< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

98/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد بررسی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام بود. استاد به بررسی سند روایت از جهت خالد بن نجیح پرداختند. شواهدی که برای اثبات وثاقت ایشان مطرح شد، دو شاهد بود. اول: ذکر مرحوم صدوق در مشیخه بود. استاد فرمود: این راه اثبات وثاقت خالد را احرا نمی‌کند. دوم: صاحب کتاب و اصل بودن است. استاد فرمود: اولا معلوم نیست که ایشان صاحب اصل باشد. ثانیا اگر صاحب اصل هم باشد معلوم نیست که صاحب اصل بودن، اثبات وثاقت کند.

 

1بیع

1.1معاطات

1.1.1بررسی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام

1.1.1.1ابعاد سه گانه خبر واحد

مرحوم شیخ انصاری در بحث حجیت خبر واحد می‌فرماید[1] : حدیث را از سه جهت مورد بررسی قرار می‌دهیم.

    1. صدور.

    2. جهت صدور.

    3. دلالت.

طبیعتا بعد از ایشان هم همین مطلب را دنبال کرده اند. به نظر ما مناسب بود که در مورد متن هم بحث می‌شد. یکی از مشکلات حوزه های ما این است که بر متن، بحث صورت نمی‌گیرد. البته این مطلب به معنای تساهل نیست. بلکه مبنای علمی است. در وسائل خیلی از موارد یافت می‌شود که یک روایت را از کلینی نقل می‌کند بعد می‌گوید: و مثله فی التهذیب. در حالی که مثل همان روایت نیست. کتاب وسائل با مصدر اصلی خیلی اختلاف وجود دارد. ممکن است بعضی این اختلاف را حمل بر تساهل کنند. اما باید گفته شود که زاویه دید خیلی موثر است. بعضی اوقات زاویه دید برای جمع آوری احادیث، فقهی است. کما این که صاحب وسائل و غیر ایشان چنین نگرشی داشتند. ولی بعضی مانند مرحوم بروجردی، زاویه دید نسبت به جمع آوری احادیث، نکات فنی حدیثی است. اساسا فقه شیعه یک فقه بسته است و استاندارد های علمی جهانی در آن مطرح نیست. بلکه بحث تلقی قبول خیلی مطرح شده است. یکی از کارهایی که در حدیث شیعه صورت گرفته است این است که بر نکات فنی حدیث زیاد کار نشده است. متاسفانه متون اولیه ما هم مشکلات زیر بنایی داریم.

1.1.1.2ابعاد سه گانه حدیث از منظر استاد

به نظر ما حدیث را باید در سه محور بررسی کرد:

    1. صدور حدیث

    2. متن حدیث

    3. مضمون حدیث

بر خلاف راهی که مرحوم شیخ انصاری رفته است. مراد از صدور این است که یا مرز یا شاهد، برای صدور روایت از امام قرار داده شود. مثلا بعضی وثاقت راوی را مرز حجیت قرار داده است. یا مثلا وثاقت یکی از شواهدی است که موجب حجیت خبر واحد است. شواهد به لحاظ صدور تقسیم به سه بخش اساسی می‌شود:

    1. شواهد تاریخی و عینی

    2. شواهد اسلامی: یعنی مراجعه به کتاب و سنت.

    3. شواهد طائفه: یعنی رجوع به کتب مشهوره و غیره مشوره و کتب اصحاب. آنچه که به اصحاب مربوط می‌شود.

1.1.1.2.1بیان شواهد صدوری

مثلا مرحوم خویی معتقد است: وثاقت راوی حد حجیت خبر واحد است و یک شاهد عقلائی است و شارع نیز آن را امضاء کرده است. یا مثلا اهل تسنن معتقدند که هر خبر عادلی حجیت دارد. اخباری ها معتقدند که به کتب مشهوره اصحاب باید مراجعه شود. منظور از کتب مشهوره این است که اولا صدور کتاب از صاحب کتاب محرز باشد و ثانیا نسبت کتاب به صاحب کتاب احراز شده باشد. پس در شواهد صدور یکی عقلائی و یکی اسلامی و یکی مذهب مطرح است.

1.1.1.2.2بیان شواهد متنی

این که متن حدیث کلام امام باشد به شواهد تاریخی مانند شواهدی که در نسخه شناسی به کار می‌برند، نیاز دارد. شواهد دینی هم شواهدی است که در دنیای اسلام مورد قبول است. شواهد شیعی هم شواهدی است که در شیعه مقبول است.مثلاً «لا یطُلُ دم امرئ مسلم»[2] در کتب اهل سنت و در شیعه «لا یبطل دم امرئ مسلم»[3] است. یا مثلا بحث شرط در حج میان اهل سنت این گونه آمده است: «فمَحِلّي حیث حبستني»[4] یعنی هر کجا من محبوس شدم، همان جا محل احلال من باشد. در متون روایی ما به صورت «فحُلّني حیث حبستني»[5] آمده است. کتابتا به هم نزدیک هستند. انصافا متنی که در کتب اهل سنت است به زبان عربی اصل خیلی نزدیک است. این مسائلی است که در متن شناسی مطرح است

اصولا کسانی که حدیث را قبول نداشتند بر مضمون متمرکز شدند. مثلا سید مرتضی نه صدور حدیث را قبول می‌کند و نه متن حدیث را قبول دارد. ایشان بر مضمون حدیث متمرکز است. اگر مضمون حدیث بین اصحاب تلقی به قبول شد حجت است و الا حجت نیست. اسم تلقی به قبول نزد سید مرتضی همان اجماع اصحاب است. بحث مضمونی هم بر سه محور استوار است: مضمون در شواهد تاریخی و شواهد اسلامی و شواهد شیعه محرز شده باشد.

1.1.1.2.3درجه بندی روش های حدیث شناسی

به طور کلی معروفترین طریقه بین علمای اسلام در نسبت دادن حدیث شواهد صدور است. بعد از او، شواهد مضمونی است. بعد شواهد متنی است. مثلا ابن ابی الحدید می‌گوید مسلم است که امیر المونین خطیب بوده است و مسلما قسمتی از نهج البلاغه از ایشان صادر شده است. اما متن کتاب یکسان است. پس یا باید مجموعا از امیر المونین صادر شده است و یا اساسا هیچ کدام از مطالب نهج البلاغه از امیر المونین صادر نشده است. چون قطعا قسمتی از آن از امیر المونین صادر شده است پس همه آن از ایشان صادر شده است. این روش، متن شناسی است. ولی این روش کم است.

آنچه که به عنوان روشن فکر دینی مطرح است، سه محور شواهد شناسی ، بر قواعد عقلائی اعتماد می‌کنند. مثلا قمی ها بیشتر بر شواهد مذهب متمرکز شده اند. اگر حدیثی نزد مشایخ قم قابل قبول بود، قبول می‌کردند هر چند که با شواهد تاریخی سازگار نباشد. حتی در میان اهل سنت نیز این مطلب وجود دارد که شخصی از مادر عائشه روایت نقل می‌کند در حالی که راوی مادر عایشه را درک نکرده است. اما چون بخاری آن را آورده است عده از آنها قبول کرده اند. اگر شواهد تاریخی و شواهد مذهب یا شواهد اسلامی با شواهد مذهبی تعارض کنند، نزد من شواهد مذهب ترجیح بر دیگر شواهد دارد.

1.1.1.2.4شواهد متنی

در این چند جلسه اخیر شواهد صدور روایت انما یحلل الکلام .... بررسی شد. شواهد متنی نیز بررسی شد. گفته شد: مرحوم اصفهانی فرموده است: روایت به صورت یحل و یحرم به صورت ثلاثی مجرد آمده است. به نظرم این متن دلیل و شاهد ندارد. البته به صورت ثلاثی مجرد در کتاب تهذیب آمده است. اما اعتماد بر نسخه تهذیب مشکل است. معروف همان نسخه کافی است که به صورت ثلاثی مزید است.

1.1.1.2.5شواهد دلالی

آیا مضمون روایت مورد بحث را می‌توان قبول کرد یا نه؟ مرحوم شیخ نسبت به دلالت روایت، چهار احتمال را مطرح کرده است. هر چند بعد از ایشان احتمالات دیگری نیز اضافه کرده اند. اصولا اگر در کلامی احتمالات زیاد شد، از حجیت ساقط می‌شود. این مطلب یک بحث مهمی در باب ظهورات است. وجه حجیت ظهور را باید بررسی کرد. آنچه که مشهور است این است که وجه حجیت ظهور را طریقیت برای کشف مراد متکلم می‌داند. لذا مرحوم شیخ انصاری حجیت ظواهر را جزء ظنون مطرح شده است. خود طریق به مراد متکلم ظنی است. بعضی هم وجه حجیت را میثاق عقلائی می‌دانند. یعنی خود لفظ چنین دلالتی دارد. لذا جزء قطع است و جزء ظن نیست. اگر کسی گفت آب بیار، همان آب بیار است و ما دنبال مراد نیستیم. نکته در باب الفاظ یک تعهد اجتماعی است. این تعهد اجتماعی از زمان مرحوم نهاوندی معروف به مسلک تعهد شد. مبنای تعهد معنایش این است: رابطه ای بین لفظ و معنا وجود ندارد. آن چه که هست تعهد است. یعنی من تعهد دادم که اگر گفتم آب، یعنی همان مایع سیال. و طرف مقابل هم تعهد داده است که این معنا را می‌فهمد و متکلم نیز می‌فهمد که مخاطب این مخاطب را می‌فهمد. پس رابطه ای بین لفظ و معنا نیست. علم هرمونوتیک هم در این مسلک است. اقوای اقوال نسبت به رابطه بین لفظ و معنا علیت تامه است. بعد رابطه اقتضاء است. بعد رابطه غریزی است. بعد رابطه جعلی است. که اضعف رابطه جعلی، اختصاص است که مرحوم آخوند قائل است. در تمام این اقوال رابطه را فرض کرده است. بر خلاف قول به تعهد که هیچ رابطه ای وجود ندارد. به نظر ما مبنای تعهد قابل قبول نیست.

اگر تعهد و التزام را قبول کردیم دیگر دنبال طریق کشف مراد نیستیم. وقتی که آب را گفت یعنی تفهیم این معنا را دارد و متکلم می‌داند که شما هم این معنا را فهمیده اید. دیگر ظنی در کار نیست بلکه قطعی است. به نظر من حجیت در باب ظهورات مانند انکار وجود در فلسفه است.

یکی از مباحثی که در این جا مطرح شد، عبارت است از: آیا امکان دارد که لفظ مشترک در اکثر از یک معنا استعمال بشود؟ این مطلب یک زیر بنای کبروی دارد. این بحث از قرن دوم مطرح شده است. بحث امکان چرا مطرح شده است؟ نکته این است: اگر امکان داشته باشد در مقام دلالت و احتجاج و رابطه عبد و مولا و ثبوت حجیت، امکان مساوق با وقوع است. اگر امکان داشت وقوع هم دارد. وقوع هم به معنای حجیت است. مثلا قرء هم به معنای حیض می‌آید و هم به معنای طهر می‌آید. اگر گفتیم که امکان دارد یک لفظ واحد در دو معنا استعمال شود، معنایش این است که در این جا هر دو معنا حجیت دارد. چون بحث از امکان برای احتجاج است، امکان آن مساوق با حجیت است. فخر رازی گفته است که امکان مساوق با وقوع نیست. نکته بحث امکان این بود که اگر امکان داشته باشد، حجیت هم دارد. مثلا گفته شده است: عده معه دو قرأ است. اگر گفتیم استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا امکان دارد و این امکان مساوق با حجیت است، پس باید زن دو طهر و دو حیض را برای عده داشته باشد.

یکی از مسائلی که در باب ظهورات خیلی مهم است این است که اول باید ظهور لفظ در معنایی منعقد شود. نمی‌توان گفت ظهور لفظ در فلان معنا اشکال دارد پس حمل بر معنای دیگر می‌شود. مثلا نمی‌توان گفت: ظهور عبارت کامل الزیارات در این است که همه روات ثقه هستند. بعد بگوییم قطعا در میان این روات کذابین وجود دارد پس مراد ایشان مشایخ است.

لذا در توثیقات عامه هم باید لفظ صریح باشد. با توجه به این مطلب، وقتی به یک روایتی می‌رسیم اگر ظهور داشت به همان اخذ می‌کنیم و اگر ظهور نداشت، دیگر آن را حمل بر معنای دیگر نکنیم. ما برای استعمال لفظ در یک معنایی نیاز به انعقاد ظهور داریم.

 


[4] السنن الكبرى للبيهقي 5: 222.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo