< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات (ظهور / جهت پنجم: ظهور شخصی و نوعی / سؤال اول: معیار در حجیت)

 

     کشف ظهور نوعی به معنای «فهم اکثریت» ممکن نیست

     تأثیر ذهن ما در استظهار

     2- عرف زمان صدور

     3- طریق کشف عرف زمان صدور

     مناقشه: انکار اصل عدم نقل

     4- طریق کشف ظهور نوعی معاصر

     طریق اول: تعبد

     مناقشه: ملاک «اطمینان» است (چنین اصلی نداریم)

     طریق دوم: وجدان

     مناقشه: در ظهورات جدی این مطلب تمام نیست

 

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما، در ظهور شخصی و ظهور نوعی بود، گفتیم: در این جهت باید به چهار سؤال پاسخ بدهیم؛ سؤال اول این بود که: «موصوف به حجیت، آیا ظهور شخصی است یا ظهور نوعی؟

 

کشف ظهور نوعی به معنای «فهم اکثریت» ممکن نیست

مرحوم صدر فرموده‌بودند که معیار کلاً ظهور نوعی (به معنای فهم اکثریت) است. عرض کردیم که در «ظهورات استعمالی» ما سراغ ظهور نوعی می‌رویم، اما در «ظهور جدی و مراد جدی متکلم» هیچ راهی (برای کشف ظهور نوعی به معنای «فهم اکثریت») نداریم؛ استظهارات‌مان دائماً استظهارات شخصی است. ولکن در کنار این استظهار شخصی این اعتقاد را هم داریم که دیگران هم اگر متوجه نکاتی بودند که ما متوجه شده‌ایم، همین استظهار ما را داشتند. بنابراین تمام استظهارات ما استظهار شخصی است، اما بر اساس یک استظهار نوعی تقدیری. به عبارت دیگر: معیار، ظهورات شخصی است، آن ظهورات شخصی‌ای که ذهن ما آن ظهورات را نوعیه می‌بیند؛ یعنی اعتقادش این است که دیگران هم اگر متفطن نکاتی می‌شدند که من شده‌ام، همین استظهار را داشتند. پس می‌توانیم بگوییم: آن ظهوری حجت است که اگرچه شخصی است، ولی شخص مستظهِر معتقد است اگر دیگران هم فهم و تفطّن من را داشتند، همین استظهار را داشتند.

ذهن ما ظهورات شخصیه را ظهورات نوعیه می‌بیند؛ این ظهورات نوعیه، درواقع ظهورات نوعی تقدیری است که از اقسام ظهورات شخصیه است، وگرنه راهی برای کشف ظهور نوعی به معنای فهم اکثریت نداریم.

ریشه‌ی 99درصد از اختلافات فقهای ما، به اختلاف در استظهارات‌شان برمی‌گردد. مثال روشنش ادله‌ی استصحاب است. بزرگ‌ترین اصل عملی ما استصحاب است؛ هم به جهت سعه‌ی موردش، هم به لحاظ این که تنها اصلی است که هم منجِّز است و هم معذِّر. تا زمان والد شیخ بهایی، کسی این قاعده را از روایات استخراج نکرده‌بود! ایشان بعد از چندصدسال برای اولین بار چنین استظهاری از آن روایات کرد. اگر این استظهار نوعی است چطور چندصدسال نبود؟! این استظهار، شخصی بوده، دیگران را متفطن کرد به نکاتی که خودش متفطن شده‌بود، آنها هم همین استظهار را کردند. لذا امکان دارد در آینده فقهایی بیایند که قواعدی را استظهارکنند که تا به حال فقها استظهارنکرده‌اند.

سؤال: یعنی آیا امکان دارد در آینده استصحاب را کناربگذاریم؟

پاسخ: بله؛ هیچ چیز صددرصدی نداریم؛ ممکن است فقیهان آینده استظهاری کنند که استصحاب را کناربگذارند، ولی فقها تا به حال این قاعده را پذیرفته‌اند.

 

تأثیر ذهن ما در استظهار

ذهن ما به منزله‌ی «ظرف» است، و کلام متکلم به منزله‌ی «آب» است؛ یعنی دائماً ذهن ما به کلام متکلم شکل می‌دهد. این ذهن، موجود عجیبی است؛ حتی به محسوسات شکل می‌دهد، چه برسد به معقولات. ذهن ما به محسوسات هم شکل می‌دهد؛ مثلاً ما اشیاء را با رنگ می‌بینیم درحالی‌که در خارج رنگ نداریم، یا مثلاً برخی غذاها را با بوی خاصی احساس می‌کنیم درحالی‌که اشیاء فاقد بو هستند، یا مثلاً صداهای خاصی از افراد مختلف می‌شنویم درحالی‌که در خارج اصلاً صدا وجود ندارد، اما ذهن ما همه‌ی اینها را در خودش ایجاد می‌کند؛ ذهن ما، رنگ و بو و صدا و شکل ایجادمی‌کند، و ما از دست این ذهن نمی‌توانیم فرارکنیم.

پس ذهن ما به منزله‌ی ظرفی است که به کلام متکلم، شکل خودش را می‌دهد؛ وقتی کسی خیلی سوءظن داشته‌باشد، حتی اگر از او تعریف کنند، احساس می‌کند مسخره‌اش می‌کنند. وقتی کسی حسن ظنّ دارد، حتی اگر مسخره‌اش کنند، فکرمی‌کند آن کلام ظهور داشته در مدح او؛ مثلاً اگر به تمسخر به او بگویند: «شما اعلم علما هستید»، تواضع می‌کند و می‌گوید: «نه، من درست درس نخوانده‌ام.».

این، مشکلی است که برای همیشه لاینحل خواهدماند؛ که ما در بخشی از ظهورات که عمده‌اش «ظهور جدی» است، دائماً بر اساس «ظهور شخصی» استظهارمی‌کنیم و هیچ‌وقت هم نمی‌شود این اختلاف را حل کرد؛ چون ذهن‌ها مختلف است، به قول آقای صدر قریحه‌ها مختلف است. و این هم همیشه هست؛ فکرنکنید علما یک روزی اختلافات‌شان کم می‌شود و اگر الآن مثلاً در سی درصد مسائل با هم اختلاف دارند روزی می‌رسد که اختلاف‌شان به ده‌درصد می‌رسد.

 

2- عرف زمان صدور

سؤال دوم این بود که اگر معیارْ ظهور نوعی و عرفی است، کدام عرف معیار است؟ عرف زمان و مکان صدور کلام؟ یا عرف زمان و مکان وصول کلام؟ مثلاً این روایت 1200 سال قبل صادرشده، آیا باید ببینیم عرف در این زمان چه می‌فهمد؟ یا باید ببینیم: عرف در آن زمان چی می‌فهمیده‌است؟

روی مبنای مرحوم آقای صدر مرجعیت ظهور، با ظهور نوعی است بالجمله. مختار ما این است که مرجعیت ظهور، با ظهور نوعی است فی‌الجمله؛ در ظهورات استعمالی مرجعیت با عرف است. روی این دو مبنا که مرجعیت با ظهور نوعی است، معلوم است که معیار، عرف زمان و مکان صدور است؛ چون عقلا سیره‌شان بر این است که بر اساس اوضاع لغوی و عرفی زمان خودشان صحبت می‌کنند، نه بر اساس عرف هزار سال بعد. ظهور نوعی تقدیری هم همینطور است؛ چون زمان‌بردار نیست.

بنابراین در هر بخشی از کلام که معیار در آن بخش «عرف» است، مهم عرف زمان صدور کلام است؛ اگر عرف فقط در «ظهورات استعمالیه» مرجع است کما هو المختار، فقط در ظهورات استعمالیه باید به عرف زمان صدور کلام رجوع کنیم. اگر عرف در «ظهورات جدیه» هم مرجع است کما علیه الشهید الصدر، حتی در ظهورات جدی هم باید به عرف زمان صدور کلام رجوع کنیم.

 

3- طریق کشف عرف زمان صدور

حال که معیارِ استظهارات ما عرف زمان متکلم است مطلقاً یا فی‌الجمله، سؤال سوم این است که ما آن ظهورات را چگونه به دست بیاوریم؟ عرف مردم در زمان ائمه وقتی با دو کلام مطلق و مقید برخوردمی‌کردند، آیا قواعد جمع را اعمال می‌کرده‌اند؟ یا قواعد تعارض را؟ معنای مثلاً «صعید» در عصر نزول چی بوده؟ یا معنای «بیّنه» چی بوده‌است؟

در بین علمای ما یک اصلی پذیرفته شده‌است که سه اسم دارد: اصالت عدم نقل، استصحاب قهقرائی در الفاظ، مرحوم آقای صدر هم اسمش را گذاشته: «اصالت ثبات». ماحصل این اصل واحد، این است که عقلا وقتی شک کردند، بنای عملی در فهم کلمات را می‌گذارند بر همین معانی فعلیه؛ حین شک می‌گویند: معنای عرفی آن زمان هم همین معنا بوده‌است. در منشأ این اصل هم گفته‌اند که: چون تغییر در معانی ظهورات، خیلی کُند و کم است. لذا از باب «غلبه» این اصل را جاری می‌کنند.

 

مناقشه: انکار اصل عدم نقل

ما این اصل را قبول نکردیم، البته گفتیم که این «غلبه» نوعاً باعث اطمینان می‌شود. ولی اگر به اطمینان نرسیم، این اصل از باب اماره حجت نیست. لذا اگر شک کردیم و اطمینان پیدانکردیم، باید به اصل عملی رجوع کنیم.

 

4- طریق کشف ظهور نوعی معاصر

سؤال چهارم این بود که اگر در جایی معیار، ظهور نوعی معاصر باشد مثل جایی که متکلم همین امروز سخنرانی کرده‌است، اگر در ظهور عرفی شک کردیم، از چه طریقی می‌توانیم ظهور نوعی را به دست بیاوریم؟

مرحوم آقای صدر فرمود‌ه‌اند: از دو طریق می‌توانیم ظهور نوعی را به دست بیاوریم: تعبد یا وجدان.

 

طریق اول: تعبد

ایشان فرموده: اماریت ظهور شخصی، بر ظهور نوعی، یک اصل عقلایی است؛ ظهور شخصیِ یک کلام، اماره است بر این که ظهور نوعیِ کلام هم همین است.

 

مناقشه: ملاک «اطمینان» است (چنین اصلی نداریم)

ما چنین اصلی را از ایشان قبول نکردیم؛ ما برای کشف ظهور نوعی معاصر هم رفته‌ایم روی اطمینان؛ این اطمینان برای همه‌ی ما هست که: «ما فردی متعارف هستیم»؛ لذا وقتی می‌بینم من که یک آدم متعارفی هستم از این کلام اینطور می‌فهمم، اطمینان پیدامی‌کنم که همه‌ی انسان‌های متعارف هم همینطور می‌فهمند، و بر اساس این اطمینان می‌فهمیم معنای عرفی این زمان چیست. همه‌ی ما، در همه‌ی امور، مثل اخلاق و ایمان و درس‌خواندن و در همه‌ی امور، خودمان را، یا متعارف می‌دانیم یا بالاتر از متعارف، الا در اخلاق رذیله؛ در اخلاق رذیله معمولاً خودمان را کمتر از متعارف مردم مبتلا می‌دانیم.

 

طریق دوم: وجدان

طریق دوم این است که باید یک کار میدانی کنیم؛ وقتی ببینیم ده‌بیست نفر با ذهنیت‌ها و شرایط مختلف یک طور فهمیده‌اند، اطمینان پیدامی‌کنیم که این فهم، یک فهم متعارف و یک ظهور نوعی برای این کلام است. مثلاً وقتی ببینیم: علمای زیادی، از آیه‌ای برداشت واحدی داشته‌اند، به اطمینان می‌رسیم که ظهور نوعیِ آیه همین است.

 

مناقشه: در ظهورات جدی این مطلب تمام نیست

در جاهایی که معیار «ظهورات نوعی» است مثل معانی استعمالیه‌ی کلمات، این طریق را قبول داریم. اما در «ظهورات جدی» امکان دارد کسی ببیند همه‌ی علما از آیه‌ای یک برداشت داشته‌اند، اما اطمینان پیداکند که همه‌شان اشتباه فهمیده‌اند و درنتیجه آن کار میدانی جواب ندهد، در اینجا باید رجوع کنیم به ظهور شخصی از نوع ظهور نوعی تقدیری. بنابراین در «ظهورات استعمالیه» کار میدانی در کشف فهم اکثریت و ظهور نوعی جوابگوست اگرچه ما را به اطمینان نرساند. ولی در «ظهورات جدی» کار میدانی اگر ما را به اطمینان نرساند، اثری نخواهدداشت و همچنان ظهور شخصی‌ای که از نوع ظهور نوعی تقدیری است حجت است.

یک بحثی در فقه هست که: اگر کسی در اثناء غسل جنابت محدث به حدث اصغر شد، آیا غسلش باطل است یا صحیح است؟ مشهور بین فقها این است که غسلش صحیح است؛ چون از موارد شک بین اقل و اکثر است؛ یقین داریم که اثر حدث اصغر را دارد، این که «آیا اثر حدث اکبر را هم دارد یا نه؟» اکثر است، از اکثر برائت جاری کرده‌اند. مرحوم آقای خوئی فرموده: غسلش باطل است، و فرموده که این را هم از خود آیه فهمیده‌است: ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾[1] . ایشان، اولین کسی است که از این آیه چنین استظهاری کرده‌اند، و شاید هم آخرین نفری بوده که این استظهار را کرده؛ چون تا آنجا که من می‌دانم، بعد از ایشان هم هیچ‌کس این استظهار را قبول نکرده‌است. این برداشت ایشان، بر اساس یک استظهار شخصی است. نمی‌شود ایشان بگوید: «چون هیچ‌کس چنین استظهاری نکرده، پس استظهار ایشان غلط است.». ایشان معتقد است که اگر دیگر فقها هم متفطن نکاتی بشوند که ایشان شده، همین استظهار را خواهندداشت. پس ممکن است انسان یک کاری میدانی هم بکند، ولی به اطمینان نرسد که ظهور نوعی تقدیری همین است و خودش استظهار دیگری داشته‌باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo