درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات (حجیت قول لغوی / وجه چهارم و پنجم / و ظهور حالی/ و اجماع)
• وجه چهارم: اهل لغت مسموعاتشان که عنحسٍّ است را نقل میکنند
• مناقشهی اول: نقل معانی الفاظ، حدسی است
• مناقشهی دوم: از باب «خبر واحد در موضوعات» حجت است
• وجه پنجم: لغوی، مدلول تصوری که موصوف به حجیت نیست را نقل میکند
• مناقشه: قول لغوی به طور غیرمستقیم در ظهور نقل دارد
• نتیجه: حجیت قول لغوی
• جهت هفتم: ظهور حالی
• ظهور حالی چیست؟
• ظهور حالی حجت است
• تفاوت ادلهی ظهور حالی با ظهور لفظی
• اجماع
• تعریف
• تعریف مرحوم میرزا
• اصلاحات شهیدصدر
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در حجیت قول لغوی بود، برای عدم حجیت قول لغوی وجوهی را ذکرکردهاند، سه وجه را گفتیم و نپذیرفتیم، رسیدیم به وجه چهارم.
وجه چهارم: اهل لغت مسموعاتشان که عنحسٍّ است را نقل میکنند
وجه چهارمی که ذکرشده برای اثبات این که قول اهل لغت حجت نیست، این است که اهل لغت وقتی که معانی را بیان میکنند، از باب حدس و اجتهاد نیست، از باب نقل مسموعاتشان است؛ استعمالشدههای عرب را نقل میکنند. پس اینطور نیست که قول اهل لغت، از باب قول اهل خبره حجت باشد.
مناقشهی اول: نقل معانی الفاظ، حدسی است
اینطور نیست که اهل لغت بشنوند هر لفظی در چه معنایی استعمال میشود؛ ما الفاظ را دائماً به لحاظ «افراد» به کار میبریم؛ مثلاً دربارهی «انسان» میگوییم: «رأیت انساناً»، «جاءنی انسانٌ» و امثال ذلک.
و این، کار مشکلی است که از مجموعهی استعمالات بخواهیم معانی را کشف کنیم؛ حدسزدن معنا از طریق استعمالات، از امور حدسی بسیار دقیق است، حتی در علم جدید گفته میشود تعریف الفاظ تقریباً غیرممکن است. لذا اگر ما یک کتاب لغت بنویسیم و معنی همین کلمات واضح مثل فرش و دیوار را بنویسیم، مسلّم بدانید که آن کتاب لغت، به درد نمیخورد، مگر این که از روی کتابهای دیگر معنیاش را بنویسیم. لذا حدسزدن معانی الفاظ، بسیار مشکل است. شاهدش هم این است که اگرچه ما علمای بسیاری داریم، ولی تعداد علمای لغت در طول تاریخ بسیار کم است. بعضی از بزرگانی که عمرشان را در «لغت» گذاشتهاند و کتاب نوشتهاند، دیگران به عنوان «عالم لغت» قبولشان نکردهاند و دربارهی بعضی از آنها (با این که شاید پنجاه سال از عمرشان را در علم «لغت» صرف کردهاند) گفتهاند: «له اشتغالٌ باللغة»: مشغول لغت بوده.
بنابراین معانی الفاظ، روشن نیست. بلکه ذهن لغوی، از موارد استعمال، معانی را استنباط میکند و حدس میزند. پس آنچه اهل لغت شنیدهاند، استعمال تطبیق الفاظ بر افراد بودهاست، و آنچه نقل میکنند، معنایی است که خودشان از میان کاربردهای مختلف انتزاع کردهاند. پس آنچه شنیدهاند را نقل نمیکنند، و آنچه نقل میکنند را نشنیدهاند.
مناقشهی دوم: از باب «خبر واحد در موضوعات» حجت است
از اشکال اول صرف نظرکنیم؛ فرض کنیم اهل لغت، معانی الفاظ را میشنوند و مینویسند و درنتیجه اِخبارشان عن حسٍّ است نه عن حدسٍ. ولی خبر واحد، در موضوعات هم حجت است. پس قول لغوی، اگرچه از باب «قول اهل خبره» حجت نیست، ولی از باب «خبر واحد» حجت است.
وجه پنجم: لغوی، مدلول تصوری که موصوف به حجیت نیست را نقل میکند
لغوی معانی الفاظ را مینویسد، معانی، مدلولات تصوریهی الفاظ است. آنچه حجت است، ظهور است، ظهور عبارت است از مدلولات تصدیقیه. پس لغوی از معانی مستعمله که مدلول تصوری است سخن میگوید، و حال این که آنچه موصوف به حجیت است، ظهور یا همان مدلول تصدیقی است، پس قول لغوی حجت نیست.
مناقشه: قول لغوی به طور غیرمستقیم در ظهور نقل دارد
این که «موضوع حجیت، ظهور و مدلول تصدیقی است، نه مدلول تصوری.»، درست است. اما این معانی، در استظهار نقش دارد؛ مدلول تصوری، اگرچه ظهور نیست، ولی ظهورساز است؛ در ظهور استعمالی مستقیماً نقش دارد، و در ظهور جدی به واسطهی «نقشداشتن در ظهور استعمالی» نقش دارد. بنابراین آنچه لغوی نقل میکند، اگرچه موصوف به حجیت نیست، ولی دخیل در موصوف به حجیت است و درنتیجه متصف به حجیت میشود. پس قول لغوی، غیرمستقیم در استظهار ما نقش دارد. و همین مقدار، کافی است تا قول لغوی متصف به حجیت بشود.
نتیجه: حجیت قول لغوی
نتیجهی بحث این شد که وجوهی که گفته شد، تمام نیست. و از نقد این وجوه هم میتوان استفاده کرد که قول لغوی حجت است و ما هم از مشهور بین متقدمین تبعیت کردیم و قائل به حجیت قول لغوی هستیم، از باب رجوع به اهل خبره. لذا اگر به قول لغوی رجوع کردیم و بر اساس قول او استظهاری کردیم، این ظهور حجت است از باب حجیت قول لغوی.
البته اگر دو لغوی معنایی گفتند که با هم تعارض کرد، از حجیت ساقط میشود.
هذا تمام الکلام فی الجهة السادسة.
جهت هفتم: ظهور حالی
ظهور حالی چیست؟
ظهور، بر دو قسم است: ظهور لفظی و ظهور حالی. ظهور لفظی، مربوط به باب الفاظ است، ظهور حالی مربوط به افعال انسان است و آنچه غیر از لفظ است؛ لذا سکوت انسان هم داخل در ظهور حالی است.
ظهور حالی حجت است
شکی نیست در این که ظهور حالی هم در سیرهی عقلا حجت است و هیچ فرقی نیست بین این که ظاهر «لفظ» باشد یا «فعل».
تفاوت ادلهی ظهور حالی با ظهور لفظی
لکن بسیاری از ادلهای که در ظهور لفظی استفاده کردیم، در ظهور حالی نمیتوانیم استفاده کنیم؛ از جمله سیرهی متشرعه؛ چون ظهور حالی منهای لفظ در باب تکالیف شرعیه، خیلی کم است و ما سیرهی اصحاب را نمیدانیم.
حجیت سیرهی عقلا، نیاز به دلیل امضا دارد. در ظهور لفظی، دلیل امضا معمولاً سکوت شارع بود. در ظهور حالی به شرطی میتوانیم به دلیل امضا تمسک کنیم که دلیل امضا ظهور حالی نباشد تا دور لازم نیاید؛ مثلاً باید بگوییم: ما قطع داریم که اگر شارع مخالف بود، مخالفتش را به ما اعلام میکرد.
احادیثی داریم که خیلی ترغیب کردهاست به اخذ احادیث پیامبر یا ائمه، برای حجیت ظهور حالی، به این احادیث هم نمیتوانیم تمسک کنیم؛ چون ظهور حالی، مصداق حدیث نیست. اگر بخواهیم الغاء خصوصیت کنیم، باید اطمینان داشتهباشیم که حدیث و لفظ، خصوصیتی ندارد و همان دلیلی که ترغیب به اخذ کلمات پیامبر یا ائمه میکند، همان دلیل هم ترغیب میکند به اخذ افعال و ظهور حالی معصومین.
هذا تمام الکلام در بحث «ظهور».
اجماع
تعریف
اجماع، مشترک لفظی است بین دو معنای عزم، و اتفاق. معنای اصطلاحی، با توجه به معنای دوم است.
تعریف مرحوم میرزا
در بین علمای موافق و مخالف، اجماع تعریفهای خیلی مختلفی دارد. فقط اشاره میکنم به تعریف مرحوم میرزای قمی؛ چون تعریف ایشان بین متأخرین پذیرفتهشده است و متأخرین «اجماع» را به این معنی به کار میبرند. مرحوم میرزای قمی در قوانین:ص163 فرمودهاست: «الاجماع اتفاق جماعةٍ یکشف اتفاقهم عن رأی المعصوم علیهالسلام»[1] .
اصلاحات شهیدصدر
مرحوم آقای صدر این تعریف را اصلاح کردهاست، البته اصلاح ایشان، اصلاح شکلی است نه محتوایی. فرموده: آن جماعت باید فقها باشند؛ چون اگر مثلاً از اجماع فلاسفه رأی معصوم را کشف کردیم، اسم این اتفاق، اجماع نیست. البته معلوم است که مقصود مرحوم میرزا هم همین بود، لذا گفتم: این اصلاح فقط شکلی است.
تصحیح دیگری که ایشان کرده، این است که «رأی معصوم» موضوعیتی ندارد، بلکه آنچه موضوعیت دارد «حکم شرعی» است. لذا در تعریف «اجماع» در «دروس» ج1:ص377 فرموده: «اتفاق عددِ کبیرِ من أهل النظر و الفتوی فی الحکم بدرجةٍ احرازَ الحکم الشرعی»[2] . اگر ما به دو فقیه آنقدر اطمینان داشته باشیم که اگر بر حکمی اتفاق کنند ما هم به اطمینان برسیم، اسم اتفاق این دو فقیه اجماع نیست چون «اتفاق عدد کبیر» نیست. و مراد ایشان از «احراز حکم شرعی» هم احراز وجدانی است که جامع بین قطع و اطمینان است.
این تعریف، یک تعریف پذیرفتهشدهای است، و از نظر محتوا، فرقی با تعریف میرزا ندارد.
اجماع، بر سه قسم است: محصَّل، مرکب، و منقول. لذا بحثمان را در سه مقام انجام میدهیم. إنشاءالله در جلسهی آینده واردمیشویم در مقام اول که اجماع محصل است.