< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظهور (جهت چهارم: تفصیلات / تفصیل سوم: ظواهر کتاب / مسلک اول / دلیل اول: نهی از اتّباع متشابه)

 

     تفصیل سوم: ظواهر کتاب (اخباریین)

     مسلک اول: عدم حجیت ظواهر قرآن

     دلیل اول: آیه‌ی نهی از اتّباع متشابه

     تقریب استدلال

     مناقشه‌ی اول: این آیه شامل خودش هم هست

     جواب اول: دست برداشتن از اطلاق به قرینه‌ی عقلی

     جواب دوم: دست برداشتن از اطلاق به خاطر قضیه‌ی خارجیه بودن این آیه

     مناقشه‌ی دوم: ظواهر متشابه نیستند

     مناقشه‌ی سوم: از اتّباعی که به خاطر فتنه و تأویل است نهی شده

     نتیجه: عدم تمامیت دلیل اول

 

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما در جهت چهارم تفصیلات حجیت ظهور بود، از تفصیل اول و دوم فارغ شدیم، به تفصیل سوم رسیدیم.

 

تفصیل سوم: ظواهر کتاب (اخباریین)

تفصیل سوم، تفصیل بین ظواهر کتاب است. این قول، منسوب به اخباریین است. در این تفصیل، دو مسلک بین علمای اخباری معروف است: مسلک اول همین است که ظواهر قرآن حجت نیست، مسلک دوم این است که کتاب و قرآن اصلاً فاقد ظهورات است، نه این که ظهور دارد ولی ظهورش حجت نیست. مسلک اول، تفصیل در حجیت است، ولی مسلک دوم درحقیقت تفصیل در حجیت نیست، بلکه نافی ظاهرداشتن قرآن است. فقط مسلک اول مربوط به بحث ما می‌شود، اما برای تتمیم بحث، هر دو مسلک را مطرح می‌کنیم.

 

مسلک اول: عدم حجیت ظواهر قرآن

طبق مسلک اول، آیات قرآن ظاهر است اما حجت نیست، نه این که اصلاً ظاهر نیست. از علمای اخباری معروف است که فقط نصوص قرآن قابل اعتبار است، ظواهر قرآن را اگر تفسیری از ائمه تأییدکند، به ظاهر آن تفسیر اخذمی‌کنیم. به وجوهی هم استدلال کرده‌اند، عمده‌ی این وجوه، دو وجه است:

 

دلیل اول: آیه‌ی نهی از اتّباع متشابه

در وجه اول تمسک کرده‌اند به قول خدای متعال: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَاب﴾[1] .

خلاصه‌ی مضمون این آیه‌ی شریفه این است که: آیاتی که فرستاده‌ایم، دو دسته هستند: دسته‌ای محکمات هستند که ام‌الکتابند، یعنی پایه و اساس هستند، و دسته‌ی دیگر متشابهات هستند. انسان‌هایی که بیماردل هستند و انحراف دارند، آیات محکمات را نمی‌توانند به نحو دیگری تفسیرکنند، آیات را متشابه آنطور که می‌خواهند تفسیر می‌کنند. و حال آن که تفسییر آیات متشابه را فقط خداوند می‌داند.

عده‌ای «الراسخون» را عطف بر «الله» گرفته‌اند و گفته‌اند: «تفسیر آیات متشابه را فقط خدا و راسخون فی العلم می‌دانند». یک دسته هم واو را استینافیه گرفته‌اند و «الراسخون» را مبتدا و خبرش را «یقولون» گرفته‌اند و «الراسخون» را قسیم «الذین فی قلوبهم زیغ» دانسته‌اند؛ یعنی «تفسیر آیات متشابه را فقط خدا می‌داند، و راسخون فی العلم می‌گویند: ما به قرآن ایمان آوردیم؛ همه‌ی آن، هم آیات محکم و هم آیات متشابه، از طرف خداست. هر دو احتمال در آیه هست.

 

تقریب استدلال

یک کلام، به لحاظ دلالت، یا مدلولی دارد و مبیَّن است، یا مدلولی ندارد و مجمل است. مبیَّن، یا نصّ است و دلالتش قطعی است، یا ظاهر است و دلالتش ظنّی است. اما خداوند متعال در این آیه کلام را به دو دسته تقسیم کرده، نه سه دسته. واضح است که «نصّ» داخل در محکم است، و واضح است که مجمل داخل در متشابه است، إنما الکلام، در این است که: «ظواهر، آیا جزء آیات محکمه است؟ یا جزء آیات متشابهه است؟».

اخباریین قائلند که ظواهر هم داخل در آیات متشابه است، پس این آیه از اتّباع متشابه نهی کرده‌است، مدلول التزامیِ نهی از متشابه، عدم حجیت متشابه است. و از جمله‌ی متشابهات، ظواهر است، پس ظواهر هم حجت نیست.

 

مناقشه‌ی اول: این آیه شامل خودش هم هست

آیا این وجه تمام است یا تمام نیست؟ بر این وجه، مناقشاتی واردکرده‌اند، ما به سه مناقشه اکتفامی‌کنیم.

در مناقشه‌ی اول گفته‌اند: اگر به این آیه استدلال کنیم بر عدم حجیت ظواهر کتاب، مسلتزم محال است. و هر امری که مستلزم محال است، محال است. پس دلالت این آیه بر عدم حجیت ظواهر محال است.

چرا مستلزم محال است؟ چون متشابه طبق فرض اعم از ظاهر و متشابه است. این متشابه، در شمولش نسبت به ظواهر، ظاهر است؛ چون شمول ظواهر را از اطلاق متشابه استفاده کرده‌ایم. پس این آیه می‌گوید: ظواهر حجت نیست، و یکی از ظواهر هم خودش است. اگر ظواهر حجت نباشد، پس ظاهر این آیه هم حجت نیست. پس، از حجیت این ظاهر لازم می‌آید عدم حجیت خودش. مثل کسی که می‌گوید: «تمام سخنان من دروغ است»، یکی از سخنانش همین سخن است، نتیجه‌ی دروغ‌بودن تمام سخنانش این است که این سخنش هم باید دروغ باشد، و اگر این سخنش دروغ باشد، باید بعضی سخنانش راست باشد. و اگر بعضی سخنانش راست باشد، پس این جمله‌ی «تمام سخنانش دروغ است» دروغ است.[2] پس، از راست‌بودن این جمله نتیجه گرفتیم دروغ‌بودنش را. در منطق صوری گفته‌اند: هر جمله‌ی قابل صدق و کذبی، یا صادق است یا کاذب، این جمله را به عنوان نقضی بر این قاعده در منطق صوری گرفته‌اند؛ این جمله، جمله‌ای است که نه صادق است نه کاذب.

مانحن‌فیه هم همینطور است؛ این آیه می‌گوید: «ظواهر حجت نیست»، و از جمله‌ظواهر، خودش است، پس خودش هم حجت نیست، پس این که «ظواهر حجت نیست» حجت نیست.

 

جواب اول: دست برداشتن از اطلاق به قرینه‌ی عقلی

مناقشه‌ی اول درست نیست؛ چون جناب اخباری دو جواب می‌تواند به این مناقشه بدهد؛ آن محذوری که از حجیت «عدم حجیت مستفاد از این آیه» لازم می‌آمد، در صورتی بود که این آیه اطلاق داشته باشد، این تناقض باعث می‌شود که اطلاق از بین برود و درنتیجه این جمله شامل خودش نشود. به عبارت دیگر: این تناقض باعث نمی‌شود این اطلاق شامل هیچ مصداقی نشود، بلکه باعث می‌شود این اطلاق شامل این مصداقی که مستلزم محذوراست نشود.

اگر مقتضای اطلاق یک کلامی تناقض بود، تناقض که قرینه‌ای عقلی است باعث می‌شود از اطلاق به مقداری دست برداریم که تناقض برطرف بشود. در مانحن‌فیه، تناقض تنها در فرضی لازم می‌آید که این آیه شامل خودش بشود، پس کافی است به این قرینه‌ی عقلیِ تناقض، دست از اطلاق این آیه نسبت به خودش برداریم، به همین مقدار تناقض از بین می‌رود و محذوری باقی نمی‌ماند.

 

جواب دوم: دست برداشتن از اطلاق به خاطر قضیه‌ی خارجیه بودن این آیه

جواب دوم به این مناقشه، این است که این آیه‌ی شریفه قضیه‌ی حقیقیه نیست که شامل تمام ظواهر قرآن بشود، خارجیه است؛ ناظر به آیات دیگر است، اصلاً ناظر به خودش نیست. قضیه‌ی خارجیه می‌تواند شامل خودش نباشد. آیات موجوده از قرآنِ نازل‌شده و نازل‌نشده را وقتی خداوند نگاه می‌کند، می‌گوید: این آیات دو دسته است، اصلاً ناظر به خودش نیست.

فرض این است که بعد از این که به بقیه‌ی آیات نگاه کرده این حکم را صادرکرده. مولا می‌تواند در روز بگوید: «ظواهر کلام من در شب، حجت نیست.»، مولا می‌تواند بگوید: «به جز ظواهر کلام من در این روز، ظواهر کلامم حجت نیست.»، مولا می‌تواند بگوید: «به جز این ده ظاهر، بقیه‌ی ظواهر در کلامم حجت نیست.»، اینجا هم مولا گفته: «ظواهر کلام من به جز این یک جمله، هیچ‌کدام حجت نیستند.».

 

مناقشه‌ی دوم: ظواهر متشابه نیستند

مناقشه‌ی دوم این است که عنوان «متشابه» اصلاً شامل ظواهر نمی‌شود؛ متشابه، آن جایی است که احتمالات متساوی باشد؛ مثلاً مولا گفته: «زید»، و ما نمی‌دانیم مرادش زیدبن‌عمرو است یا زیدبن‌بکر. اما در «ظهور» دو طرف شبیه هم نیستند؛ یک طرف موهوم است.

 

مناقشه‌ی سوم: از اتّباعی که به خاطر فتنه و تأویل است نهی شده

مناقشه‌ی سوم این است که متشابه اگر شامل ظاهر هم بشود، کجای آیه گفته: «از ظواهر تبعیت نکنید؟!»، آیه‌ی شریفه نهی از اتّباعی می‌کند که لأجل تأویل و فتنه است. محکم را نمی‌شود دستاویز قرارداد، ولی چون ظاهر و مجملْ تأویل‌پذیر و تفسیرپذیر است، پس ممکن است دستاویز بشود برای رسیدن به اغراضی که داریم، لذا این آیه از تفسیر نصوص نهی نکرده و فقط از تفسیر ظواهر مطابق با اغراض خودمان نهی کرده‌است. پس بر فرض اگر «متشابه» شامل «ظهور» هم بشود، این آیه از مطلق «اتّباع از متشابه» نهی نکرده، بلکه از «اتّباع از متشابه»ی نهی کرده که به خاطر فتنه و تأویل است، درواقع از ابتغاء فتنه و تأویل نهی شده‌است. این جواب سوم را هم پذیرفته‌ایم.

 

نتیجه: عدم تمامیت دلیل اول

پس مناقشه‌ی اول را نپذیرفتیم، اما به خاطر مناقشه‌ی دوم و سوم، از دلیل اول، عدم حجیت ظواهر کتاب به دست نمی‌آید.

هذا تمام الکلام دلیل اول بر اثبات مسلک اول. دلیل دوم إن‌شاءالله فردا.


[2] ظاهراً ملازمه‌ی اخیری که استاد فرموده‌اند، تمام نیست؛ اگر بعضی سخنانش راست باشد، نتیجه نمی‌دهد این جمله‌اش که «تمام سخنانش دروغ است» دروغ است، بلکه این جمله حسب الفرض دروغ است، بعضی از جملاتش دروغ است و بعضی راست است. برای تمام‌بودن این تنظیر، باید فرض را ببریم در جایی که کسی مثلاً ده جمله می‌گوید که همه‌اش دروغ است، سپس جمله‌ی یازدهمی می‌گوید مبنی بر این که: «هر یازده جمله‌ام دروغ است». در این فرض، از فرض کذب این جمله، صدق آن لازم می‌آید؛ چون اگر این جمله دروغ باشد، پس لااقل باید یک جمله‌ی راست داشته‌باشد، چون می‌دانیم ده جمله‌ی قبلی دروغ است، پس این یک جمله باید راست باشد، پس از کذبش صدقش لازم آمد. نقص مثال استاد این است که «می‌دانیم ده جمله‌ی قبلی دروغ است» را ندارد و درنتیجه از کذبش نمی‌توانیم صدقش را نتیجه بگیریم. کما این که شهیدصدر در بحوث ج4:ص277 نیز این شبهه را در همین فرضِ کذب سایر اخبار تصویرمی‌فرماید: «إذا قال إغريقي انَّ كلّ خبر إغريقي كاذب فانَّ هذا الخبر بنفسه خبر إغريقي فان كان كاذباً لزم منه صدقه بعد فرض كذب سائر أخبار الإغريق.». مقرر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo