< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /توجیه ارتکاز مفهوم داشتن عند المشهور

خلاصه مباحث گذشته:

ماحصل مختار

گفتیم که: در خطاب تشریع، در نظر مشهور، خود طلب و ردع، مشروط به شرط است و دائماً جزئی است، لذا معنی ندارد که خطاب تشریع دارای مفهوم باشد.

اما در خطاب تبلیغ گفتیم که این خطاب، ارشاد به تشریع است؛ از این خطاب استفاده می‌کنیم که موضوع مجیء زید است، آیا می‌شود از این خطاب استفاده کرد که شارع تشریع دیگری (نه به نحو مطلق و نه به نحو مشروط) ندارد؟ گفتیم: بهترین تقریبی که می‌توانیم از آن استفاده کنیم، کلام مرحوم آقای صدر است که جملة شرطیه دلالت بر توقف دارد. گفتیم: قطع نظر از اشکالات، باز از این تقریب به دست نمی‌آید که تشریع دومی در کار نیست.

ماحصل مختار ما این است که نهایت دلالتی که خطاب تبلیغ دارد، این است که شارع مقدس تشریعی دارد که همان وجوب اکرام است، و موضوعش هم مجیء زید است. اما نسبت به این که: «آیا تشریع دومی هم دارد یا ندارد؟»، ساکت است.

توجیه ارتکاز مفهوم‌داشتن شرط

ارتکاز فقها این بوده که شرط مفهوم دارد

مفهوم شرط، در اینجا، این اشکال پیدامی‌شود که: ما با این وجدان و ارتکازمان چه کنیم؟ مشهور فقها گفته‌اند: «مفهوم دارد»، این شهرت نشان می‌دهد که ارتکازشان این بوده‌است.

این را بارها گفته‌ام که فلاسفه و متکلمین، عمدتاً امری را وجدان می‌کنند بعد اثبات می‌کنند؛ متکلمین و فلاسفه، کسانی بوده‌اند که معتقد به خداوند بوده‌اند بعد خواسته‌اند این مدعایشان را اثبات کنند. یک فیلسوف ابتدا اصالت‌الوجود را وجدان می‌کند سپس سعی می‌کند این وجدانش را مبرهن کند.

پس شهرت بین علمای ما هم نشان می‌دهد که یک وجدان و ارتکاز عرفی داشته‌اند که شرط مفهوم دارد. این وجدان و ارتکاز عرفی، از کجا ناشی شده‌است؟

این ارتکاز سه عامل دارد

ما از کسانی هستیم که این ارتکاز و وجدان را منکر نیستیم، اما برای این وجدان و ارتکاز، سه عامل را قائلیم که هیچ ارتباطی به مفهوم جملة شرطیه ندارد. این سه عامل بوده که به ارتکاز ما کمک می‌کرده‌است.

مقدمه

چرا این سه عامل، باعث مفهوم‌داشتن جملة شرطیه نمی‌شود؟[1]

این سه عامل، در بسیاری از موارد وجود دارد، لذا باعث ارتکاز ما شده‌است. ولی چون همیشگی نیست، لذا باعث مفهوم‌داشتن جملة شرطیه نمی‌شود.

به علاوة این که این سه عامل، بیرون از جملة شرطیه است و لذا اگر به خاطر این سه عامل، از جملة شرطیه مفهوم بفهمیم، از جملة شرطیه نفهمیده‌ایم. استاد، در چند خط قبل که فرمودند: «هیچ ارتباطی به مفهوم جملة شرطیه ندارد» و نیز در پاسخ به یکی از سؤال‌ها که فرمودند: «باید وضع شده‌باشد»، اشاره به همین مطلب داشتند.

اشتراط، یک مؤونة زائده دارد

این را دقت کنید که اشتراط مثل «إن جاءک زید فأکرمه»، یا توصیف مثل «فی الغنم السائمة زکاة»، یا تقیید مثل «یجب عند المجیء اکرامه»، اینها فعل متکلم است. و در این افعال، در اشتراط، یک مؤونة زائدی هست یک عنایت فائقی هست که در تکلم ما، به ما کمک می‌کند؛ خیلی فرق است که بگوییم: «فی الغنم السائمة زکاة» یا بگوییم: «إذا کان الغنم سائماً ففیه زکاة»، در اشتراط یک عنایت فائقی هست.

1- تحدید

گفتیم که اشتراط، نسبت به تقیید یا توصیف، یک عنایت زائده و فائقه دارد. خود عنایت فائقه داشتن در اشتراط، کمک می‌کند که این فعل گفتاری ظهور داشته باشد در این که این شخص متکلم و لافظ، در مقام تحدید است.

تحدید، یعنی متکلم در مقام معین‌کردن است. تحدید، در اصطلاح، فعل رفتاری است که در جملة شرطیه با فعل گفتاری مقارن شده‌است. خود این فعلِ رفتاریِ تحدید، معنادار است؛ وقتی که متکلم، به جای تقیید یا توصیف، از اشتراط استفاده می‌کند، نشان از یک عنایتی دارد که اگر تقیید یا توصیف به کار می‌برد، این عنایت را نمی‌رساند. لذا اشتراط، به این فعل گفتاری، ظهور تحدیدی می‌دهد؛ که متکلم در مقام تحدیدکردن و معین‌کردن است. لذا «تحدید»، با مفهوم‌داشتن متناسب می‌شود.

چرا تحدید به جملة شرطیه مفهوم نمی‌دهد؟

سؤال: آیا این معنا، همان انحصار است؟

پاسخ: خیر، می‌فهمیم که حدود حکم شرعی را دارد بیان می‌کند. نتیجه‌اش با انحصار یکی است چون خارج از حد را نفی می‌کند، اما بیانش همان انحصار نیست. انحصار اصطلاحاً جایی است که از ادات حصر استفاده کنیم.

پس ‌تحدید چون یک فعل رفتاری است، نمی‌توان از آن ظهورگیری کرد و گفت که: «جملة شرطیه، همان نتیجة انحصار را دارد و لذا مفهوم دارد.»، بلکه دائماً باید به حال متکلم و قرائنن کلام نگاه کرد.

سؤال: چرا در مقام «تحدید» از جملة شرطیه استفاده می‌کنیم؟

پاسخ: چون اشتراط عنایت فائقه دارد، لذا با «تحدید» تناسب بیشتری دارد، لذا با عنایت فائقه، پی می‌بریم که در مقام «تحدید» است.

سؤال: چرا همین مقام «تحدید» را دلیل بر مفهوم‌داشتن نمی‌گیرید؟

پاسخ: باید به حدی برسد که تحدید احرازبشود. ما داریم ارتکاز را توجیه می‌کنیم. ارتکاز به خاطر مقارناتی است که زیاد اتفاق افتاده‌است.

سؤال: جملة شرطیه اگر ظهور در تحدید داشت، مفهوم داشت؟

پاسخ: باید به حد وضع برسد.[2]

سؤال: آیا می‌شود گفت: «دائماً قرینه بر عنایت هست»؟

پاسخ: بله؛ دائماً عنایت فائقه هست، ولی همیشه با «تحدید» تناسب ندارد، گاهی با تحدید تناسب دارد، گاهی دو عامل دیگری که می‌گوییم تناسب دارد، و گاهی هم ممکن است با هیچ‌یک از این سه عامل تناسب نداشته باشد.

2- اطلاق مقامی

عامل دومی که مؤثر است، اطلاق مقامی است؛ یعنی متکلم در مقام بیان موضوع و حکم است. و این اطلاق مقامی، غیر از آن تحدید است. و این اطلاق مقامی، تناسب با اشتراط دارد که عنایت زائده در آن است. این تناسب، گاهی به حدی می‌رسد که «اطلاق مقامی» برداشت می‌شود. اطلاق مقامی، یعنی در مقام بیان تمام‌الموضوع و تمام‌الحکم بوده و فقط همین یک موضوع را ذکرکرده، نتیجه این می‌شود که اگر موضوع دیگری هم داشت ذکرمی‌کرد.

سؤال: اطلاق مقامی، چه فرقی با تحدید دارد؟

پاسخ: اطلاق مقامی، سکوت است؛ یعنی در مقام بیان بود و فقط گفت: «إن جاءک زید فأکرمه» و نگفت: «إن رأیت زیدا فأکرمه». اما تحدید ظهور فعل است. تحدید، فعل وجودیِ شخص است، به خلاف اطلاق که فعل عدمی است.

3- علم خارجی

عامل سوم، عبارت است از علم خارجی؛ یعنی ما می‌دانیم که مولا یک تشریع بیشتر نداشته. گفتیم که: وقتی خطاب مبلغْ اشتراط باشد، ارشاد می‌شود به این که: «موضوع، مجیء زید است.». اگر علم خارجی داریم که مولا نسبت به «وجوب اکرام» یک حکم بیشتر نداشته، با توجه به این که از خطاب تبلیغی می‌فهمیم که شرطش در خطاب تشریعی همین مجیء زید است، نتیجه می‌گیریم که اگر این موضوع نبود، حکم وجوب اکرام هم نیست. لکن تصدیق به این که «این حکم، موضوع دیگری نداشته و لذا با انتفاء این موضوع، حکم هم منتفی می‌شود.»، به برکت آن علم خارجی است که: «شارع، اینجا فقط یک تشریع دارد.».

سؤال: علم خارجی را در جملة شرطیه از کجا به دست می‌آوریم؟

پاسخ: با توجه به دعب عرفی، می‌دانیم که: غنم، یک حکم زکات بیشتر ندارد.

اشکال: این عامل، در تقیید و توصیف هم هست

إن قلت: همین بیان در «فی الغنم السائمة زکاة» و در تمام تکالیف دیگر هم می‌آید که مثلاً شارع دربارة «غنم» فقط یک زکات جعل کرده، و موضوعش هم غنم سائمه است، پس زکات بر غنم‌های دیگر واجب نیست. پس با این بیان، هنگامی که علم خارجی داشته باشیم، وصف و قید هم مفهوم دارند. در حالی که می‌دانیم در ارتکاز مشهور، فقط جملة شرطیه مفهم دارد.

اولاً جملة شرطیه موضوع را تحدیدمی‌کند

موضوع تشریع، دو احتمال دارد: غنم، غنم سائمه. وقتی که مبلغ می‌گوید: «فی الغنم السائمة زکاة»، آیا می‌فهمیم که: «در غنم سائمه، زکات است.»؟ یا از این جمله می‌فهمیم که: «موضوع وجوب زکات، غنم سائمه است.»؟ در صورت اول (که بفهمیم: «غنم سائمه، زکات دارد.»)، به ضمیمة علم به تشریع واحد، اثبات نمی‌شود که: «غیر غنم سائمه، زکات ندارد.». اما در صورت دوم (که بفهمیم: «موضوع وجوب زکات، غنم سائمه است.»)، به ضمیمة علم به تشریع واحد، می‌فهمیم که: «پس غنم غیرسائمه، زکات ندارد.».

این، خیلی مهم است که این جملة شرطیه ارشاد است، مرشدإلیه‌اش این است که به خاطر «عنایت فائقه» موضوع زکات، «غنم سائمه» است. اما اگر گفت: «فی الغنم السائمة زکاة»، این «فی» ارشاد به چیست؟این «فی» ارشاد است به این که: «در عالم شریعت، در غنم سائمه زکات است.». اما موضوع، وجوب غنم سائمه است یا مطلق غنم است؟ توصیف یا تقیید، در این باره ساکت است. به خلاف جملة شرطیه که در این باره ساکت نیست؛ جملة شرطیه می‌گوید: «موضوع وجوب زکات، غنم سائمه است.».

اگر این جمله به نحو شرطیه گفته می‌شد که: «إن کان الغنم سائما ففیه زکاة»، می‌فهمیدیم که: «موضوع وجوب زکات، غنم سائمه است.»، و لذا به ضمیمة علم به «تشریع واحد»، می‌توانستیم نتیجه بگیریم که: «پس غنم غیرسائمه زکات ندارد.». اما حال که به صورت توصیف یا تقیید بیان شده، استفاده نمی‌شود که: «موضوع وجوب زکات، غنم است.»، بلکه فقط همینقدر می‌فهمیم که: «غنم سائمه، زکات دارد.».

لذا در توصیف یا تقیید، حتی به ضمیمة علم خارجی به تشریع واحد هم انتفاء عند الانتفاء اثبات نمی‌شود؛ چون ممکن است موضوع «غنم» باشد و لذا به «تشریع واحد» وجوب زکات برای مطلق غنم وضع شده باشد نه فقط برای غنم سائمه. حتی اگر موضوعش این باشد، تشریع‌های دیگر را نفی نمی‌کند.

پس اولاً از ضمیمة «علم به تشریع واحد»، به توصیف یا تقیید، انتفاء حکم عند انتفاء الوصف أو القید اثبات نمی‌شود، به خلاف جملة شرطیه که از ضمیمة «علم به تشریع واحد» به منطوق آن، انتفاء حکم عند انتفاء الشرط اثبات می‌شود.

ثانیاً انتفاء حکم را از خود منطوق نمی‌فهمیم

ثانیاً نه تنها توصیف و تقیید، بلکه حتی جملة شرطیه دربارة این که «تشریع دومی هم داریم یا نه؟» ساکت است. لذا اگر هم این حکم در غیر این موضوع منتفی بشود، این انتفاء حکم، مفهوم نیست، بلکه به برکت علم خارجی است.

 


[1] - این عنوان و مطالبِ ذیل آن، حاصل مباحثه است، البته از خلال فرمایشات استاد اصطیادشده‌است.
[2] - مقصود استاد این است که اگر به این حد رسیده‌باشد که جملة شرطیه وضع برای «تحدید» شده‌باشد، خود جملة شرطیه ظهور در تحدید و مفهوم‌داشتن دارد. لکن اگر به این حد نرسیده‌باشد و فقط از قرائن خارجی فهمیده‌باشیم کما این که در مانحن‌فیه (که تحدید را فعل رفتاری متکلم می‌دانیم)، پس این انتفاء حکم عند انتفاء الشرط، ظهور کلام و مفهوم جملة شرطیه نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo