< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سیره (عرف / جهت چهارم: موارد رجوع / مورد چهارم: تطبیقات عرفیه)

 

     مورد چهارم: تطبیقات عرفیه

     مشهور: مرجع در «تطبیقات» عقل است

     چند مثال

     دلیل: سیره

     این دلیل عین مدعاست

     مختار: تفصیل

     هر کلامی راجع به محکی است

     محکی و مشارٌإلیه، از «کاربردها» استفاده می‌شود نه از «مفهوم»

     توسعه‌ی مفهوم عرفی

     خلاصه: مهم «محکی» است

 

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما به «مرجعیت عرف» رسیده‌بود، تا اینجا سه مورد را ذکرکردیم، به مورد چهارم رسیدیم.

 

مورد چهارم: تطبیقات عرفیه

 

مشهور: مرجع در «تطبیقات» عقل است

مشهور بین علمای ما این است که در همه‌ی عناوین (چه در خطاب قرآن و چه در سنت) مرجعیت دائماً با «عرف» است و در تطبیقات و مصادیق آن عناوین، باید به «عقل» رجوع کنیم.

 

چند مثال

مثلاً اگر مولایی فرمود: «لاتشرب الخمر»، در این خطاب، از دو عنوان شرب و خمر استفاده شده‌است. مفهوم «شرب» و «خمر» را باید از عرف گرفت، اما در مصادیق شرب و خمر به عرف رجوع نمی‌کنیم؛ بعد از این که مفهوم را از عرف اخذکردیم، در تطبیقات (که آیا این شیء مصداق عنوان مأخوذ در خطاب هست یا نیست؟) باید به «عقل» رجوع کنیم. مثلاً اگر خمر را در دهان بچرخانیم و بیرون بریزیم، آیا مصداق شرب است؟ این را باید از عقل تبعیت کرد؛ مراد عرف از «شرب» بلعیدن مایع است، عقل این کار را «بلعیدن» نمی‌داند. اگر خمر در یک حالت بینابینی است که نه مفهوم عرفی «خمر» بر آن صدق می‌کند و نه مفهوم عرفی «خَلّ» بر آن صدق می‌کند، اگر عقل آن را هنوز «خمر» می‌بیند، حرف عرف که مثلاً خلّ شده‌است، مهم نیست. این مطلب که مرجعیت در مفاهیم با «عرف» است و مرجعیت در تطبیقات با «عقل» است، مشهور بین علمای ماست.

اگر از یک کیلوگرم یک گرم یا حتی یک هزارم گرم بردارید، عرف می‌گوید: «باز هم یک کیلو است»، ولی عقل می‌گوید: «یک کیلو نیست».

در بحث وضو گفته‌اند: اگر به مقدار سر یک سوزن به پوست شما آب نرسد، این غَسل در نظر عرف «غسل الوجه» است، اما به دقت عقلی «غسل بعض الوجه» است و درنتیجه فقها می‌فرمایند چنین وضویی باطل است. و همچنین در غُسل اگر بدن به مقدار سر یک سوزن شسته نشود، فقها می‌گویند: اگرچه عرفاً غَسل البدن شده ولی چون عقلاً غَسل تمام بدن نشده، پس چنین غسلی باطل است.

در روزه اگر یک ثانیه کمتر روزه بگیرد، عقلاً تمام روز را روزه نگرفته و درنتیجه باطل است، اگرچه عرفاً تمام روز را روزه گرفته‌است.

اگر طواف از هفت شوط یک میلیمتر کمتر باشد، می‌گویند: این طواف باطل است.

در تمام موارد این قاعده را تطبیق داده‌اند، الا این که مواردی را استثناکرده‌اند که بعد متعرض می‌شویم.

 

دلیل: سیره

در مقام «مفاهیم» چرا مرجع را «عرف» می‌دانند؟ چون سیره‌ی عقلا بر این است که در مقام «محاوره» الفاظ را با توجه به عرف به کار می‌گیرند. اما در مقام «تطبیق» چرا می‌گویند: «مرجع، عقل است.»؟

در تطبیقات مسامحی، آنچه مسامحتاً مصداق است، حقیقتاً مصداق نیست. مفهوم خمر نجس نیست عنوان خمر نجس نیست، مصداق خمر است که نجس است. وقتی عناوین را به کار می‌برند، مصادیق را می‌خواهند، و در تطبیقات تسامحیه واقعاً مصداقی در کار نیست.

 

این دلیل عین مدعاست

این مقدار، عین مدعاست. شما گفتید: مفاهیم نه عقلاً و نه عرفاً مصداق نیستند. ولی مصداق‌های عقلی داریم، و مصداق‌های عرفی داریم؛ مثلاً 999گرم هم عرفاً یک کیلو است. سؤال این است که: چرا مصداق عرفی کافی نیست؟ این سؤال را پاسخ ندادند.

 

مختار: تفصیل

این مطلبی که ادعاکردند، مدلَّل نیست، اما موجَّه است؛ می‌توانیم توضیحش بدهیم.

 

هر کلامی راجع به محکی است

همه‌ی عناوین مأخوذ در خطابات، مشیر به شیئی هستند؛ امکان ندارد در کلام عنوانی داشته باشیم که مشیر به شیئی نباشد. اسم مشارٌإلیه را «محکی» گذاشته‌ایم. تمام آنچه در کلام می‌گوییم، راجع به محکی است.

 

محکی و مشارٌإلیه، از «کاربردها» استفاده می‌شود نه از «مفهوم»

وقتی می‌گوییم: «لاتشرب الخمر»، این خمر عنوان مشیر است و مشارٌإلیه‌ش افراد و مصادیق خمر است. در این که «این عنوان خمر، عنوان مشیر است.»، هیچ بحثی نیست. در خارج، مصادیق عقلی داریم و مصادیق عرفی داریم. مشارُإلیه‌اش آیا مصادیق عقلی است؟ یا مصادیق عرفی است؟ یا هر دو است؟ سه احتمال هست.

واضح است که این احتمال که مشارٌإلیه فقط مصداق عرفی باشد، درست نیست. فقط دو احتمال می‌ماند: یکی این که مشارٌإلیه فقط مصداق عقلی باشد، و احتمال دیگر این که هر دو باشد.

ما قائلیم که تعیین مشارإلیه را هیچ‌وقت از مفهوم به دست نمی‌آوریم، بلکه از کاربردها به دست می‌آوریم. مثال معروفش «الانسان» است؛ «الانسان» در «الانسان یموت» و «الانسان کلی» به مفهوم واحدی به کار رفته‌است، اما محکی انسان در اولی «افراد الانسان» است، و محکی انسان در گزاره‌ی دوم «مفهوم الانسان» است، این را از مناسبت استفاده می‌کنیم.

در یک خطابی که شارع می‌گوید: «لاتشرب الخمر»، مشارٌإلیهِ «شرب خمر» آیا افراد دقّی است؟ یا اعم از افراد دقّی و عرفی است؟ ما معتقدیم که اگر قرینه‌ای در کلام نباشد، ظهور اولی‌اش در افراد دقّی است؛ اراده‌ی مصادیق اعم از دقّی و عرفی، نیاز به قرینه دارد.

وقتی شارع می‌گوید: «تمام الوجه را بشویید» یا در «غسل تمام بدن را بشویید»، آیا اشاره دارد به مصداق دقّی یا جامع بین مصداق دقّی و عرفی؟ به نظر ما بر خلاف مشهور، محکی این دلیل، عرفی است؛ اگر عرفاً تمام بدن یا تمام وجه را بشوییم، کافی است. در «مدّ» هم قائل به همین نظر شده‌ایم؛ وقتی شارع می‌گوید: «یک کیلو بده»، یک کیلوی عرفی هم کافی است. معنای عرفی یک کیلوگرم، هزارگرم نیست.

سؤال: در این مثال‌ها چرا مصداق عرفی کافی است؟

پاسخ: سرّش این است که در باب اندازه‌گیری، رویه‌ی عرفی است که دقت لحاظ نمی‌شود؛ وقتی مولا می‌گوید: «یک کیلو پنیر بخر»، 999گرم را مسامحه می‌کند.

پس می‌توانیم بگوییم: در این ادله، مصادیق عرفی هم کافی است.

 

توسعه‌ی مفهوم عرفی

پس گفتیم: در بعضی مثال‌ها، مصداق عرفی کافی است. اما در همین مثال‌هایی که مصداق عرفی کافی است، اگر مسامحات عرفی را داخل در «مفهوم عرفی» کنیم، همینجا هم مصداق عقلی لازم است. پس در همین مثال‌هایی که مصداق عرفی کافی است، می‌توانیم مفهوم عرفی را به نحوی توسعه بدهیم که مصادیق عرفی مفهوم لغوی، مصادیق عقلی مفهوم عرفی باشند و درنتیجه می‌توانیم بگوییم: «در همه جا، مصداق عقلی لازم است.»؛ مثلاً مفهوم عرفیِ یک کیلوگرم، هزارگرم نیست، بلکه همان یک کیلوگرمِ عرفی است. 999گرم، فرد مسامحی معنای لغوی است، و فرد دقّی معنای عرفی است. این که می‌گوییم: «مصادیق مسامحی قبول است»، نسبت به «مفهوم لغوی» است، وگرنه نسبت به مفهوم عرفی «مصداق دقّی» است. پس دائماً مرجع ما مصادیق دقّی است، اما نه مصادیق دقّی معنای لغوی، بلکه مصادیق دقّی معنای عرفی. لذا مفهوم عرفیِ «دکتر» شامل دانشجوی دکترا نمی‌شود، اما شامل دانشجویی که همه‌ی امتحاناتش را داده ولی هنوز مدرکش را نگرفته می‌شود.

سؤال: اگر مولا بگوید: «یک کیلو طلا بخر» و اگر مفهوم عرفی یک کیلوگرم «قریب به هزارگرم» باشد، یک کیلو طلا آیا مصداق مفهوم عرفی است یا مصداق مفهوم لغوی است؟

پاسخ: اینجا قرینه است که مراد از مشارإلیه مصداق مفهوم لغوی است؛ چون در باب «طلا» گرم به گرم حساب می‌شود.

اشکال: در طلا هم محکی «مفهوم لغوی» نیست؛ چون میلی‌گرم‌ها را صرف نظر می‌کنند.

 

خلاصه: مهم «محکی» است

بنابراین عناوین دائماً مشیرند، مشارإلیهِ عناوین «محکی» است، در هر جمله‌ای باید ببینیم: «محکی چیست؟»، بدون قرینه مشارإلیه، مصادیق عرفی است، برای اراده‌ی مصادیق عقلی نیاز به قرینه داریم. بنابراین مفهوم عرفی دکتر کسی است که تحصیلات دکترا را تمام کرده، ولی در مفهوم لغوی کسی است که مدرک دکترا دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo