درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
98/10/07
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1بیع1.1الفاظ ایجاب و قبول
1.1.1صراحت داشتن الفاظ ایجاب و قبول
1.1.2بررسی کلام مرحوم نائینی
1.1.2.1افتراق بین ایجاد و ابراز در اخرس و غیر اخرس
موضوع: صراحت داشتن الفاظ بیع /الفاظ بیع /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد الفاظ ایجاب و قبول بود. در جلسه به عبارات مرحوم شیخ در این رابطه پرداخته شد. در این جلسه به بررسی بعضی از کلمات مرحوم شیخ و مرحوم نائینی پرداخته میشود.
1بیع
1.1الفاظ ایجاب و قبول
1.1.1صراحت داشتن الفاظ ایجاب و قبول
بحث در مورد بررسی عبارات مرحوم شیخ بود. ایشان عبارتی را از ایضاح نقل فرمودند[1] : «كما حكي عن الإيضاح من أن كل عقد لازم وضع له الشارع صيغة مخصوصة بالاستقراء، فلا بد من الاقتصار على المتيقن. وهو كلام لا محصل له عند من لاحظ فتاوى العلماء، فضلاً عن الروايات المتكثرة الآتية بعضها». اول نفس مدلول (عنوان) و بعد لفظ دال بر آن را بررسی کردهاند. اول مقصود را معین کنید و بعداً از شرع و عرف لفظی را که دال بر آن مقاصد است را پیدا کنید و با آنها انشاء کنید.
«فالضابط: وجوب إيقاع العقد بإنشاء العناوين الدائرة في لسان الشارع» مراد ایشان از انشاء عناوین، ایجاد کردن عناوین است. «إذ لو وقع بإنشاء غيرها، فإن كان لا مع قصد تلك العناوين كما لو لم تقصد المرأة إلا هبة نفسها أو إجارة نفسها مدة للاستمتاع لم يترتب عليه الآثار المحمولة في الشريعة على الزوجية الدائمة أو المنقطعة، وإن كان بقصد هذه العناوين دخلت في الكناية التي عرفت أن تجويزها رجوع إلى عدم اعتبار إفادة المقاصد بالأقوال». تقریباً مرحوم شیخ مدام مطلب را تکرار میکنند. «فما ذكره الفخر ـ قدس سره ـ مؤيد لما ذكرناه واستفدناه من كلام والده ـ قدس سره ـ». خلاصه کلام ایشان این است که ما در معامله چیزی را ایجاد میکنیم و فقط با لفظ ایجاد میشود.
«وعن كنز العرفان في باب النكاح : أنه حكم شرعي حادث، فلا بد له من دليل يدل على حصوله، وهو العقد اللفظي المتلقّى من النص». اصولاً در کلمات اهل سنت عقد را امر لفظی میگیرند. نکتهاش هم این بود که در جامعه روابط و معاملات را به مجرد لفظ انجام میدادند.
«ثم ذكر لإيجاب النكاح ألفاظا ثلاثة». تمسک به آیات کرده است. «وعللها بورودها في القرآن». کتاب کنز العرفان کتاب خوبی است، ولی آیا استدلال ایشان در این جا درست است یا نه فعلاً کاری نداریم. تمسک به﴿ أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ[2] ﴾ و﴿ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ ﴾[3] و ﴿ َمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ﴾[4] کرده. فعلا در مقام بررسی صحت یا عدم صحت استدلال به آیه نیستیم. «ومن هذا الضابط تقدر على تمييز الصريح المنقول شرعا المعهود لغة ـ من الألفاظ المتقدمة في أبواب العقود المذكورة ـ من غيره. وأن الإجارة بلفظ العارية غير جائزة، وبلفظ بيع المنفعة أو السكنى ـ مثلا ـ لا يبعد جوازه بل بعید.
1.1.2بررسی کلام مرحوم نائینی
از تعلیقات و مطالبی که در مورد کتاب مکاسب وحود دارد گفته شده، به نظرم حواشی آقای نایینی است. در مجموع ایشان دو مورد را بررسی کرده است. اول بحث اخرس را مطرح کرده است و بعد نیز وارد بحث صراحت الفاظ را مطرح کرده است
ایشان میفرماید[5] :«ثم هل تقوم إشارته مقام اللفظ مطلقا، أو مع العجز عن التوكيل؟ وجهان، والأقوى هو الأول. أما بناء على صدق عنوان العقد على إشارته فواضح؛ لأن الأصل عدم اشتراطه». ایشان این مطلب را اجمالا قبول میکند که اشاره اخرس را کافی بدانیم هرچند فعل او کافی نباشد. اشاره اخرس را مانند لفظ میدانند.
«الثاني: أن محل البحث في إشارة الأخرس إنما هو فيما إذا كانت المعاملة منشأة بإشارته بحيث كان القبض والإقباض وفاء بها، لا ما إذا كان الإنشاء بهما، فإن معاطاته لا خصوصية فيها». انصافا مطلب دقیقی است. در این جا دو مطلب وجود دارد: ممکن است گفته شود: اشاره اخرس مانند فعل در غیر معاطات است. ممکن است گفته شود: اشاره اخرس مانند لفظ در غیر اخرس است؛ یعنی معاطات اخرس غیر از اشاره اخرس باشد. بعد مطالبی میفرماید که مطالب راحتی است.
«الرابع: هل الإشارة مقدمة على الكتابة، أو العكس متعين، أو كلٌّ منهما في عرض الأُخرى؟». بعد مطلبی را از روایات اشاره کرده و میفرماید: «ولا يخفى أنه لو قلنا به هناك للتعبد لا يمكن التعدي منه إلى كل باب»، یعنی بگوییم: در همه جا کتابت کفایت میکند.
«لأن الكتابة ليست مصداقا في العرف والعادة لعنوان عقد أو إيقاع». نفس کتابت عنوان عقد را ایجاد نمیکند. «فليست آلة لإيجاد عنوان بها». مراد ایشان از ایجاد در این جا، ایقاع است. «ولذا انعقد الاجماع على عدم تأثيرها في غير الوصية وإن كان الحق أنه لا ينشأ بها الوصية أيضا. نعم، هي معتبرة عند العرف من حيث الكاشفية، وتصير مدركا وسندا لإثبات البيع والدين والوصية ونحو ذلك». برای کاشفیت خوب است و مراد ایشان از کاشفیت مقام اثبات است. یکی از راههایی که برای اثبات امروزه به کار میبرند، کتابت است. یعنی اگر کسی ادعای یک چیزی بکند، میتواند با کتابت معتبری آن را اثبات کند. البته ممکن است مراد ایشان این مطلب نباشد. من فکر میکنم مرحوم نایینی نکتۀ اساسی در کلامش مقداری ابهام دارد.
«وبالجملة، إذا لم يكن الفعل مصداقا لعنوان عقدي أو إيقاعي فقصد إيجاد هذا العنوان لا يؤثر أثرا؛ لأنه إذا لم يكن مصداقا فليس هناك إلا القصد المجرد، وهذا لا أثر له في العناوين الإيجادية والموجَدات الاعتبارية التي هي منشأ الآثار الشرعية والعرفية»[6] . من فکر میکنم نکتۀ لطیفی را میخواسته بفهماند که ایقاع و ابراز دو چیزند و ما در باب عقود ایقاع و ایجاد میخواهیم؛ یعنی امر اعتباری را ایجاد بکنیم. اگر دنبال ایقاع هستیم باید به دنبال آلت ایجاد باشیم. آنچه آلت ایجاد است لفظ است. کاشفیت را اگر به معنای ابراز بزنیم اشکال حل میشود؛ اما احتمال دارد مراد ازشان از کاشفیت عالم اثبات باشد؛ چون تعبیر به مدرک دارد.
1.1.2.1افتراق بین ایجاد و ابراز در اخرس و غیر اخرس
مرحوم نائینی میخواهد بگوید: در ایقاعِ اعتبار نفسانی و ابرازِ اراده فرق وجود دارد. مرحوم نائینی قائل به ایقاعی بودن الفاظ هستند نه ابرازی بودن آنها. نکته فنی کلام ایشان این است: اشاره اخرس ایجاد امر اعتباری است و فعل او، ابراز امر اعتباری است؛ اما اشاره غیر اخرس ابراز است و لفظ او ایجاد است.
کاشفیت را امروز در اصطلاح طرق و وسایل ابراز میگویند. کتابت، گاهی اوقات برای اثبات به کار میرود، مانند قولنامه و گاهی اوقات برای ابراز اراده به برده میشود. به نظرم مراد مرحوم نائینی از کاشفیت، مقام ابراز است و مقرر به درستی مطلب را ننوشته است.
در حقیقت مرحوم نائینی میخواهد بفرماید: در اعتباریات ما نیاز به ایقاع و ایجاد داریم و ایجاد از طریق لفظ است. بعد میفرماید: در اخرس معاطات تصویر دارد، اما معاطات در اخرس به معنای ابراز است و اشاره ایقاع اعتبار است. در انسان غیر اخرس اشاره، ابراز اعتبار است و لفظ، ایجاد اعتبار است. این که یک چیزی در یک مورد ابراز باشد و در مورد دیگر ایجاد باشد، از رموز یک علم است. نظیر اقرار که نسبت به خود اقرار کننده بینه است و نسبت به دیگران بینه نیست. اقرار شخص بر علیه خودش نافع است و برای غیر خودش نافع نیست.
پس مرحوم نایینی اشاره را به چهار وجه تصویر کرده است.
1. اشاره در انسانهای سالم ابراز است.
2. اشاره در اخرس ایقاع است.
3. اشاره در انسان سالمی که زبانش بند آمده است، ایقاع است.
4. انسان سالمی که نذر کرده است صحبت کرده است، ابراز است؛ چون قدرت بر تکلم دارد.
ریشه اساسی این بحث در این چند جلسه این است: اگر مبنای ما در اعتباریات، ایجادی بودن الفاظ است و در همه جا لفظ نیاز است، پس معاطات ایقاع کننده نیست. اگر در بعضی موارد ایجادی بودن غیر لفظ را قبول کردیم در آن موارد صحیح است. اگر قائل شدیم که الفاظ ابراز اراده هستند، که معاطات نیز ابراز اراده هست.
«الثانية: لا شبهة في الفرق بين الحكايات» یعنی ابراز «والإيجاديات» یعنی انشا. به عبارت دیگر، ابراز غیر از ایقاع است. ظاهراً غربیها هم فعلاً قائل ابراز هستند. «فإن الحكايات لا يتعلق غرض بها إلا إظهار ما في الضمير وإلقاء المقصود إلى المخاطب». درست است. آنها میگویند: در انشا هم همین مقدار است؛ یعنی القاء المقصود.... «فكل لفظ لم يكن خارجا عن أسلوب المحاورة يصح إظهار ما في الضمير به». اظهار همان ابراز است. ابراز تملیک و تملک را برخی بیع میدانند و معتقدند دیگر ایقاع لازم نیست. «سواء كان الاستعمال حقيقة أم مجازا، صريحا أم كناية». مرحوم شیخ هم از بعضی نقل کرده بود که با مجاز بعید هم بیع منعقد میشود. ما در شرح این مطلب گفتیم: این مطلب طبق ابرازی بودن الفاظ است.
«كانت قرينة المجاز حالية أو مقالية، كان المجاز بعيدا أو قريبا، وهذا بخلاف الإيجاديات؛ فإنها لا توجد إلا بما هو آلة لإيجادها ومصداقا لعنوانها». یعنی لفظ فقط ابراز نمیکند؛ بلکه ایجاد میکند و فعل و اشاره قاصر از ایجاد کردن هستند. «فلو لم يكن شيء مصداقا لعنوان وآلة لإيجاده، بل كان للازمه» مثلاً بگوید: با هم در یک خانه زندگی کنیم. «أو ملازمه» مثلاً بگوید: من کارهای خانهات را انجام میدهم. «لم يوجد الملزوم أو الملازم الآخر به وإن كان الغرض من ايجاد اللازم أو الملازم إيجاد الملزوم أو الملازم الآخر بحيث كان هو المقصود الأصلي؛ إذ لا عبرة بالدواعي والأغراض في الإيجادات». عرض کردیم: اغراض و دواعی در عبادات مؤثرند، نه در معاملات. در معاملات اگر ابراز محقق شد، درست میشود والا درست نمیشود. مثلا اگر کسی یک دارویی خرید و غرضش خوب شدن بچهاش بود، اگر دارو را به خانه برد و بچه خوب شده بود، نمیتواند بیع را فسخ کند؛ اما اگر به شرط خوب شدن بچه را در معامله شرط کرد، میتواند معامله را فسخ کند.
«فلو قصد البيع وأتي بغير ما هو مصداقه فلا أثر له، ولذا لا يرتبون الآثار على الشروط البنائية التي لم تذكر في متن العقد». چون شروط هم نوعی التزاماند.