< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قطع (جهت دهم: معرفت بشری / نظریه‌ی شهیدصدر در معرفت / امر سوم: اقسام یقین)

خلاصه مباحث گذشته:

در توضیح نظریه‌ی مرحوم آقای صدر، دو امر را توضیح دادیم: احتمالات، و اقسام منطق. بحث امروز ما در امر سوم است.

 

امر سوم: اقسام یقین

ایشان «یقین» را تقسیم کرده به سه قسم: منطقی، موضوعی، و ذاتی.

تعریف یقین

مراد ما از «یقین»، تصدیق جزمی مطابق با واقع یا همان قطع مطابق با واقع است، ولو از راه تقلید باشد.

یقین منطقی

یقین منطقی، عبارت است از یقینی که دائماً مقارن و مصاحب باشد با قطع به استحاله‌ی خطای این یقین؛ مثلاً یقین دارید به این که: «الکل، اعظم من الجزء.»، و در کنار این یقین هم قطع دارید که: «محال است این قضیه صادق نباشد»، اسم یقین اول ما (به «الکل اعظم من الجزء») یقین منطقی است.

سؤال: آیا نمی‌شود به حجیت یقین منطقی داشته باشیم؟

پاسخ: اگر کسی قطع به حجیت قطع داشته باشد اولاً، و قطعش مطابق با واقع باشد ثانیاً، و قطع هم داشته باشد که محال است قطع حجت نباشد ثالثاً ، قطع اول، یقین منطقی است.

سؤال: آیا امکان دارد قطع نداشته‌باشیم به کذب نقیض مقطوع؟

پاسخ: اکثر قطع‌های ما همینطور است؛ مثلاً شما قطع دارید که زید عادل است. آیا محال است که زید عادل نباشد؟ اگر قطع من اشتباه باشد، آیا محذور عقلی لازم می‌آید؟!

سؤال: امکان در مقابل استحاله است؟

پاسخ: بله.

سؤال: این که «امکان خلاف» با «یقین» جمع می‌شود را علمای اصول هم قبول دارند؟

پاسخ: در علم «اصول» کاری به یقین ندارند، با «قطع» کار دارند؛ معنای «حجیت قطع» این است که اگر به تکلیف فعلی تعلق بگیرد، منجِّز است. ولی در علم منطق قبول دارند.

یقین موضوعی

یقین موضوعی، یقینی است که که مقارن با «قطع به استحاله‌ی خطایش» نیست، ولکن این یقین به لحاظ عینی و خارجی مبرِّر دارد. در اصطلاح فارسی می‌گوییم: «یقین موجَّه»، آقای صدر اسمش را گذاشته: «یقین موضوعی».

فرض کنید بخواهیم سکه را یک بار بالا بیندازیم، یک کسی از خط خوشش نمی‌آید چون می‌بازد، به همین خاطر برایش قطع حاصل می‌شود که خط نمی‌آید، و اتفاقاً همین هم اتفاق می‌افتد و درنتیجه قطعش یقین بود. اما این یقین، یقین ناموجَّه است؛ یعنی هیچ مبرِّری نداشت؛ یقین صرفاً به این دلیل برایش ایجادشده‌بود که از خط خوشش نمی‌آمد.

اگر به کسی بگویند: می‌خواهیم این سکه را ده بار به هوا پرتاب کنیم، و او بگوید: «یقین دارم هر ده بار خط نمی‌آید.» و اتفاقاً همین هم اتفاق بیفتد، این یقین، یقین موجَّه است؛ شاهد و مؤید هم دارد. مرحوم آقای صدر، اسم این یقین را «موضوعی» گذاشته.

سؤال: یعنی آیا یان شخص می‌گوید: «ممکن نیست یک سکه ده بار پشت سر هم خط بیاید»؟!

پاسخ: اگر بگوید: «ممکن نیست»، می‌شود یقین منطقی.

سؤال: اگر یک‌هزارم احتمال خطا بدهیم، آیا قطع است یا اطمینان؟

پاسخ: اطمینان.

سؤال: در این مثال هم یک‌هزارم احتمال دارد که این سکه هر ده بار خط بیاید، پس نباید برای طرف قطع حاصل بشود، بلکه باید برایش اطمینان حاصل بشود.

پاسخ: اگر چنین احتمالی بدهد، یقین ندارد. فرض ما این است که برای این شخص یقین حاصل می‌شود و هیچ احتمال خلافی نمی‌دهد.

وجه تسمیه: ما در فارسی کلمه‌ی «عینی» را به کار می‌بریم برای این که «خارجی» بودن و «حقیقی» بودن را برسانیم. در عربی «موضوعی» را به کار می‌برند؛ شرایط موضوعی، یعنی شرایط عینی و واقعی. یقین موضوعی، یعنی یقینی که شواهد و مؤیدات عینی دارد؛ شواهد عینی، نفی می‌کند توالی ده بار خط آمدن را.

مرحوم آقای صدر «یقین ذاتی» را سه جور به کار برده‌است؛ چون اصطلاحاتی بوده که خودش جعل کرده و کثرت کاربرد نداشته تا استعمالاتش دقیق بشود. گاهی به معنای اعم گرفته طوری که شامل هر سه قسم یقین بشود، گاهی به نحو جامع بین «موضوعی» و «ذاتی» بشود، گاهی هم به عنوان قسیم موضوعی به کار برده‌است.

یقین ذاتی

یقین ذاتی، عبارت است از یقین ناموجَّه؛ چون امکان خطا هست، یقین منطقی نیست. و چون شاهد و توجیه ندارد، موضوعی نیست. هر یقینی که منطقی و موضوعی نباشد، ذاتی است.

اکثر یقین‌های افراد، از نوع یقین‌های ذاتی است؛ مثلاً بر اساس اعتقادی که به مادربزرگش دارد، هر چه او بگوید، برایش یقین حاصل می‌شود. البته اگر اعتقادش به شخصی موجَّه باشد، یقینش به حرف‌های او هم موجه خواهدبود.

وجه تسمیه: یعنی خصوصیتی در ذات خودش است، غیر از این خصوصیت، هیچ وجه دیگری و شواهد عینی‌ای ندارد.

سؤال: این تقسیم یقین به موضوعی و ذاتی، آیا همان تقسیم قطع نوعی و شخصی نیست؟

پاسخ: قطع نوعی قطع موضوعی هست؛ چون مبرِّر و مؤید دارد، ولی اینطور نیست که هر قطع موضوعی قطع نوعی باشد.

اشکالی بر این تعاریف

یکی از اشکالات تعریف آقای صدر این است که مرز این یقین‌ها روشن نیست؛ یک سکه را چند بار باید بیندازیم تا یقین به این که «هر دفعه خط نمی‌آید» موضوعی بشود؟!

اشکال: در متواترات هم این اشکال می‌آید.

پاسخ: در متواترات هم تعداد نگفته‌اند، اما تحدیدش کرده‌اند به این که باید به یقین برسیم.

سؤال: یعنی باید به حد «یقین منطقی» برسد تا متواترات صدق کند؟

پاسخ: بله؛ همه‌ی بدیهیات همینطور است؛ باید یقین به حدی برسد که اشتباه‌بودنش محال باشد.

خلاصه

یقین منطقی، مقارن با قطع به استحاله‌ی خلاف متیقَّن است. اگر مقارن با این قطع به استحاله نیست، اگر مبرِّرات و مؤیدات و شواهد عینی دارد موضوعی است، و اگر چنین شواهدی ندارد ذاتی است.

این تقسیم، در مباحث آینده دائماً به کمک ایشان می‌آید.

امر چهارم: توالد ذاتی و موضوعی

این، امری بوده که برای صدر خیلی مهم بوده؛ شاید مهمترین امری که ذهنش را مشغول کرده بوده همین امر چهارم بوده.

علوم اولیه و ثانویه

مرحوم آقای صدر قائل است که تمام علوم ما دو دسته است: اولیه و ثانویه. «علوم اولیه» متولد از معرفت‌های دیگر نیست، ولی «علوم ثانویه» متولد از معارف دیگر است. مثلاً من که اعتقاد دارم به این که الآن روز است، این که «الآن روز است» را از معرفت‌های دیگری به دست نیاورده‌است؛ بلکه دارم احساسش می‌کنم. اما می‌گویم: «روشنایی فضا، از خورشید است.»، این را از معرفت‌های دیگری به دست آورده‌ام؛ چون خورشیدی نمی‌بینم، پس این معرفتم تابع معرفت‌های دیگر است. «توالد» یعنی زایش و پیدایش یک معرفت از معرفت دیگری.

ایشان گفته: هر توالدی، یا موضوعی است، یا ذاتی است.

سؤال: چه فرقی با نظری و بدیهی دارد؟

پاسخ: فرقش فقط در این است که در اصطلاح منطق، بدیهی را به غیرمتولدی که قطعی و جزمی باشد می‌گفتند، لذا طبق آن اصطلاح ظنّ غیرمتولد «نظری» نیست. ولی در اصطلاح ایشان، اعم از ظنّی و قطعی است.

در پرانتز عرض کنم که «اولی» دو اصطلاح دارد: طبق یک اصطلاح، مساوق با بدیهی. طبق اصطلاح دیگر، یک قسم از بدیهی است که قسیم فطریات است.

پیدایش یک معرفت، از معرفت دیگر، یا موضوعی است یا ذاتی.

سؤال: معرفتِ پدیدآمده از معرفت دیگر آیا نمی‌شود منطقی باشد؟

پاسخ: بعداً معلوم می‌شود.

تصدیق و اذعان

باید یک مقدمه‌ای بگوییم تا توالد موضوعی و ذاتی روشن بشود:

تصدیق، یک حالت نفسانی و ذهنی است که اسمش را «اذعان» می‌گذاریم. تصدیق، اذعانی است که در افق نفس پیدامی‌شود و از 51درصد شروع می‌شود تا صددرصد.

تصدیق، مثل حبّ و بغض است؛ یعنی بدون «متعلَّق» در افق نفس پیدانمی‌شود؛ محال است که در افق نفس من بدون متعلق ایجادبشود.

متعلَّق تصدیق و اذعان، در لسان منطقی‌ها «نسبت» است، طبق مختار ما «قضیه» است، در کلمات مرحوم آقای صدر هم «قضیه» است، ولی نمی‌دانم: «این تعبیر ایشان، آیا با التفات بوده؟ یا تسامحاً از «نسبت» به «قضیه» تعبیرکرده‌است؟». پس در هر اذعانی دائماً دو چیز را داریم: تصدیق و متعلَّق تصدیق که یک قضیه است؛ وقتی یقین دارید به عدالت زید، یقین، اذعان در نفس شماست و متعلَّقش «زید عادل» است.

تعریف توالد موضوعی و ذاتی

حالا که روشن شد: «در هر تصدیقی دو چیز داریم: خود تصدیق، و متعلقش که یک قضیه است.»، ایشان می‌فرماید: در باب «تصدیقات» وقتی که علم جدید می‌خواهد متولدبشود، اگر قضیه از قضیه متولد بشود، اسمش «توالد موضوعی» است، اگر تصدیق از تصدیق می‌خواهد متولد بشود، اسمش «توالد ذاتی» است.

معرفت جدید، یعنی تصدیق جدید. معرفت متولد، یعنی معرفتی که از چندین معرفت دیگر به دست آمده‌است. مرکز ولادت گاهی مربوط به قضیه است، و گاهی مربوط به تصدیق است. توالد موضوعی علم، یعنی توالد قضیه از قضیه. توالد ذاتی علم، یعنی تصدیقی از تصدیقاتی متولد بشود.

سؤال: آیا این ذاتی و موضوعی، همان تعریفی را دارد که در امر سوم درباره‌ی یقین ذاتی و موضوعی گفتید؟

پاسخ: نه؛ ذاتی نظر دارد به «منطق ذاتی»، و موضوعی نظر دارد به «یقین موضوعی».

چگونه می‌شود که قضیه را از شکم قضیه درمی‌آوریم؟ و در کجا تصدیق را از شکم تصدیق بیرون می‌کشیم؟ إن‌شاءالله تطبیق و توضیح و تتمیمش برای جلسه‌ی آینده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo