< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جهت ثالثه: معنای اعتبار سیره1

سیره‌ی عقلا، هیچ‌یک از معانی اصطلاحیِ «حجت» نیست2

معنای عرفی2

سیره‌ی عقلا، حجت عرفی نیست2

معنای منطقی2

معنای منطقی «حجت» در منطق2

معنای منطقی «حجت» در اصول2

معنای اصولی3

بیان اول: قطع و اماره و اصل عملی3

بیان دوم: معذِّر و منجِّز3

نتیجه: مقصود، اعتبار سیره‌ی عقلاست4

معنای حجیت و اعتبار سیره‌ی عقلا4

مثال اول: خبر واحد5

مثال دوم: تلف تحت الید5

مثال سوم: ترغیب6

نتیجه: سیره، جزءالحجه‌ی عرفی است6

مباحث پیش رو در بحث «سیره»7

 

موضوع: مبحث سادس: حجج و امارات (سیره / سیره‌ی عقلاء / جهت ثالثه: معنای اعتبار سیره)

 

جهت ثالثه: معنای اعتبار سیره

در بین علمای ما، چه در مباحث علم اصول و چه در مسائل علم فقه، بسیار متداول است که در مقام «استدلال» از سیره‌ی عقلا استفاده می‌کنند. مثلاً می‌گویند: ظهور حجت است للسیره، خبر واحد حجت است للسیره، تلف تحت الید موجب ضمان است عند العقلاء یا للسیره، یا عمل انسان محترم است للسیره، یا عقد لازم است للسیره، بعضی گفته‌اند: حق فسخ مغبون هم للسیره است. بنابراین سیره‌ی عقلا، برای اثبات بسیاری از مسائل اصولی یا فقهی مورد استناد قرارمی‌گیرد و معتبر و حجت است. معنای این اعتبار و حجیت چیست؟ ابتدا باید معانی حجت را بررسی کنیم، سپس ببینیم: آیا سیره‌ی معتبره هم حجت است؟ یا به معنای دیگری است؟

سیره‌ی عقلا، هیچ‌یک از معانی اصطلاحیِ «حجت» نیست

«حجت» به سه معنا به کار برده می‌شود: عرفی، منطقی، و اصولی.

معنای عرفی

معنای عرفیِ حجت «ما یُحتجّ به» است؛ مثلاً به قول طبیب یا به قول اهل خبره احتجاج می‌کنند، پس قول اهل خبره حجت است.

سیره‌ی عقلا، حجت عرفی نیست

«سیره‌ی عقلا» حجتِ به معنای عرفی نیست؛ یعنی در معنای عرفیه‌ی «حجت»، فقیه یا اصولی نمی‌تواند به سیره تمسک کند و بگوید: «خبر ثقه، حجت است، للسیره.»؛ چون اگر بگوید: «حجت است عند العقلاء؛ دلیل‌مان هم سیره‌ی عقلاست.»، اولاً دلیل عین مدعاست، و ثانیاً حجیت عند العقلاء به درد ما نمی‌خورد؛ ما دنبال حجتی هستیم که بتوانیم روز قیامت پاسخگو باشیم[1] . اگر بگوید: «عند الشارع حجت است؛ چون عند العقلاء حجت است.»، در این صورت، دلیلْ ربطی به مدعا ندارد.

معنای منطقی

معنای منطقی «حجت» در منطق

معنای منطقی حجت، قیاس است؛ یعنی مجموعه‌ی صغری و کبری. «نتیجه» خارج از قیاس است. واضح است که سیره‌ی عقلا قیاس نیست؛ مجموعه‌ی دو قضیه نیست. سیره، یک سلوک عملی است، ربطی به قیاس ندارد.

معنای منطقی «حجت» در اصول

در «منطق» معنای دیگری هم برای «حجت» درست شده به معنای «حد وسط»؛ اصولی‌ها وقتی می‌گویند: «حجت منطقی»، مرادشان «حدوسط» است.

سؤال: این اصطلاح دوم از «حجت»، آیا اصولی است؟

پاسخ: نه، اصولی‌ها این اصطلاح را به عهده‌ی منطق گذاشته‌اند.

سیره‌ی عقلا که در «اصول» واسطه می‌شود برای استنباط حکم اصولی یا فقهی، حجتِ به این معنا هم نیست؛ از حدوسط بین اکبر و اصغر، نمی‌توانیم پل بزنیم به یک مسأله‌ی اصولی یا فقهی. شما هیچ قیاسی نمی‌توانید درست کنید که حدوسطش سیره‌ی عقلا باشد؛ چون حدوسط در «منطق» یک معنای بسیط یا مرکب ناقص است، ولی سیره‌ی عقلا در «اصول» یک گزاره و مرکب تامّ است.

در «اصول» رابطه‌ی حجج با نتیجه، تطبیقی نیست، توسیطی است؛ یعنی واسطه می‌شود برای اثبات حکم اصولی یا فقهی. و در «منطق» رابطه‌ی حدوسط با نتیجه، توسیطی نیست، تطبیقی است؛ یعنی نتیجه منطبق بر حدوسط می‌شود.

معنای اصولی

معنای اصولی را به دو بیان می‌توانیم تبیین کنیم[2] :

بیان اول: قطع و اماره و اصل عملی

حجج در اصول، عبارت است از قطع، اماره یا اصل عملی. در علم «اصول» بر غیر از این سه، اطلاق حجت نمی‌کنند. سیره، نه اصل عملی است، نه اماره است، نه قطع است. پس به هیچ‌یک از این سه معنا، به سیره «حجت» اطلاق نمی‌شود. پس سیره‌ی عقلا، از حجج اصولی نیست؛ یعنی نمی‌توانیم بگوییم: «یکی از حجج در علم اصول، سیره‌ی‌ عقلاست.».

بیان دوم: معذِّر و منجِّز

معنای اصولیِ «حجت»، معذِّر و منجِّز است؛ حجت اصولی، اگر به «تکلیف فعلی» تعلق گرفت و درواقع چنین تکلیفی وجود داشت، آن حجتْ منجِّز است و آن تکلیفْ منجَّز است. و اگر به «عدم تکلیف فعلی» تعلق گرفت درحالی‌که تکلیف فعلی وجود داشت، آن حجتْ معذِّر است و آن تکلیفْ معذَّر است. استحقاق عقوبت است عقلاً.

«سیره‌ی عقلا» متصف به منجِّز و معذِّر نمی‌شود؛ چون سیره‌ی عقلا، به تکلیف فعلی، وجوداً یا عدماً تعلق نمی‌گیرد؛ مثلاً اگر ثقه‌ای گفت: «این مایع حرام است»، این حجت تعلق گرفته به تکلیف فعلی. اگر ثقه‌ای بگوید: «این مایع حرام نیست»، این حجت تعلق گرفته به عدم تکلیف فعلی. ولی سیره‌ی عقلا، نه به وجود تکلیف فعلی تعلق می‌گیرد و نه به عدم آن؛ هیچ وقت نمی‌گوییم: «عند العقلاء، شرب این مایع، حرمت فعلیه دارد، یا حرمت فعلیه ندارد.».

إن قلت: شما می‌گویید: «حجت اصولی، که به معنای منجِّز و معذِّر است، فقط به تکلیف فعلی یا عدم آن تعلق می‌گیرد.»، اگر ثقه‌ای بگوید: «شرب این مایع، حرام است.»، حجت به تکلیف فعلیِ «حرمت» تعلق گرفته. ولی اگر ثقه‌ای بگوید: «این مایع، خمر است.»، در این صورت حجت به تکلیف تعلق نگرفته، چرا می‌گویید: «منجِّز است»؟!

قلت: در جای خودش گفته‌ایم که «حجت» ممکن است به مدلول التزامیِ یک کلام تعلق بگیرد. در این مثال، مدلول التزامیِ این خبر، این است که: «این مایع، بر شما حرمت فعلیه دارد.»، و در باب «خبر» فرقی بین مدالیل مطابقی و التزامی نیست.

پس حجت اصولی باید دائماً به یک امری تعلق بگیرد که آن امر بتواند به تکلیف فعلی، به مدلول مطابقی یا به مدلول التزامی‌اش تعلق بگیرد. و حجت اصولی، تکلیف فعلی را منجَّز می‌کند اگر به وجودش تعلق بگیرد، و معذَّر می‌کند اگر به عدمش تعلق بگیرد.

نتیجه: مقصود، اعتبار سیره‌ی عقلاست

بنابراین سیره‌ی عقلاء، نه حجت به معنای عرفی است، نه حجت به معنای منطقی است، و نه حجت به معنای اصولی است. پس تعبیر «حجیت سیره‌ی عقلا»، تسامحی است؛ مرادشان «اعتبار» است.

معنای حجیت و اعتبار سیره‌ی عقلا

حال که مقصود از حجیت سیره‌ی عقلا، اعتبار آن است، سؤال می‌شود: این که می‌گوییم: «سیره اعتبار دارد» و در استدلالات به آن استدلال می‌کنند، مراد چیست؟

شارع نسبت به «سیره» از سه موقف خارج نیست: ایجابی، سلبی، سکوت.

فرض کنیم سیره‌ی عقلا بر این است که خبر واحد حجت است؛ یعنی منجِّر و معذِّر است و به خبر واحد عمل می‌کنند. موقف شارع، یکی از این سه موقف است:

موقف اول، «قبول» است: شارع، در دایره‌ی مولویت خودش، این سلوک را می‌پذیرد.

موقف دوم، «عدم قبول» است: شارع، این سلوک را نفی می‌کند و می‌گوید: «من در دایره‌ی مولویت خودم، عمل به خبر واحد را قبول نمی‌کنم.».

موقف سوم، «سکوت» است: شارع، نه قبول می‌کند و نه ردمی‌کند؛ بیانی ندارد، و اگر هم بیانی دارد اعتبارش ثابت نشده.

در موقف اول و دوم، بودن سیره و نبودنش، کالحجر فی جنب الانسان است؛ خود این سیره هیچ اثری ندارد، مهم بیان شارع است. در موقف سوم که سکوت می‌کند، اینجاست که اصولیین و فقها از این سکوت استفاده می‌کنند که شارع مقدس، سیره‌ی عقلا را در دایره‌ی مولویت خودش پذیرفته‌است.

مثال اول: خبر واحد

خبر واحد در دایره‌ی بین انسان‌ها حجت است، یعنی منجِّز و معذِّر است. اگر شارع سکوت کرد، عقلا، درست است که در رابطه‌ی بین انسان با خداوند ساکتند، اما در رابطه‌ی عبد و مولای عرفی، ساکت نیستند و حکم به قبول این سیره سلوک می‌کنند. علمای ما، «سکوت شارع» به ضمیمه‌ی «سلوک عقلایی بین عبد و مولای عقلایی» را کنار هم گذاشته‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که این سلوک و این سیره را خداوند در رابطه‌ی بین خودش و عبید و مکلفین قبول کرده‌است. بعد از این که خداوند این سلوک را قبول می‌کند، آن وقت است که خواهیم گفت: «در رابطه‌ی بین انسان با خداوند، حجیت معنا پیدامی‌کند.»؛ اگر استفاده کردیم که خداوند خبر واحد را در رابطه‌ی بین انسان با خداوند می‌پذیرد، در روز قیامت اگر خداوند کسی را که به خبر واحد عمل کرده مجازات کند، عقلاً قبیح است، و صدور قبیح از خداوند عالم، محال است. پس حجیت خبر واحد در دایره‌ی‌ تکالیف شرعی، به این معناست که منجِّز است اگر به تکلیف تعلق بگیرد، و معذِّر است اگر به عدم تکلیف تعلق بگیرد.

مثال دوم: تلف تحت الید

در سیره‌ی عقلا، تلف تحت الید، سبب ضمان است؛ یعنی اگر مالی، ملک زید باشد و تحت ید عدوانی تلف بشود، عقلا ید را ضامن می‌دانند، پس عقلائاً ضامن است، آیا شرعاً هم ضامن است؟ فقها از سیره‌ی عقلا و سکوت شارع مقابل این سیره، استفاده‌ی ضمان شرعی کرده‌اند.

سؤال: تلف تحت ید، شبهه‌ی حکمیه است، چرا این مثال اصولی است؟

پاسخ: چون در طریق استنباط نیست، خودش حکم شرعی است، پس مسأله‌ی اصولی نیست. حکم اصولی، حجیت در شبهات حکمیه است. حکم فقهی، هر حکمی غیر از این است: چه موضوعیه، و چه حکمیه. اینجاست که «اعتبار» پیدامی‌شود؛ چون باید «سیره» را احرازکنیم.

مثال سوم: ترغیب

گفته‌اند: ترغیب، از سبب ضمان نیست؛ کسی سنگی به دست عمرو می‌دهد و به او می‌گوید که: «زید، خیلی آدم بدی است؛ شیشه‌ی خانه‌ی زید را بشکن.»، فقها می‌گویند: «ولو اگر ترغیب عمرو نبود، شیشه‌ی زید شکسته نمی‌شد.»، ولی این شخص مرغِّب نزد عقلا ضامن نیست. پس، از طرفی «سیره‌ی عقلا» را داریم بر عدم ضمان، و از طرف دیگر «سکوت شارع» را هم داریم، نتیجه گرفته‌اند: «ترغیب، سبب ضمان نیست»؛ در روز قیامت اگر ثابت شد که: «همانطور که اتلاف سبب ضمان است، ترغیب هم سبب ضمان است.»، فقها می‌گویند: «ولو مرغِّب هم ضامن هم بوده و نرفته پول بدهد، ولی خداوند او را عقاب نمی‌کند که چرا نرفته خسارت زید را جبران کند.»؛ دلیل‌شان سیره‌ی عقلا و سکوت شارع است.

نتیجه: سیره، جزءالحجه‌ی عرفی است

پس اعتبار سیره، به این معنی است که وقتی عقلا سلوکی را دارند و شارع در قبال آن سلوک، موقف «سکوت» را برگزیده‌است، از مجموع این سیره و سکوت شارع، رضایت شارع نسبت به این سیره را احرازمی‌کنیم.

سؤال: حجت آیا «سکوت معصوم» است؟

پاسخ: نه. این که «چی معذِّر است و چی منجِّز است؟»، بحث ما در نحوه‌ی استفاده از «سکوت» است؛ کسانی که می‌گویند: «سکوت ظهور دارد»، این ظهور، معذِّر و منجِّز است. کسانی که گفته‌اند: «ظهور ندارد ولی ما قطع پیدامی‌کنیم»، منجزشان «قطع» است؛ سیره، از اسباب تکوینی قطع است. در تقریرات بحث إن‌شاءالله می‌آید که: «چه چیزی حجت اصولی است؟».

پس اعتبار فقط همین قدر است که وقتی یک «سیره» به «سکوت شارع» گره می‌خورد، ما از این مجموعه، یک حکم شرعی استفاده می‌کنیم، چه حکم شرعی اصولی که حجیت است، و چه حکم شرعی فقهی، چه حکمیه و چه موضوعیه.

حجت، ما یُحتجّ به است. ما یحتاج به، اعم از حجت اصولی و عرفی است. ما یحتج به، مجموع سیره و سکوت است. پس سیره، جزء حجت است، جزءالحجه‌ی عرفی است. سرعت خورشید در هر ثانیه این مقدار است، چرا علمای فیزیک این را گفته‌اند؟ به فلان حجت. اینجا حجت اصولی معنی ندارد، در این مثال و در بحث سیره‌ی عقلا، «حجت» به معنای «ما یحتجّ به» است. پس سیره، جزءالحجت است، جزءالحجه‌ی عرفی است.

در «حجت عرفی» گاهی اصلاً بحث «تنجّز و تعذّر» مطرح نیست، مثال‌ی زیادی دارد؛ مثلاً ضمانی داریم که تنجّزآور نیست؛ فقها می‌گویند: «مسلمان نسبت به غیرمسلمان ضامن می‌شود، اما این ضمان تنجّز برنمی‌دارد.»؛ مثلاً اگر شما از یک غیرمسلمان پتو بخرید، ذمه‌ی شما به ثمن آن پتو مشغول است، اما ضمانی است که هیچ‌وقت تنجز نمی‌آورد؛ اگر دادی، آدم بااخلاقی هستی، اگر ندادی، متدین بی‌اخلاقی هستی، ولی روز قیامت به شما نمی‌گویند: «چرا پول آن فروشنده‌ی یهودی را ندادی؟». این، ضمانی است که تنجّزآور نیست. این مباحث را در آینده اشاره خواهیم کرد. إن‌شاءالله.

مباحث پیش رو در بحث «سیره»

ما در علم اصول می‌خواهیم این استفاده را توضیح بدهیم که: «بر چه اساسی است؟»؛ چرا تا شارع سکوت می‌کند، فقها حجیت را استفاده می‌کنند؟ و دایره‌اش کجاست؟ و تمام بحث اصولی ما اینجاست که در مسأله‌ی اصولی، کجا می‌توانیم از این سکوت و این سیره استفاده کنیم؟ إن‌شاءالله خواهیم گفت که این سیره، دایره‌ی وسیعی دارد.

مسأله‌ی اصولی، فقط یک مسأله است: حجیت و عدم حجیت در دایره‌ی شبهات حکمیه. حتی در دایره‌ی شبهات موضوعیه، بحث اصولی نیست. و اصولی، به مناسبت وارد یک بحث دیگری هم شده‌است؛ که فقیه کجا می‌تواند از این سکوت و سیره استفاده کند؟


[1] - «ثانیاً» از مقرر است.
[2] - استاد، تصریح به «دو بیان» نکردند، بیان اول را در ابتدای جلسه در توضیح محل نزاع و اهمیت بحث فرمودند؛ که از طرفی در فقه و اصول از «حجیت سیره‌ی عقلاء» بسیار استفاده می‌شود، و از طرف دیگر سیره‌ی عقلاء، حجت اصولی نیست! مقرر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo