< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نواهی/مدلول نهی /

ما قائلیم که هیئت فاقد مدلول است، اما در عین حال وضع شده برای زجر و ردع. وقتی وضع می‌شود برای زجر و منع، چطور مدلول ندارد؟!

مثال کلاه از سر برداشتن

فرض کنید در یک اجتماعی توافق می‌شود برای این که کلاه را برای احترام از سر بردارند. بعد از این توافق، وقتی کسی برای احترام کلاه از سرش برمی‌دارد، خود این فعل (کلاه‌برداشتن)، خودش مصداق احترام و تعظیم است؛ نه این که دلالت کند بر احترام‌گذاشتن.

پس مسألة «دلالت» چی می‌شود؟ اینجا دلالت از کار می‌افتد؛ ذهن ما همین که پدیده‌ای را احساس کرد، بلافاصله شناسایی‌اش می‌کند. ما هر پدیده‌ای را که احساس کنیم، ذهن ما بلافاصله آن محسوس و پدیده را شناسایی می‌کند. این شناسایی، داخل در انتقال و دلالت نیست. پس ما فقط شناسایی می‌کنیم، شناسایی، دلالت نیست. وقتی شخصی دید در مقابلش کلاه‌شان را برداشتند، بلافاصله این فعل را شناسایی می‌کند.

تقریر حکیمانة حسین مهدوی: در این مثال، اگر از یک امر ذهنی به امر ذهنی دیگری منتقل بشویم، دلالت رخ داده؛ چرا که دلالت، انتقال مُدرِک است از مُدرَکی به مُدرَکی دیگر. اگر در مانحن‌فیه ذهن از این کلاه‌برداشتن به احترامی غیر از «آن احترامی که کلاه‌برداشتن مصداق آن است» منتقل بشود، پس دلالت در کار است، لکن چنین انتقالی رخ نداده، پس دلالتی در کار نیست.

پس نقش آن قرارداد چیست؟ اگر آن قرارداد نبود، این فعل مصداق احترام نبود. مثل مالیت اسکناس است؛ منشأ مالیت یک قطعه اسکناس، اعتبار است. بعد از این اعتبار، فرقی بین اسکناس و طلا نیست. پس در طول این توافق، این فعل مصداق مفهومی شد که قبل از این توافق، مصداق آن مفهوم نبود. بعد از این توافق، واقعاً مصداق احترام است.

تطبیق بر مانحن‌فیه

همان چیزی که در کلاه‌برداشتن گفتیم را بیاوریم در هیئت؛ تلفظ به هیئت نهی، این فعل گفتاری، مصداق زجر و ردع است و سامع این فعل را شناسایی می‌کند، و دلالتی در کار نیست. اگر وضعی نبود، دلالتی هم در کار نبود؛ دلالت، در شناخت ماست، نه در لفظ و هیئت نهی. به برکت مواضعه و قرارداد، فعل من یعنی تلفظ به هیئت نهی، مصداق زجر و ردع می‌شود.

دلالت، در الفاظ، مال جایی است که وضع، به تسمیه است. اما در جایی که وضع به علامیت است، سخن، از شناسایی است. در «دلالت» دائماً انتقال هست؛ از شیئی که شناسایی کرده‌اید، به شیئی که شناسایی نکرده‌اید. وقتی لفظ لیوان را می‌شنوم، آن معنایی که از لیوان به ذهن من می‌آید، مدلول لفظی لیوان است. ولی در مانحن‌فیه چنین مدلولی نداریم.

دال، امر محسوس است، یا تصور است یا تصدیق. مدلول، یا تصور است یا تصدیق یا نسبت. این، نظر مشهور است. در مانحن‌فیه ردع، مصداق ندارد.

هذا تمام الکلام در مدلول هیئت نهی.

الجهة الثانیة: فی دلالتة هیئت النهی علی الحرمة

تمام آن کلماتی که در هیئت امر گفتیم، اینجا هم تکرارمی‌شود؛ عده‌ای گفته‌اند: «دلالت نمی‌کند»، عده‌ای گفته‌اند: «دلالت می‌کند» و سه نظریه دادند. می‌گفتند: از اطلاق هیئت، وجوب استفاده می‌شود. دلالت بالاطلاق، همیشه تصور است. بعضی می‌گفتند: «بالانصراف دلالت بر وجوب دارد؛ انصارف دارد به حصة وجوبی.».

تفاوت بین وجوب و ندب

مشهور

حقیقت وجوب چه فرقی با حقیقت ندب دارد؟ مشهور قائل بودند که اگر غرض مولا لزومی بود، طلبش وجوبی است. و اگر ناشی بشود از غرض غیرلزومی، طلب ندبی است.

مختار

در اوامر تشریعی

ما گفتیم: طلب مولا اگر از ناحیة مولوی باشد، وجوبی است. ولی اگر از ناحیة بما هو مرشد بما هو یک دوست باشد، طلب لزومی و وجوبی نیست.

ما هیچ‌کدام از این سه دلالت را نپذیرفتیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo