< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

98/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: اخبار /ادله /استصحاب /اصول عملیه /علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در دلیل اعتبار استصحاب بود و گفته شد ظن و سیره عقلآء بر استصحاب به عنوان اصل عملی دلیل نیست و اکنون بحث از اخبار است.

 

1دلیل سوم: اخبار

اخبار عدیده‌ای در ابواب مختلف فقهی وجود دارد که به آنها برای استصحاب به عنوان اصل عملی شرعی استدلال و استشهاد شده است.

1.1روایت اول: صحیحه نخستین زراره

[الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ] عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ‌ يَنَامُ‌ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَ تُوجِبُ الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ الْوُضُوءَ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ الْعَيْنُ وَ لَا يَنَامُ الْقَلْبُ وَ الْأُذُنُ فَإِذَا نَامَتِ الْعَيْنُ وَ الْأُذُنُ وَ الْقَلْبُ فَقَدْ وَجَبَ الْوُضُوءُ قُلْتُ فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْ‌ءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ قَالَ لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى يَجِي‌ءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ.[1]

سند روایت مضمره است، اما به جهت اینکه زراره اضمار کرده است این اضمار خللی به سند وارد نمی‌کند و زراره از امام علیه السلام نقل روایت می‌کند.

متن «لَا تنقض» و «إنما تنقضه» در عبارت «وَ لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَر» در کتاب وسائل الشیعه به صیغه مخاطب است و صاحب وسائل آن را از تهذیب نقل کرده است و در نسخه‌های موجود در بازار از کتاب تهذیب این دو کلمه به صیغه غایب است، و به جهت آنکه صیغه غایب موافق با محتوی است در نقل صغیه غایب ثبت شد و نه به خاطر آنکه موافق با اصل است.

زراره می‌گوید از امام علیه السلام پرسیدم شخصی در حالی که وضو دارد می‌خوابد و مراد وی به قرینه ذیل سؤال آن است او واقعا نخوابیده بلکه کسی است که احتمالاً خوابیده است ـ همچنین مراد از آن شخص کسی نیست که در شرف خواب است، چون کسی که در شرف خواب است هنوز نخوابیده است ـ شخصی که احتمالاً خوابیده است و یک چرت و دو چرت زده است آیا یک چرت و دو چرت موجب وضو است؟

امام علیه السلام پاسخ می‌دهند ای زراره گاهی چشم انسان می‌خوابد یعنی نمی‌بیند اما قلب و گوشش بیدار است ـ یعنی مشاعر و آگاهی دارد، اگر کسی صحبت کند صدای او را می شنود اما اگر کسی از جلوی او عبور کند او را نمی بیند ـ پس زمانی که این سه عضو چشم و گوش و قلب خوابیدند و از کار افتاتند ـ یعنی چشم ندید و گوش نشنید و شخص شعور، ادراک و حواس نداشت آن موقع خواب محقق شده است و وضو به عهده‌اش می‌آید.

زراره می‌پرسد: اگر در کنار او چیزی تکان بخورد نمی‌فهمد آیا باید وضو بیگرد؟

حضرت پاسخ می‌دهند: نه! این مقدار کافی نیست، تا اینکه یقین و علم پیدا کند که خوابیده است، تا اینکه خواب برایش مبیَّن باشد و اگر یقین به خوابیدن پیدا نکرده است پس او قبل از چرت زدن که وضو داشت الآن نیز بر یقین به وضوی خود باقی است و به هیچ وجه به خاطر شک در اینکه خوابیده است یا نه، از یقینش رفع ید نکند، از وضو رفع ید نکند تا اینکه یقین پیدا کند وضو باطل شده است.

دلالت روایت بر استصحاب و تعبد به یقین به حالت سابقه به عنوان اصل شرعی با توجه به مضمون آن محل خدشه نیست، روایت متضمن آن است که شخص یقین به وضو داشت سپس احتمال می‌دهد که وضو باطل شده باشد و امام علیه السلام می‌فرماید او یقین به وضو دارد و از یقین به خاطر احتمال رفع ید نکند.[2]

و تمام بحث در تعمیم استصحاب به ابواب دیگر است، وجوهی برای تعمیم گفته شده است که اگر یکی از آن وجوه تمام باشد، تعمیم ثابت خواهد شد و الا این روایت استصحاب را فقط در باب وضو و یا حد اکثر فقط در باب طهارت اثبات می‌کند.

1.1.1وجوهی برای تعمیم روایت

1.1.1.1وجه اول: ظهور الف و لامِ «الیقین» در جنس (از محقق خراسانی)

محقق خراسانی بر این باورند که نزاع در تعمیم استصحاب در این روایت و عدم تعمیم به این بر می‌گردد که الف و لام در کلمه الیقین در فقره « لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» آیا الف و لام جنس است یا الف و لام عهد؟ اگر الف و لام جنس باشد از آن تعمیم استفاده می‌شود و اگر الف و لام عهد بوده و به یقین به وضو اشاره باشد از ان تعمیم استفاده نمی‌شود. و با توجه به اینکه اصل اولی و ظهور اولی در الف و لام، جنس است و حمل آن بر الف و لام عهد نیاز به قرینه دارد، لذا در اینجا الف و لام، الف و لام جنس است.[3]

1.1.1.1.1مناقشه: اشاره، معنای حرف الف و لام (در نظر تحقیق)

مقدمه:

در نظر مختار در بحث معانی حرف گفته شده است که تقسیم الف و لام به جنس و عهد پذیرفته نیست همچنین الف و لام جنس معنای حرف الف و لام باشد مورد قبول نیست، بلکه الف و لام برای اشاره وضع شده است و مشار الیه آن عبارت است از خود الف و لام و مدخول آن و دائماً وقتی الف و لام بر کلمه‌ای داخل می‌شود با آن لفظ و عنوان به مشار الیه اشاره ذهنی می‌شود و از خارج و قرائن فهمیده می‌شود که مشار الیه چیست!

گاهی با الف و لام به «معنا» یعنی طبیعت و ذات اشاره می‌شود مانند «الإنسان نوعٌ من الحیوان».

گاهی با الف و لام به «مفهوم» اشاره می‌شود مانند «الإنسان کلیٌّ».

گاهی با الف و لام به «فرد معین» اشاره می‌شود مانند «رایت الإنسان».

گاهی با الف و لام به «جمیع افراد» اشاره می‌شود مانند «الإنسان یموت» و ﴿ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ خُسْر ٍ﴾ [4]

و گاهی با الف و لام به «جمیع افراد حصه» اشاره می‌شود.

و گاهی با الف و لام به یک مشار الیه دیگر اشاره می‌شود.

راجع به نظریه علماء مبنی بر اینکه الف و لام در الیقین الف و لام جنس است دو مطلب مستقل از هم وجود دارد.

مطلب اول؛ امثله الف و لامی که اشاره به معنا دارد بسیار اندک و کم است و امثله الف و لامی که اشاره به جمیع الافراد دارد فراوان و رائج است.

حال مراد علماء از الف و لام جنس آیا الف و لامی است که ـ مانند «الإنسان نوعٌ من الحیوان» ـ اشاره به معنا دارد؟ یا الف و لامی است که مانند «الإنسان یموت» ـ اشاره به جمیع الافراد دارد؟ لکن باید دانست که اگر الف و لام در «الیقین» الف و لام جنس باشد حتماً از قسم اول است و معنا ندارد از قسم دوم باشد چون الف و لام در دومی نمی‌تواند الف و لام جنس باشد.

نکته: آنچه معنایش خاص است، الف و لام را نمی‌پذیرد، بنابراین الف و لامی که اشاره به معنای است فقط اشاره به معنای عام دارد.

مطلب دوم؛ فهمیدن مشار الیه از طریق غلبه استعمال و کثرت مصداق نبوده و از نگاه به محمول می‌تواند فهمید که مشار الیه الف و لام و مدخول آن چیست، یعنی از مناسبت حکم و موضوع باید فهمید مشار الیه الف و لام چیست!

توضیح و بیان مناقشه:

در معنای «الیقین» در فقره «لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» دو احتمال وجود دارد: 1. اشاره به جمیع افراد طبیعی، یعنی افراد یقین 2. اشاره به حصه‌ای از یقین، یعنی افراد یقین به وضو، از احتمال اول تعمیم استفاده می‌شود و از احتمال دوم تعمیم استفاده نمی‌شود، حال کدام احتمال مراد امام علیه السلام می‌باشد؟

جمله حضرت با هر دو تناسب دارد، از جهتی قبل از «لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ» یقین به وضوء ذکر شده است و حضرت فرموده‌اند «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» و در فقره «لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» ممکن است به جمیع افراد حصه‌ای از یقین که یقین به وضوء است اشاره شده است و از جهتی متعلق یقین در این فقره حذف شده است و ممکن است کلام امام علیه السلام عام بوده و به جمیع افراد طبیعت اشاره داشته باشد! لذا روایت اجمال پیدا کرده و ظهوری در یک از آن دو احتمال ندارد.

حتی «بِالشَّكِّ» نیز برای خروج از اجمال مفید فایده نیست، چون الشک تابع الیقین است و الف و لام در الیقین هر گونه معنا شود، الف و لام در الشک نیز همانگونه معنا می‌شود.

در نهایت قاعده استصحاب را [به خاطر کبرویت تعلیل] از مورد روایت که در مورد چرت است به هر ناقض و از وضو به هر طهارتی اعم از غسل و تیمم می‌شود تعمیم داد، اما از مورد روایت به ابواب فقهی نمی‌شود تعمیم داد.

1.1.1.2وجه دوم: تناسب حکم و موضوع در نقض و یقین

برخی از محققین فرموده‌اند: مراد از «الیقین» به تناسب حکم و موضوع مطلق یقین است نه یقین به وضو، به خاطر آنکه امام علیه السلام نقض را به یقین اسناد داد و نقض یقین نهی نمود و اسناد نقض به یقین به اعتبار استحکامی است که در یقین وجود دارد و مهم نیست متعلق یقین چه چیزی باشد؛ خود یقین استحکام دارد حال یقین به وضوء باشد یا یقین به عدالت یا یقین به وجود یا یقین به شجاعت یا یقین به هر چیزی که باشد.

1.1.1.2.1مناقشه: خلط بین مناسبت حکم و موضوع و مناسبت اسناد

بین مناسبت حکم و موضوع و بین مناسبت إسناد برای صحت استعمال خلط شده است.

برای اینکه [نهی از] نقض به چیزی اسناد داده شود و این إسناد و استعمال صحیح باشد باید در متعلق آن استحکام وجود داشته باشد، و در متعلق آن فرقی بین یقین و یقین به وضو وجود ندارد. هم خود یقین استحکام دارد و هم حصه‌ای از یقین که یقین به وضو است.

و این مناسبت برای صحت استعمال با مناسبت حکم و موضوع فرق دارد.

آنچه الآن در بحث اصولی محل کلام است این است که نهی از نقض با چه یقینی مناسبت دارد؟ آیا فقط با یقین به وضو مناسبت دارد یا اعم از آن چه یقین به وضو باشد و چه هر یقینی؟ مشار الیه یقین آیا جمیع افراد یقین است یا حصه از آن؟ و همانطور که گفته شد کلام امام علیه السلام با هر دو سازگار دارد و جمله در خصوص یکی از آنها ظهور ندارد.

وجوه دیگری هم گفته شده است که متعرض خواهیم شد. وجه سوم هم از آخوند است که متعرض خواهیم شد.


[1] طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق. وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج1، ص245، أبواب نواقض الوضوء، باب1، ح1، ط آل البيت.
[2] مقرر: سؤال از اینکه یک چرت و دو چرت آیا مبطل وضو است، سؤال از شبهه موضوعیه است یا سؤال از شبهه حکمیه؟ و در شبهه حکمیه باشد در فرض نبود نص در این فرع مقتضای اصل عملی چیست؟این سؤال می‌تواند سؤال از شبهه موضوعیه نوم باشد همچنین می‌تواند سؤال از شبهه حکمیه ناقضیت یک چرت و دو چرت باشد؛ شاید به قرینه جوابِ امام علیه السلام بتواند فهمید که سؤال از شبهه موضوعیه است و اگر سؤال از شبهه حکمیه باشد در فرض فقدان نص مقتضای عملی در شک مانعیت عبارت است از برائت از مانعیت یک چرت و دو چرت، شک در احراز نوم مساوی است با عدم احراز. لکن عدم احراز نوم مساوی با احراز وضو نیست لذا در فرضی که عبد فقط شک در مانعیت یک چرت و دو چرت برای وضو دارد مقتضای اصل عملی برائت از مانعیت است لکن اگر عبد مکلف به نماز با وضو باشد و به خاطر شک در مبطلیت در یک چرت و دو چرت شک دارد که نماز با این حال مبرئ ذمه است یا نه! در فرض فقدان نص مقتضای اصل عملی اشتغال است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo