درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
98/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1بیع1.1الفاظ بیع
1.1.1صراحت داشتن الفاظ بیع
1.1.1.1فرق بین حکایات و انتزاعیات و انشائیات
1.1.1.1.1حقیقت حکایات
1.1.1.1.2حقیقت انتزاعیات
1.1.1.1.3حقیقت اعتباریات
1.1.1.1.4معنای «علمه البیان»
موضوع: صراحت داشتن الفاظ بیع /الفاظ بیع /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
خلاصه کلام مرحوم شیخ این بود: ما در بیع نیاز به الفاظ صریحی داریم که به شکل واضحی اعتبار را افاده کند. در نهایت مرحوم شیخ بی میل نبودند که اگر با قرائن لفظیه هم اگر مقصود افاده بشود، برای صحت بیع کافی است. مثلا اگر گفته شود: بعتک منافع هذه الدار الی شهر کذا، اجاره صحیح است. مرحوم نائینی نیز بحث ایجادیات و حکایات را مطرح کردند.
1بیع
1.1الفاظ بیع
1.1.1صراحت داشتن الفاظ بیع
1.1.1.1فرق بین حکایات و انتزاعیات و انشائیات
1.1.1.1.1حقیقت حکایات
در حکایات(اخباریات) ما یک واقع داریم که ربطی به خبر دادن از آن ندارد و یک مخبر داریم. وقتی که مخبر یک خبری و حکایتی از واقع دارد، ممکن است خبر اوسع از واقع باشد و ممکن است اضیق از آن باشد و ممکن است اصلا با واقع مطابقتی نداشته باشد؛ لذا جملات خبریه متصف به صدق و کذب میشوند.
1.1.1.1.2حقیقت انتزاعیات
مواردی که انتزاعی هستند، از یک جهت مانند اخباریات هستند؛ زیرا امور انتزاعیه مندک در موضوعاتشان هستند. ممکن است شخصی فوقیت را در نظر بگیرد و در عین حال تحتیت هم داشته باشد، هر چند که او تحتیت را لحاظ نکرده باشد. فرقی که با اخباریات دارند این است که ما بحذاء مستقلی در خارج ندارند.
1.1.1.1.3حقیقت اعتباریات
رکن اساسی اعتباریات، هستی بخشیدن به چیزهایی است که وجود ندارند یا هستی بخشیدن در موارد جهل است(اعتبار اصول عملیه) این هستی بخشیدن گاهی اوقات در ناحیه تحریک احساسات و عواطف است و گاهی اوقات در ناحیه قانون گذاری است. در هر صورت، چیزی که نیست را هست میکنند. مثلا در اعتبارات ادبی گفته میشود: اسد در خانه است. قبلا از این اعتبار، زید اسد نبود، با اعتبارِ معتبِر اسد شد و لباس شیر بودن را بر اسد پوشانید. نکته اساسی اعتباریات این است که با لفظ ایجاد میشوند؛ یعنی نقش الفاظ در اعتبارات، ایقاعی است نه ابرازی. هر چند بعضی مانند علامه طباطبایی با این نظریه مخالف هستند و قائل به ابرازی بودن الفاظ هستند؛ اما به نظر ما نقش الفاظ، ایجادی است؛ زیرا قوام اعتبارات به اثر داشتن است و زمانی اثر حاصل میشود که به مرحله ابراز برسد؛ پس با الفاظ، اعتبار ایجاد میشود.
با توجه به مطالب گفته شده، در اعتبارات ادبی، اعتبار به اندازه ابراز است. مثلا اگر بر زید لباس شیر بودن را پوشانید، معنایش این است که شجاعت را اعتبار کرده است؛ لذا اگر این شخص در حیله گری هم مانند روباه باشد، با گفتن اسد، اعتبار در ناحیه حیله گری محقق نمیشود؛ زیرا اعتبار به اندازه شجاعت بود. ما باید به دنبال این نکته باشیم که آن چیزی که نبوده است و متعبِر آن را اعتبار کرده است، چه چیزی است و تا چه مقدار است؟
در اعتبارات قانونی نیز گفته میشود که قانون گذار چیزی که نبوده است را اعتبار میکند، مثلا وقتی مولایی میگوید: جئنی بماء، ما باید به دنبال این باشیم که چه چیزی و تا چه مقدار را اعتبار کرده است؟ بعضی میگویند: صرف ایجاد داعی است و بعضی میگویند: تکلیف را بر عهده مکلف قرار داده است. سرّ اختلاف نیز در این است معدوم را موجود کردهاست و اختلاف شده است که معتبَر چیست؟
در امور اعتباریه ما باید به دنبال این مطلب باشیم که چیزی که معدوم بوده است را هست کرده است. تنها چیزی که میتوان اعتبار را با حدود مشخص بیان کند، لفظ است؛ زیرا عقود در زندگی انسان مختلف هستند و برای جداسازی آنها نیاز به لفظ داریم و فعل و اشاره چنین هنری ندارد. کتابت نیز چون که از لفظ حکایت میکند، موجب جداسازی میشود.
1.1.1.1.4معنای «علمه البیان»
معنای﴿ علّمه البیان﴾[1] این است که خداوند فطرت انسان را به گونهای آفریده است که قدرت جدا سازی و تفکیک را دارد و این جداسازی در ذات انسان میدرخشد و حالت لمعان دارد. بحثی که مرحوم نائینی با عنوان ایجادیات و حکایات مطرح کردند، ناظر به قدرت جداسازی فطری انسان است. از طرفی یک قدرت دیگری به نام تعبیر و ابراز جداسازی در انسان نهفته است. هر چند که این قدرت ابراز جداسازی بعد از مرحله ذات انسان است و در مرحله وجودی انسان است و قدرت جداسازی در ذات انسان نهفته است. قدرت جداسازی در انسان را از آیه شریفه علمه البیان استفاده کردیم و قدرت ابراز این جداسازی را از آیه شریفه و علم آدم الاسماء استفاده کردیم.
بنا بر این که انسان قدرت ابراز جداسازی را دارد، این قدرت را الفاظ نمایان میکند. لذا الفاظ جدیدی وضع میکند و راههای جدیدی میپیماید و اخباریات و انشائیات و .... از یکدیگر جدا میکنند. خلاصه بحث این است که این جداسازی با لفظ صورت میگیرد.
در اخباریات نیازی نیست که با قالب مخصوص ابراز بشود؛ زیرا واقع محفوظ است، هر چند که با مقام بیان متفاوت باشد. همچنین در انتزاعیات نیازی به قالب مخصوصی نداریم؛ اما در اعتباریات نیاز به قالب خاصی داریم؛ زیرا چیزی که نیست را هست میکند و چون این هست شدن مختلف است و جزئیات مختلفی دارد، نیاز به قالب مخصوص دارد. فعل و اشاره عاجز از بیان جزئیات است. به تعبیر قرآنی، انسان ها به وسیله اسماء، عملیات جداسازی را انجام میدهد.
با توجه به این مطالب، نکته کلام مرحوم نائینی نیز روشن میشود. ایشان فرمود[2] : ایجادیات را نمیتوان به تدریج محقق کرد. دلیل این مطلب این است که به تدریج ابراز کردن، موجب جداسازی نمیشود و در حقیقت هر کدام، ایقاع مجزایی است و به هم مربوط نیستند. مثلا انشاء اول محقق شد و تمام شد و انشاء بعدی نیز محقق شد و تمام شد و بعدا نمیتوان همه آنها را به مربوط کرد؛ زیرا الواقع لا ینقلب عما هو علیه؛ پس هر کدام ایقاع جداگانه است که تحت یک ایجاد واحد نمیگنجد.
ان قلت: شروط هم یک سری ایقاعات جداگانه ای هستند؛ لذا چگونه چند شرط در ضمن یک عقد مندرج میشود؟
قلت: معنای شرط این است که باید در ضمن یک التزامی باشد. مثلا اول یک التزامی به نام بیع صورت میگیرد و بعد شروطی در ضمن آن قرار میگیرد. وقتی که یک التزام واحد به نام بیع داشتیم و قابل ایقاع و ایجاد واحد بود، شروطی هم که در ضمن آن ذکر میشود تحت ایقاع واحد محقق میشود و با آنها به صورت ایقاع واحد معامله میشود.
بله؛ دو نکته برای ارتباط بین شرط و عقد لازم است: اولا شرط باید در ضمن عقد باشد و ثانیا شرط، موجب دور زدن قانون نشود و مخالف با شرع نباشد.