درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/06/14
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر در برخی مثالهای این بحث مناقشه کنید1
اختلاف دوم: عقلا2
مشهور: هر عاقلی، فردی از عقلاست2
مختار: هر عاقلی، عضو عقلاست3
نحوهی تکوّن قوهی عاقله4
جمعبندی6
خلاصهی اختلاف مختار با مشهور6
موضوع: مبحث سادس: حجج و امارات (سیره / سیرهی عقلاء / جهت اولی: تعریف / تعریف دوم)
خلاصه مباحث گذشته:
بحث ما در سیرهی عقلا بود، گفتیم: تعریف «سیرهی عقلا» عبارت است از: سلوک اجتماعی مشترک بین عقلا. گفتیم: در دو نکته با مشهور موافق نیستیم. نکتهی اول این بود که مشهور میگویند: سلوکی سیرهی عقلاست که همهی انسانها آن سیره را دارند. ما گفتیم: شرطش فقط این است که مقبول عند العقلا باشد، لازم نیست اکثریت عقلا هم آن سیره را داشته باشند.
مثال زدیم به این که که اگر یک مجوسی با محارم خودش ازدواج کند، این عقد عند العقلا صحیح است با این که اکثر عقلا چنین عقدی را انجام نمیدهند، و نیز مثال زدیم به این که اگر مسلمانی بیع خمر کرد، چون در عرف مسلمین این بیع باطل است، این بیع خمر عند العقلا هم باطل است اگرچه خودشان این بیع را انجام میدهند. پس این که میگوییم: «این صحت و بطلان، عقلائی است.»، نکتهاش این است که این «صحت و بطلان» مورد قبول عقلا واقع شدهاست، نه این که مورد عمل عقلا واقع شدهاست.
اگر در برخی مثالهای این بحث مناقشه کنید
ممکن است در بعضی مثالها مناقشه کنید. همین که بعضی مثالها را بپذیرید، کافی است؛ آن مثالی را در نظر بگیرید که یک عرف یک سلوکی دارد و اعراف دیگر آن سلوک را تأییدمیکنند ولی مطابق آن عمل نمیکنند، این مثال، محل اختلاف ما با مشهور است؛ ما میگوییم: تعریف «سیرهی عقلا» بر این مثال هم منطبق میشود و چنین سلوکی «سیرهی عقلا» است چون مورد تأیید اعراف دیگر است، ولی مشهور میگویند: تعریف «سیرهی عقلا» بر این مثال منطبق نمیشود و چنین سلوکی «سیرهی عقلا» نیست چون مورد عمل اعراف دیگر نیست.
بعضی از عرفهای اجتماعی مورد قبول واقع نمیشود؛ مثلاً آن جایی که یک عرفی در عرفهای دیگر، باعث تضییع حق دیگری بشود، آن عرف را تأییدنمیکنند. مثلاً در مثال «سرقت مال غیرمسلمان» عرفهای دیگر این سرقت را مملِّک نمیدانند. چنین مثالی را، نه مشهور سیرهی عقلا میدانند و نه ما؛ البته با این تفاوت که مشهور به این خاطر که «مورد عمل عقلا نیست» این سلوک را «سیرهی عقلا» نمیداند ولی ما به این خاطر که «مورد تأیید عقلا نیست» این سلوک را «سیرهی عقلا» نمیدانیم.
اختلاف دوم: عقلا
مشهور: هر عاقلی، فردی از عقلاست
نزد مشهورِ فقها «عقلا» جمع انسانهای عاقل است؛ یعنی هر عاقلی، فردی از «عقلا» است. و منظور از «عقلا»، عاقل به عقل عملی است، نه عاقل به عقل نظری.
طبق این اصطلاح، وقتی میگوییم: «مملِّکبودن حیازت، سیرهی عقلاست.»، یعنی هر انسان عاقلی این سلوک را دارد؛ یعنی هر انسان عاقلی، برای کسی که حیازت کرده، اعتبار ملکیت میکند. «بیع سفیه، باطل است.»، یعنی هر انسان عاقلی که به عقل عملیاش عمل کند، او هم برای بیع سفیه اعتبار صحت نمیکند.
حکمای ما معتقد بودند که قوهی عاقله دارای عصمت است و هیچوقت دچار خطا نمیشود؛ چه قوهی عاقله در عقل نظری، و چه قوهی عاقله در عقل عملی، الا این که مغلوب قوهای از قوای دیگر بشود غیر از قوهی عقلیه؛ مثلاً مغلوب قوهی شهویه یا غضبیه بشود. اگر دقت کنید، خطای قوهی عاقله، خطای قوهی عاقله نیست، بلکه خطای قوهی عاقلهی مغلوبه است.
نظیر این حرف را در باب حرکت طبیعی و قسری هم میگفتند: شما وقتی سنگ را رهامیکنید، فقط به طرف مرکز زمین حرکت میکند. چرا وقتی سنگ را بالا پرتاب کنیم، به سمت شرق و غرب نمیرود؟ گفتند: طبیعت سنگ، اقتضای حرکت به سمت مرکز زمین را دارد. ولی وقتی که آن را پرت میکنیم، بر خلاف مقتضایش میرود. وقتی اثر آن پرتکردن از بین رفت، دوباره مطابق طبیعتش به سمت مرکز زمین برمیگردد. گفتند: قوهی عاقله هم دقیقاً همینطور است؛ اقتضای طبیعتش این است که درست به نتیجه برسد، اما وقتی که فریب قوهی شهویه را میخورد، به سمتی میرود که شهوت مایل است. وقتی قوهی شهویه اثر خودش را از دست داد، دوباره سر عقل میآید و به واقع مطلب میرسد. پس قوهی عاقله، از عصمت برخوردار است، مگر این که فریب قوهی دیگری را بخورد.
اصولیها یکی از موارد اختلافشان با حکما این بود که قوهی عاقلهی مغلوبنشده هم فریب میخورد و گاهی به خطا میرود؛ آیا علمای ما که در مسائل علمی با یکدیگر اختلاف دارند، در تمام موارد اختلاف، تبعیت از قوهی شهویه یا غضبیه کردهاند؟!
ما وقتی میگوییم: «هر انسان عاقلی، اعتبار صحت یا ملکیت میکند.»، مرادمان این نیست که هر انسانی بالفعل اعتبار صحت یا ملکیت میکند و هیچکس در این امر خطا نمیکند. مرادمان این است که انسانی که از قوهی عاقلهی خودش تبعیت میکند و آن قوهی عاقلهاش هم به خطا نرفتهباشد، چنین انسانی اعتبار صحت یا ملکیت میکند؛ اعم از این که طبق نظر حکما آن قوهاش چون مغلوبه شده به خطا رفته، یا این که طبق نظر اصولیین بدون مغلوبشدن هم به خطا رفتهباشد. پس این که میگوییم: «سیرهی عقلا، این است.»، مرادمان این است که قوهی عاقلهی هر انسانی، اگر خطانکند، چنین سلوکی دارد. مثلاً میگوییم: «ظلم، قبیح است عند العقلاء.»، یعنی تکتک انسانهای عاقل وقتی که از عقلشان پیروی کنند، آنها هم میگویند: «ظلم قبیح است». این، کلام مشهور بود.
مختار: هر عاقلی، عضو عقلاست
ما اصلاً چنین تعریفی از عقلا نداریم؛ گفتیم: عقلا اصلاً مفرد ندارد؛ مجموعهی انسانهاست که در اثر زندگی اجتماعی، به یک سلوکی و به یک عملی میرسند که این سلوک و این عمل، نتیجهی یک عقل جمعی است. یعنی نه عقلتکتک اینها، بلکه بر اساس یک زندگی اجتماعی، به این سلوکهای اجتماعی رسیدهاند، از قبیل اسم جمع است. وقتی میگویید: «انسانها میمیرند»، یعنی تکتک افراد انسان میمیرند. اما وقتی میگویید: ««این گندمها یک کیلوگرم است»، معنایش این نیست که: «هر دانه، یک کیلوگرم است.». عقلا، شبیه کیسهی گندم است، نه شبیه «انسانها میمیرند».
زندگی فردی، مثل زندگی گربهها. زندگی جمعی، مثل زندگی گوزنها. زندگی اجتماعی، مثل زندگی زنبورها و مورچهها. انسانها مثل زنبورها و مورچهها زندگی اجتماعی دارند؛ یعنی با یکدیگر تعاون دارند؛ هر کسی بخشی از کار را انجام میدهد که مجموعهی این کارها، زندگی را ممکن میکند. بدون این که کسی دخالتی داشته باشد، این زندگی اجتماعی، در طول تاریخ، خردی به انسانها میدهد که به آن «خرد جمعی» میگوییم. این سلوک، بهترین سلوک ممکن برای این اجتماع بودهاست. من فرد این مجموعه نیستم، عضوی از آن هستم؛ وزان من در این مجموعه، وزان دست است نسبت به بدن. و این آثار، آثار مجموعه است، نه آثار جزءها.
اشکال: منشأ به وجود آمدن این خرد، زندگی جمعی است. ولی این خرد، خرد فردی است؛ یعنی هر فردی این خرد را دارد. ما با منشأ آن کار نداریم.
پاسخ حاجآقا حسین مهدوی: بله؛ این اختلاف، باعث اختلاف مصداقی و یا حتی تطبیق تعریف بر برخی مصادیق نمیشود. تفاوت مختار استاد با مشهور در تفسیر «عقلا» است؛ مشهور (طبق نقل استاد) میگویند: تکتک انسانهای عاقل، چنین ادراکاتی دارند که مثلاً حیازت را مملِّک میدانند، ولو انسانی که از بدو تولد در یک جزیره بزرگ شدهباشد. ولی استاد میگوید: فقط مجموعهی انسانها که زندگی اجتماعی را تجربه کردهاند، چنین ادراکاتی دارند.
وقتی میگوییم: «سیرهی عقلا»، مرادمان یک سلوک اجتماعی است که از ناحیهی این مجموعه مورد قبول واقع شده. و این توافق، توافق بینالأذهانی نیست، نتیجهی عادیِ زندگی اجتماعی است.
نحوهی تکوّن قوهی عاقله
در نظریهی زبانشناسی امروز میگویند: هیچکسی «زبان فارسی» را درست نکردهاست. هیچکسی اسم این جسم را «آب» نگذاشتهاست. وقتی انسانها به صورت اجتماعی کنار یکدیگر جمع میشوند، به صورت غیرارادی و قهری زبان در آنها ایجادمیشود. فرق ما با مورچهها و زنبورها در همین قوهی عاقله است.
فیلسوفها میگفتند: قوهی عاقله، قوهای است که اعطاء الهی است؛ خداوند در انسانها به ودیعه نهادهاست و مثلاً هر کسی ولو در یک جزیرهای بزرگ شدهباشد، میفهمد که ظلم بد است. ما میگوییم: قوهی عاقله، حصیلهی زندگی اجتماعی است؛ یعنی اگر ما قوهی عاقله داریم و اگر میفهمیم که: «ظلم قبیح است»، در زندگی اجتماعی به دست آوردهایم. بنا بر بعضی تحقیقات، این قوه، از حدود دویستهزار سال قبل به وجود آمدهاست؛ قبل از آن زمان، انسانها چنین ادراکاتی نداشتهاند. اما این که «چرا زندگی مورچهها به قوهی عاقله منتهی نشده ولی زندگی ما منتهی شده؟» این یک توضیحی دارد که نمیخواهم واردش بشوم.
اشکال: از آیات و روایات اینطور میفهمیم که حضرت آدم که اولین انسان بوده، هم زبان داشته و هم چنین قوهای داشتهاست.
پاسخ: ما فعلاً نظر دین را کنارگذاشتهایم.[1] طبق علم جدید، قوهی عاقله، متولد از زندگی اجتماعی انسانهاست؛ یعنی اگر انسانها در زندگی فردیشان باقی میماندند، هیچوقت این قوه را پیدانمیکردیم. اینها بر اساس آن چیزی است که در طبیعیات جدید پذیرفتهشده است. اما این که «اینها فینفسه درست است یا خطاست؟» از بحث ما بیرون است؛ مثل مسائلی است که مستند میکنیم بر این که «زمین به دور خورشید میچرخد»؛ هیچ وقت از درست و غلط بودن این گزاره بحث نمیکنیم، این را به خاطر کشفیات علوم جدید مفروض قرارمیدهیم و بحث را ادامه میدهیم.[2]
اشکال: آن بحث که زمین دور خورشید میچرخد، اثری در بحثهای دینی ندارد. ولی این مباحث اصولی قرار است مبنای بحثهای فقهی بشود!
پاسخ: این، تفسیر سیرهی عقلاست. اثری در مباحث دینی ندارد. مثلاً حقیقت «ظهور» هر چه باشد، مهم نیست، مهم این است که «ظهور حجت است». این که «تفسیر ما از سیرهی عقلا و از ظهور چیست؟» مهم نیست، مهم این است که: «ظهورات و سیرهی عقلا، حجت است.».
اشکال: بالاخره این تفسیر شما، تأثیرگذار است؛ شما میفرمایید: صحت ازدواج مجوسی با محارم، علی القاعده است!
پاسخ: این «این ازدواج، علیالقاعده باشد یا نباشد؟» هیچ تأثیر فقهی ندارد.
اشکال: بالاخره این بحث، ثمرهی فقهی در ابواب دیگر ندارد؟
پاسخ: هیچ ثمرهای ندارد. ما فقط «تفسیر»مان از این حقیقت متفاوت است. مثل این است که کسی بگوید: «خداوند، مبدأ این عالم است.»، این بحث هیچ ثمرهی علمی ندارد.
اشکال: کسی که خدا را جسم میداند، فقها میگویند: «کافر است»، آیا این ثمره نیست؟
پاسخ: آن، اثر فقهیاش است، نه اثر علمیاش.
اشکال: ما داریم بحثی میکنیم که در فقه میخواهد اثربگذارد.
پاسخ: در فقه، هیچ اثری ندارد؛ شما حقیقت «سیره» را هر چیزی که تعریف کنید و تفسیرکنید، ما در فقه به آن تمسک میکنیم. مثلاً الآن ملکیت این زوجه نزد ما عقلائی است، عند المشهور عقلائی نیست، ولی این هیچ اثری ندارد.
جمعبندی
پس سلوکی را که مجموعهی انسانها در اثر «تجربه» در زندگی اجتماعی به دست میآورند، به این اعتبار عقلا هستند؛ یعنی انسانهایی که خرد جمعی دارند؛ یعنی انسانهایی که تجربهی زندگی اجتماعی دارند. و هر فردی، عضوی از این مجموعه است، نه فردی از آن.
خلاصهی اختلاف مختار با مشهور
پس «سیرهی عقلا» عبارت است از «سلوک اجتماعی»ای که عقلا تأییدش کنند ولو خودشان عمل نکنند، و هر عاقلی عضو این مجموعه است، نه فردی از آن.
هذا، تمام الکلام در جهت اولی که تعریف سیره بود.