< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سیره (سیره عقلاء / جهت رابعه: اعتبار سیره / مقام اول / تنبیهات / تنبیه سوم)

- تنبیه ثالث: طرق احراز معاصرت سیره

- اشکال: سیره‌ی عقلا زمان‌بردار نیست

- پاسخ: تغییر سیره‌ی عقلا، به واسطه‌ی تغییر موضوع است

- طریق اول: معاصرت سیره‌ با سیره‌ی متأخرتر

- طریق دوم: نقل تاریخی

- طریق سوم: استقراء

- طریق چهارم: ملاحظه‌ی تحدیدیه‌ی وجدانیه

- طریق پنجم: عدم نقل بدیل

خلاصه مباحث گذشته:

در تنبیهات مقام اول، از تنبیه دوم فارغ شدیم. به تنبیه سوم رسیدیم که بحث امروز ماست.

تنبیه ثالث: طرق احراز معاصرت سیره

گفتیم: سکوت ائمه مقابل یک حجت عقلائی، ظهور دارد در امضای آن حجت در دایره‌ی شرع. بحث این است که ما از کجا بفهمیم که: «این سیره‌ای که الآن سیره است، آیا زمان ائمه هم سیره بوده یا نه؟»؟ مثلاً ما می‌گوییم: «قول اهل خبره، عند العقلاء حجت است.»، از کجا می‌گوییم که: «قول اهل خبره، زمان ائمه هم عند العقلاء حجت بوده؟»؟ طرقی را ذکرکرده‌اند برای احراز معاصرت یک سیره با عصر امام.

اشکال: سیره‌ی عقلا زمان‌بردار نیست

قبل از این که وارد این طرق بشوم، باید نکته‌ای را تذکربدهم و اشکالی را پاسخ بدهیم. سیره‌ی عقلا، آداب و سنن و دیانت برنمی‌تابد؛ وقتی می‌گوییم: «در سیره‌ی عقلا، خبر ثقه حجت است.»، یعنی این سیره، مربوط به یک زمان یا مکان یا فرقه یا مذهب نیست. وقتی تعریف سیره این شد، به نظر می‌رسد که پس این بحث ما، یک بحث لَغوی است؛ چرا که سیره‌ای که محل بحث است اگر سیره‌ی عقلاست، پس معاصرتش هم ثابت است؛ چون سیره‌ی عقلا زمان و مکان ندارد؛ چرا که در سیره‌ی عقلا، عقلا بما هم عقلا، به خاطر حفظ نظام اجتماع‌شان قضاوت می‌کنند، نه بما هم متدینین، یا بما هم کسانی که در آن مکان زندگی می‌کنند.

پاسخ: تغییر سیره‌ی عقلا، به واسطه‌ی تغییر موضوع است

این که می‌گوییم: «عقلاءً اینچنین است»، درست است که زمان و مکان برنمی‌دارد، ولی گاهی «تغییر یک سیره به واسطه‌ی تغییر در زمان و مکان»، به خاطر تغییر در موضوع و متعلَّق سیره است، به خاطر تحولی است که در نظام اجتماعی پیداشده؛ مثلاً در یک نظام اجتماعی، برده‌داری مفید است، اما در نظام دیگر برده‌داری مخلّ به نظام است. این تغییر، تغییر سیره نیست، بلکه موضوع عوض شده‌است؛ اگر همین انسان‌ها را ببرند هزار سال قبل، مالکیت انسان بر انسان را قبول دارند، و اگر بر فرض محال انسان‌های هزار سال قبل را به زمان ما بیاورند، آنها هم مالکیت انسانی بر انسان دیگر را نمی‌پذیرند. عقلا متحول نمی‌شوند، بلکه این، اجتماع است که متحول می‌شود. وقتی که اجتماع متحول شد، موضوع عوض می‌شود. تحولات اجتماعی، موضوع سیره را عوض می‌کند.

سؤال: این که الآن عقلا برده‌داری را محکوم می‌کنند و به اسلام شبهه واردمی‌کنند، آیا از همین باب است؟

پاسخ: بله؛ موضوع را درست تصورنکرده‌اند، وگرنه این حکم را تأییدمی‌کردند.

برای این که بفهمیم: «این سیره یا حجت، در عصر معصومین بوده‌است یا نه؟»، طرقی استقصاء کرده‌اند:

طریق اول: معاصرت سیره‌ با سیره‌ی متأخرتر

ممکن است یک سیره‌ای با ما معاص نباشد ولی با عرف‌های متأخر از عصر معصوم معاصر باشد؛ مثلاً می‌دانیم که در عصر شیخ یا سیدمرتضی یا صدوق، به خبرثقه عمل می‌شده‌است؛ چون تاریخ نسبت به این عصر روشن است.

اولاً سیَر عقلائیه خیلی دیر متبدل می‌شود، مگر این که یک پدیده‌ی اجتماعی پیدابشود؛ اینطور نیست که سیره با گذشت یکی‌دو نسل یا با اراده‌ی یکی‌دو نفر عوض بشود. مگر یک تحول عظیمی در جامعه رخ بدهد. ثانیاً تغییر جوامع و سیَر عقلائیه، در زمان قدیم بسیار کند بوده‌است و در حدود صد سال دویست سال اخیر سریع شده‌است؛ 150سال قبل دقیقاً عین 1400سال یا ارتباط علمی مثل نشر و تلفن و امثال اینها، همه در همین 150 سال اخیر بوده.

لذا وقتی ما مطمئن شدیم که در عصر شیخ سیره‌ی عقلا بر حجیت خبر واحد بوده‌است، اطمینان پیدامی‌کنیم که در فاصله‌ی عصر معصومین تا آن زمان، سیره همان بوده و درنتیجه سیره‌ی عقلا در عصر معصومین نیز اثبات می‌شود. بلکه حتی از سیره‌ی عقلا در زمان علامه و محقق هم به اطمینان می‌رسیم که سیره‌ی عقلا در عصر معصومین همان بوده‌است.

طریق دوم: نقل تاریخی

طریق دوم، نقل تاریخی است، اعم از این که به متون تاریخی رجوع کنیم، یا به روایات رجوع کنیم و به علم برسیم که به یک امری در آن زمان اعتماد می‌شده و مثلاً وقتی مریض می‌شده‌اند به طبیب مراجعه می‌کرده‌اند. رجوع به طبیب، نشان‌دهنده‌ی اعتبار عالم و قول اهل خبره است. البته باید به «علم» برسیم.

طریق سوم: استقراء

مراد از استقرا این است که عرف‌های متفاوت را درنظربگیریم؛ مثلاً می‌بینیم مردم کشورهای مختلف «ید» را اماره و حجیت قرارداده‌اند بر ملکیت، اطمینان پیدامی‌کنیم که این سیره متأثر از عرف نیست، بلکه به خاطر عقلائیت‌شان است. از این استقرا علم پیدامی‌کنیم که در عصر معصومین هم همینطور بوده‌است.

پایه‌ی چنین علمی، همان مبانی استقراء است؛ مثلاً ما می‌گوییم: «هر آتشی سوزنده است» با این که اکثر آتش‌ها را آزمایش نکرده‌ایم. ولی وقتی هزار آتش را تجربه کردیم، علم پیدامی‌کنیم که تمام آتش‌ها سوزاننده است.

وقتی که عرف‌های مختلف را بررسی کردیم و احرازکردیم که عرف‌های مختلف همگی همین سیره را دارند و مثلاً «ید» را اماره‌ی ملکیت قرارداده‌اند، نتیجه می‌گیریم همه‌ی عرف‌ها «ید» را اماره‌ی ملکیت می‌دانند، و همه‌ی عرف‌ها همان عقلاست؛ بنابراین از این که همه‌ی عرف‌ها یک سیره داشته باشند، نتیجه می‌گیریم که آن سیره، سیره‌ی عقلائیه است و در تمام عرف‌ها جاری است، یکی از عرف‌ها عرف زمان معصومین است، و به این ترتیب «معاصرت» اثبات می‌شود.

همه‌ی اینها مقدمه است تا ما علم پیداکنیم که این سیره در عصر معصومین هم وجود داشته‌است. اگر مثلاً احتمال دادیم که این عصر تأثیرگذار در این سیره است، باید سیره‌ی اعصار دیگر را هم بررسی کنیم. و نیز اگر احتمال دادیم که این مکان تأثیرگذار است، باید سیره‌ی مکان‌های دیگر را هم بررسی کنیم.

اشکال: ممکن است یک پادشان قدرتمند ظالمی سیره‌ای را عوض کند.

پاسخ: اگر سیره را عوض کند، بحثش در تنبیه بعدی می‌آید. اگر سیره‌ای را ایجادکند، اگرچه مشهور علما سیَر مستحدثه را حجت نمی‌دانند، ولی ما که سیَر مستحدثه را هم حجت می‌دانیم، این سیره‌ی ایجادشده را هم حجت می‌دانیم.

طریق چهارم: ملاحظه‌ی تحدیدیه‌ی وجدانیه

اسم طریق چهارم را مرحوم آقای صدر گذاشته: «ملاحظه‌ی تحدیدیه‌ی وجدانیه»، می‌توانیم اسمش را «ملاحظه‌ی وجدانیه» بگذاریم.

ایشان فرموده‌است می‌توانیم مطلبی را به جای این که فحص کنیم، به وجدان خودمان عرضه کنیم و تمام اموری که احتمال می‌دهیم ممکن است تأثیرگذار در حکم من باشد را سعی می‌کنیم کناربگذاریم تا بتوانیم صرفاً یک نظر عقلائی بدهیم. مثلاً آیا «ید» اماره است یا نه؟ به وجدان‌مان که مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم اماره است؛ وقتی ویژگی‌های خودمان مثل ایرانی‌بودن یا شیعه‌بودن را بررسی می‌کنیم و می‌بینیم که تأثیرگذار نیست، اطمینان پیدامی‌کنیم که منشأش فقط «عقلائیت» است. ایشان فرموده که اگر این کار را هم بکنیم، می‌توانیم معاصرت با عصر معصومین را احرازکنیم. ما اگر این کار را بکنیم، عادتاً به اطمینان می‌رسیم.

ما داریم طرق علم را پیدامی‌کنیم؛ می‌خواهیم بگوییم: «از این طرق، به معاصرت علم پیدامی‌کنیم.»، اگرچه خطا باشد.

طریق پنجم: عدم نقل بدیل

فرض کنیم که بعضی از این طرق اگر در عصر معصومین نبود، حتماً بدیلی داشت. و اگر بدیلی داشت، حتماً به ما می‌رسید. از عدم رسیدن بدیل، می‌فهمیم که این اماره حجت بوده‌است.

مثال خیلی خوبش، همین «ید» است؛ در عصر ائمه اگر «ی» ائمه نبوده، حتماً بدیل داشته‌است؛ چون بالاخره مردم معامله می‌کرده‌اند؛ وقتی می‌رفتند از زید گوسفند بخرند، از کجا می‌دانسته‌اند که گوسفندانی که دست زید است، مال زید است؟! اگر در آن زمان «ید» اماره‌ی ملکیت نبود، حتماً یک بدیلی داشت. مثلاً اگر قبولش «قسم» بود، پس آن زمان قسم اماره‌ی ملکیت در آن زمان بوده‌است.

در تکوینیات هم همینطور است؛ آیا انسان‌های هزار سال قبل با دست غذا می‌خورده‌اند؟ یا مثل حیوانات با دهان غذا می‌خورده‌اند؟ اگر مردم هزار سال قبل با دهان غذا می‌خورده‌اند نه با دست، این یک پدیده‌ای است که مشکلات و تبعات خودش را دارد و اگر اینطور بود، باید یک طوری منعکس می‌شده‌است. لذا احتمال نمی‌دهیم مردم زمان قدیم، برای غذاخوردن از دست استفاده نمی‌کرده‌اند.

بر همین اساس اگر «ید» در عصر ائمه اماره نبوده، بدیلی داشت و حتماً برای ما نقل می‌شد. حال که نقل نشده، پس در عصر معصومین هم بدیلی نداشته و درنتیجه معاصرتش اثبات می‌شود.

ما همه‌ی این طرق را قبول کردیم؛ معاصرت سیره با عصر ائمه، از طریق هر یک از این طرق به دست می‌آید. و سکوت معصوم هم ظهور در امضای این حجج نسبت به دایره‌ی شریعت دارد.

در تنبیه چهارم می‌گوییم: پاره‌ای از حجج، در عصر ائمه از حجج بوده‌است اما امروزه حجت نیست؛ یعنی برخی سیره‌ها به دلیل تبدّل موضوع‌شان متبدیل شده‌اند. آیا امروز می‌توانیم به حجج زمان ائمه که امروزه بین عقلا حجت نیست عمل کنیم یا نمی‌توانیم؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo