< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فصل سوم: ادوات عموم/جمع محلی به «الـ» /مدلول «الـ» و مدلول هیئت جمع

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما، در فصل ثالث بود: ادوات عموم. دومین اداتی که دیروز شروع کردیم، جمع محلی به «الـ». آیا «الفقراء» عام است یا مطلق است؟ اگر عام باشد، در این شمول و عموم، نیازی به مقدمات حکمت نیست. اگر مطلق باشد، در شمول و استیعابش نیاز به مقدمات حکمت داریم.

در عناوین عام، یک لفظ عام داریم ویک ادات عموم؛ مثلاً در «أکرم کل فقیر»، عام «فقیر» است و ادات عموم «کل» است. اگر گفتیم: «عنوان عام است»، لفظ عام کدام است و ادات عموم کدام است؟ دیروز عرض کردیم احتمالات در این مسأله پنج تاست که اقوای احتمالات و اظهر احتمالات، احتمال چهارم است؛ که عام ما «فقرا» است و ادات عموم «الـ» است.

 

مختار

آیا «الفقراء» عام است یا مطلق است؟ علمای اصول دو دسته شده‌اند؛ مشهول قائل شده‌اند که عام است، اما جماعتی از علمای ما مثل مرحوم آخوند قائل شده‌اند که مطلق است نه عام. گفتیم فقط اشاره می‌کنیم به مختار خودمان و این مختار خودمان را در سه جهت مطرح می‌کنیم؛ مدلول «ال» چیست؟ مدلول هیئت جمع چیست؟ مدلول جمع محلی به «الـ» چیست؟ اگر این سه جهت را بحث کنیم، این بحث جمع می‌شود.

جهت اولی: مدلول «الـ»

محل نزاع

در کتب نحوی، «ال» را تقسیم کرده‌اند به حرفی و اسمی.

«ال» اسمی، یعنی «ال» موصوله که به معنای «الذی» است.

و «ال» حرفی را تقسیم کرده‌اند به «ال»ی که زائد است و فاقد مدلول است و فقط برای تزیین استفاده می‌شود، و «ال»ی که در شعر در جایی به کار برده می‌شود که برای تنظیم وزن شعر لازم است. «ال» حرفیِ غیرزائد را تقسیم کرده‌اند به «ال» جنسی و عهدی. بحث ما از آن «الـ»ی است که حرف است و غیرزائد است. «ال» حرفی زائد و «ال» اسمی، از محل بحث ما خارج است. در این، اختلافی نیست که معنای «ال» یک معنای حرفی است.

اقوال

در معنای مشهور، دو نظر را داریم؛ مرحوم آخوند قائل است مدلول حروف، مثل مدلول اسماء، یک تصور است. مشهور قائلند که مدلول حرف، یک نسبت است.

نقد

هر کدام از این دو نظریه را که بپذیریم، جوابگو نیست.

اگر بگوییم: «الرجل»، آیا یک تصور داریم یا دو تصور؟ وجدان ما می‌گوید که یک تصور بیشتر نداریم. بنابراین آن نظریة مرحوم آخوند، در مثال «الـ» جواب نمی‌دهد؛ چون طبق نظر ایشان باید دو تصور داشته باشیم. و نظر مشهور هم جواب نمی‌دهد؛ چون تصور دائماً بین دو طرف است، در حالی که اینجا طرفین نداریم.

مختار

ما معتقدیم همانطور که در باب «حروف» گفتیم، ما قائل به وضع به علامیت هستیم؛ گفتیم: «ال» غیرزائد (در اصطلاح نحویین)، وُضع للاشاره. مرادمان این است که وقتی «ال» را بر یک عنوانی داخل می‌کنیم، یک اشاره به یک شیئی می‌کنیم که آن شیء پیش متکلم و مخاطب، مشخص و معین است. لکن آن مشارٌإلیه، تارةً امر واقعی است مثل علیت و معلولیت و استحاله. و تارة امر حقیقی است مثل «الکتاب»، چه وجودش در عالم عین باشد و چه در عالم ذهن باشد مثل کلی و جزئی. و تارة امر وهمی است مثل الانسان و «الفرس» که اشاره به «ذات» است، ذات از امور موهومه است[1] ، «ال» جنسی، داخل در همین معناست. و تارةً امر اعتباری است مثل ملکیت و سلطنت.

پس «ال» وضع شده برای اشاره، و اشاره هم به این صورت است که با مجموع «داخل» و «مدخول» اشاره می‌کنیم به یک امری که آن امر، یا تعین دارد، یا به نفس همین اشاره، در ذهن متکلم یا مخاطب تعین پیدامی‌کند (کما در «ال» جنس).

مشهور به صورت اجمال گفته‌اند که: «ال، للمعرفه است». چه نسبت قائل بشویم کمال علیه الشمهور چه تصور قائل بشویم کما علیه الآخوند، جور درنمی‌آید.

وجدان ما می‌گوید که «الفقراء» فرق دارد با «جمیع الفقراء». «فقیر» با «فقراء» فرق دارد؛ شاهدش این است که به لحاظ مصداقی دائماً متباین هستند و هیچ‌وقت حتی عموم و خصوص من‌وجه هم نیستند. مثلاً زید مصداق فقیر هست ولی مصداق فقراء نیست. سه تا فقیر، مصداق فقراء هستند، ولی مصداق «الفقیر» نیستند. زید و عمرو، نه مصداق «فقیر» هستند و نه مصداق «فقراء»، مصداق «فقیران» هستند.

پس «ال» وضع شده برای اشاره به این صورت که با مدخولش روی هم اشاره دارد به شیئی که تعین دارد نزد متکلم و سامع، ولو تعینش به نفس این اشاره ایجادبشود.

جهت ثانیه: مدلول هیئت جمع

جمع، تارة به حرف است مثل «مؤمنین»، و تارة به هیئت است مثل «علماء». پس دال بر جمع سالم، حرف است: «ون» یا «ین». و دال بر جمع مکسر، هیئت است مثل هیئت «علماء».

هیئت جمع، وضع مستقل دارد

لا اشکال در این که هیئت جمع، وضع دارد. وقتی این هیئت را داخل می‌کنیم بر یک کلمه‌ای، مفهومش تغییر می‌کند. مفهوم «عالم» غیر از مفهوم «علما» است. لذا نه تنها تفاوت دارند، بلکه تباین دارند؛ مصداق «عالم» هیچ‌وقت مصداق «علماء» نیست.

معنای هیئت، حرفی است

و لا اشکال در این که معنای هیئت، معنای حرفی است.

جمع چهار وضع دارد

اصولیین گفته‌اند: «العلماء» سه‌وضعی و سه‌مدلولی است. ولی دقت نکرده‌اند، وگرنه درواقع چهار وضع داریم: وضع علم، هیئت عالم، هیئت جمع، و وضع ال. ما در این جهت با مشهور موافقیم که چهار وضع داریم، الا این که در مادة اصلی مشهور قائلند که «عین و لام و میم» وضع شده، ما قائلیم که مصدر ثلاثی مجرد وضع شده.

جمع چند مدلول دارد

مدلول هیئت چیست؟ یک نزاعی بین ما و مشهور هست؛ ما وقتی که می‌گوییم: «علما» یا «رجال»، آیا این کلمه و عنوان، یک مدلول دارد یا دو تا مدلول؟

مشهور: چهار مدلول

در «الرجل» الاصولیین می‌گویند: چون دو تا وضع داریم، پس دو تا مدلول داریم: یکی مدلول ماده که «رجل» است، و یکی هم مدلول هیئت که بر این «رجل» واردشده.

مختار: یک مدلول

لکن ما از کسانی هستیم که قائلیم «علما» و «رجال» فرقی با «مسلمون و «مؤمنون» ندارد. ما در عین حالی که دووضعی هستیم، اما در عین حال، تک‌مدلولی هستیم؛ یعنی کلمة «علماء» فقط یک مدلول دارد. حتی اگر «الـ» را هم بر آن داخل کنیم، در نظر مشهور با سه مدلول سر و کار داریم، ال، و ماده، و هیئت. ولی ما یک مدلول بیشتر قائل نیستیم.

مشهور می‌گویند: فقر، ماده (یعنی فاء و قاف و راء) به علاوة هیئت مصدریه است. ولی به نظر ما مصدر «فقر» وضع مستقل دارد، اما «فقیر» وضع مستقل ندارد، هیئتش وضع شده و روی مادة «فقر» واردشده. آنگاه هیئت «فقراء»، بر «فقیر» وارد شده، نه بر «فقر». لذا در فارسی وقتی می‌خواهیم فقرا را ترجمه کنیم، علامت جمع را روی «فقیر» می‌آوریم.

پس اصولیین قائلند به چندمدلولی، ما تک‌مدلولی هستیم؛ یعنی وضع‌ها متعدد است، اما در عین حال، فقراء یک مدلول بیشتر ندارد. اگر مدلول اسماء تصور باشد، با شنیدن «الفقراء» فقط یک تصور در ذهن من پیدامی‌شود که آن تصور می‌شود مدلول کلمة فقراء.

اما چگونه است که چند وضع فقط یک مدلول دارد؟ این را إن‌شاءالله فردا طبق مختار خودمان توضیح می‌دهم.

 


[1] - در پرانتز بگویم که: این وهم، ربطی به «اصالت وجود» ندارد. منظور این است که خودش واقعیتی ندارد؛ مثل «الانسان» و «الرجل».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo