یقین به وجود» صرفا یک طریق برای وجود سابق است و موضوع استصحاب عبارت است از «وجود شیئ» در زمان سابق، وقتی شیئی در زمان سابق موجود باشد ـ حال شما چه به آن علم داشته باشید و چه علم نداشته باشید ـ و در بقاء آن شک کنید ارکان استصحاب تمام است.

ادله:دلیل رکنیت «وجود سابق»

صحیحه عبد الله بن سنان دلیل بر کفایت «وجود سابق» برای تعبد استصحابی است، در این روایت راوی سؤال می کند که لباسم را به ذمی عاریه دادم آیا قبل از نماز آن را بشویم یا نه؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: «صَلِّ فِيهِ وَ لَا تَغْسِلْهُ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ فَإِنَّكَ أَعَرْتَهُ إِيَّاهُ وَ هُوَ طَاهِرٌ» در آن نماز بگذار و نشوی چون زمانی که عاریه دادی پاک بود. و نفرمود زمانی که عاریه دادی یقین به طهارت آن داشتی.

در کلام امام علیه السلام دو رکن استصحاب آمده است یک رکن «طهارت واقعی» است و رکن دیگر شک در بقاء آن طهارت است.

محقق صدر بین روایت عبد الله بن سنان و سایر روایات جمع عرفی کرده است بدین نحو که یقین وارد در سایر روایات را طریقی محض گرفته است، نه طریقی صفتی و نه موضوعی، لذا با توجه به صحیحه فرموده رکن استصحاب «یقین» نبوده و «وجود سابق» رکن است.

همانگونه معنای عرفی عنوان «دانستن» در جمله «وقتی دانستی این خمر است از آن اجتناب کن» علم طریقی است چون موضوع حرمت شرب، نفس خمر است نه آنچه که مکلف آن را خمر بداند.

با توجه به رکنیت «وجود سابق» اگر اماره قائم شد که در زمان سابق شیئ موجود بوده است استصحاب در آنجا جاری است. خبر ثقه می گوید این لباس روز شنبه نجس بود و از قول ثقه برای شما ظن هم حاصل نمی شود و ممکن است شک هم کنید اما ثقه از واقع خبر داده است و وجود واقع برای استصحاب کفایت می کند و وقتی شما در بقاء آن نجاست شک دارید استصحاب نجاست جاری است.

همانگونه که خمر واقعی حرام است و وقتی ثقه می گوید این مایع خمر است، با اینکه شما در خمریت این مایع شک دارید لکن حرمت آن برای شما فعلی و منجز می شود.

در جلسه بعد وارد نقد کلام ایشان شویم آیا کلام ایشان تمام است یا نه؟ الحمد لله رب العالمین


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo