< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سیره (عرف / جهت چهارم: موارد رجوع / مورد سوم: دلالات لفظیه / مقام سوم: ملازمات عرفیه)

 

     مقام سوم: ملازمات عرفیه

     توضیح مدلول مطابقی و التزامی

     توضیح ملازمات عرفیه

     مثال‌هایی از ملازمات عرفیه

     مثال اول: الغاء خصوصیت

     مثال دوم: اطلاق عرفی

     مثال سوم: اولویت عرفیه

     مثال چهارم: مفاهیم

     مثال پنجم: مدلولات التزامی عرفیه

     مثال ششم: جمع عرفی

 

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما، در عرف و موارد مرجعیت عرف بود. مورد سوم از موارد مرجعیت عرف «دلالت لفظیه» بود، گفتیم در سه مقام بحث می‌کنیم: مفاهیم، ظهورات، و ملازمات عرفیه. بحث امروز ما، در مقام سوم است.

 

مقام سوم: ملازمات عرفیه

ابتداءً ملازمات عرفیه را توضیح بدهم تا روشن بشود که در موارد آن آیا مرجعیت عرف را قبول می‌کنیم یا قبول نمی‌کنیم؟

 

توضیح مدلول مطابقی و التزامی

مضمون یا مدلول یک کلام را تقسیم کرده‌اند به مدلول مطابقی و مدلول التزامی. مدلول مطابقی و التزامی، دو اصطلاح دارد: منطقی و اصولی، بحث ما الآن در اصطلاح اصولی است.

مدلول مطابقی، عبارت است از مضمون یک کلام؛ مثلاً وقتی می‌گوییم: «زیدٌ فی المسجد»، مدلول مطابقی این کلام، فقط همین است که «زید، در مسجد است.». مدلول التزامی، آن قضیه و جمله‌ای است که در «صدق» عقلاً با مدلول مطابقی ملازم است. مثلاً مدلول التزامیِ «زید فی المسجد» این است که زید در مدرسه نیست؛ چون اگر زید در مسجد باشد، قطعاً در مدرسه و منزل و حسینیه و شارع نیست.

 

توضیح ملازمات عرفیه

از کلام گاهی مدالیل دیگری هم استفاده می‌شود که نه مدلول مطابقی است و نه مدلول التزامی، اسم این مدالیل را «ملازمات عرفیه» گذاشته‌اند؛ یعنی عرف باید این مدالیل را استفاده کرده‌باشد. پس «ملازمات عرفیه» مضمون‌هایی است که عرفاً از کلام استفاده می‌شود ولی نه مدلول مطابقی است و نه مدلول التزامی.

 

مثال‌هایی از ملازمات عرفیه

مرجع در این مدالیل، «عرف» است. این موارد، به صورت استقراء است. ما اهمّ این موارد را برمی‌شمریم.

 

مثال اول: الغاء خصوصیت

گاهی یک عنوانی در خطاب اخذشده که عرف برای آن عنوان مأخوذ در خطاب، خصوصیت نمی‌بیند.

مثلاً در «کُن عَوناً للفقیر» عنوانی که در خطاب اخذشده «فقیر» است، عرف از این خطاب می‌فهمد که «فقیر» از این حیث مد نظر مولا بوده که «ضعیف» است نه از این حیث که «فقیر» است، لذا اگر ضعیفی بود که فقیر نبود بلکه فقط مظلوم بود، عرف می‌فهمد که باید به او هم کمک کند. این «عونُ الضعیف واجبٌ»، از این کلام استفاده می‌شود، ولی نه مدلول مطابقی است و نه مدلول التزامی، پس داخل می‌شود در ملازمات عرفیه، عرف از عنوان «فقیر» الغاء خصوصیت می‌کند.

یا مثلاً در روایات متعدده عنوان «رجل» آمده، عرف از این عنوان الغاء خصوصیت می‌کند.

سؤال: فرق «الغاء خصوصیت» با «تنقیح مناط» در چیست؟

پاسخ: در «تنقیح مناط» مناط حکم و وجه تسرّی از عنوان مأخوذ در دلیل را هم می‌فهمیم، ولی در «الغاء خصوصیت» مناط حکم را نمی‌فهمیم ولی تسرّی را می‌فهمیم.[1]

 

مثال دوم: اطلاق عرفی

اطلاق عرفی هم از مواردی است که مرجعیت در آن با «عرف» است. اطلاق عرفی را گویا برای اولین بار مرحوم آقای صدر مطرح کرده‌است. گاهی در خطاب، عنوانی واردشده که آن عنوان این فرد را به مفهومه شامل می‌شود اما به اطلاقه شامل نمی‌شود؛ یعنی گاهی عنوانی در خطاب واردشده که مانحن‌فیه به لحاظ مفهومی فرد آن خطاب است اما در خطاب، یک خصوصیتی هست که شامل این فرد نمی‌شود، ولکن عرف فرقی بین این دو نمی‌بیند، در این صورت خطاب شامل این فرد هم می‌شود به اطلاق عرفی.

مثال معروفی دارد؛ خداوند فرموده: «و انزلنا من السماء ماءً طهوراً»، این ماء، هم رافع حدث است و هم رافع خبث است. اگر ما در آزمایشگاه عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آب را با هم ترکیب کردیم و آب درست کردیم، آیا این آب هم رافع حدث و خبث هست؟ این آیه فرموده: «ماءً». عنوان «ماء» که در این آیه آمده، بمفهومه شامل این آب آزمایشگاهی هم می‌شود، ولی به قرینه‌ی «انزلنا من السماء» شامل آب آزمایشگاهی نمی‌شود، لکن در نظر عرف هیچ تفاوتی نیست بین آب مصنوعی با آب طبیعی؛ اگر آب طبیعی رافع حدث و خبث است، آب مصنوعی هم رافع حدث و خبث است. اینجا نظر عرف که فرقی نمی‌بیند، مرجعیت دارد، و ما هم می‌گوییم: در رافعیت حدث و خبث، فرقی بین آب طبیعی با آب مصنوعی نیست.

چرا این اطلاق حجت است؟ به جهت این که سیره ثابت است؛ همانطور که عرف به اطلاقات لفظی عمل می‌کنند، به اطلاقات عرفی هم عمل می‌کنند.

پس عرف از این آیه استفاده کرد که ماء مصنوعی، رافع الحدث و الخبث است. و رافعیت، نه مدلول مطابقی است نه مدلول التزامی، بنابراین از ملازمات عرفیه است.

 

مثال سوم: اولویت عرفیه

مثال معروفش «لاتقل لهما افّ» است. مدلول مطابقی آیه، حرمت تأفیف است. عرف استفاده می‌کند که: «ضرب حرام است»، حرمت ضرب، نه مدلول مطابقی است نه مدلول التزامی، فهم عرفی است.

سؤال: چرا مدلول التزامی نیست؟

پاسخ: ملاک مدلول التزامی عقل است؛ اگر «زید فی المسجد» صادق است، عقلاً محال است که «زید لیس فی المدرسه» صادق باشد. اما در مانحن‌فیه ممکن است: «خداوند ضرب را حرام نکرده؛ چون فقط انسان شقی ضرب می‌کند و انسان شقی هم به حرف خدا گوش نمی‌دهد پس اگر خدا تحریمش کند لغو است، ولی داعی بر تأفیف بیشتر است و لذا فقط تأفیف را حرام کرده.»، این امکان عقلی دارد و درنتیجه «ضرب حرام است» اینطور نیست که عقلاً در «صدق» ملازمه داشته‌باشد با «تأفیف حرام است».

 

مثال چهارم: مفاهیم

مفاهیم، مثل مفهوم شرط، وصف، حصر، غایت. علمای ما، در بحث «مفاهیم» نزاع فراوانی دارند که: «آیا جمله‌ی شرطیه مفهوم دارد یا نه؟»؛ وقتی شارع فرمود: «إن جاءک زیدٌ فأکرمه»، این جمله دلالت می‌کند بر وجوب اکرام زید عند مجیئه، آیا دلالت می‌کند بر عدم وجوب اکرام زید عند عدم المجیء؟ اگر فرضاً دلالت کند، این مضمون آیا مدلول مطابقی است یا مدلول التزامی؟ مدلول مطابقی وجوب اکرام عند المجیء است، پس مدلول مطابقی نیست. و مدلول التزامی باید به عقل اثبات بشود؛ عقلاً امکان دارد خداوند، اکرام زید را هم عند المجیء واجب کند هم عند عدم المجیء، پس مدلول التزامی هم نیست. مطابقی نبودنِ این مضمون واضح است، در قدیم می‌گفتند: «چون مدلول مطابقی نیست، پس مدلول التزامی است.»، ولی متأخرین مثل مرحوم آقای صدر متوجه شد که مدلول التزامی هم نیست.

اشکال: با توجه به این که می‌گویند: «شرط وقتی مفهوم دارد که جزاء توقف علّی انحصاری بر شرط داشته باشد.»، پس مفهوم یک جمله‌ی شرطیه «عقلاً» در صدق ملازمه دارد با منطوق آن، و درنتیجه مفهوم شرط، مدلول التزامی است.

پاسخ: این که «توقف، علّی انحصاری باشد.»، یعنی علت منحصره‌ی وجوب اکرام، مجیء است. اما نمی‌شود سنخ‌الوجوب را استفاده کرد.

 

مثال پنجم: مدلولات التزامی عرفیه

مدلول التزامی را تقسیم کرده‌اند به مدلول التزامی عقلی و عرفی. عقلی، همان است که قسیم مدلول مطابقی است؛ «مدلول التزامی عقلی» مضمونی است که در صدق «عقلاً» ملازمه دارد با مدلول مطابقی، و «مدلول التزامی عرفی» مضمونی است که در صدق «عرفاً» ملازمه دارد با مدلول مطابقی. این مثال پنجم، امثله‌ی زیادی دارد که به بعضی از آنها اشاره می‌کنم:

مثلاً شارع گفته: «لاتشرب الخمر». مدلول مطابقی، حرمت شرب خمر است. عرف از این خطاب «حرمت اشراب خمر» را هم می‌فهمد. حرمت اشراب خمر، مدلول التزامی عقلیِ حرمت شرب خمر نیست؛ ممکن است شارع شرب خمر را حرام کند اشرابش را حرام نکند. و مدلول مطابقی هم حرمت شرب است، نه حرمت اشراب. ولی عرف، حرمت اشراب را هم می‌فهمد. پس حرمت اشراب، نه مدلول مطابقی است، و نه مدلول التزامی عقلی، ولی در صدق عرفاً ملازمه دارد با حرمت شرب، پس مدلول التزامی عرفی است.

عرف همچنین از این جمله می‌فهمد که «ترغیب به شرب خمر» هم حرام است، در حالی که نه مدلول مطابقی است و نه مدلول التزامی عقلی.

 

مثال ششم: جمع عرفی

جمع عرفی، جایی است که ما دو خطاب داریم و بین دو خطاب، تنافی است، عرف در یک خطاب یا هر دو خطاب تصرف می‌کند و آن تنافی را از بین می‌برد. مثلاً مولا در جلسه‌ای می‌فرماید: «اکرم الفقیر» در جلسه‌ی دیگری می‌فرماید: «لاتکرم الفقیر الفاسق». عرف در خطاب اول تصرف می‌کند و از اطلاقش را از بین می‌برد. به این تصرف «تقیید» می‌گویند. تخصیص، تقیید، حکومت، از موارد جمع عرفی است. مباحث اینها مبسوطاً در مبحث «تعارض ادله» مطرح می‌شود.

ملازمات عرفیه، منحصر در این امثله‌ای که ما گفتیم نیست، این مثال‌ها اهمّ مواردی است که عرف مرجعیت دارد.

سؤال: چرا «تنقیح مناط» را هم کنار «الغاء خصوصیت» به عنوان یکی از ملازمات عرفیه نگفتید؟

پاسخ: تنقیح مناط، عقلی است. الغاء خصوصیت، عرفی است.

هذا تمام الکلام فی المورد الثالث: الدلالات اللفظیة. إن‌شاءالله جلسه‌ی آینده واردمی‌شویم در مورد رابع.


[1] این پرسش و پاسخ، از مقرر است با توجه به فرمایشات استاد در سال گذشته.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo