< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

98/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام بود. استاد در جلسه گذشته از مقایسه بین نسخه های به بررسی وجود این تعبیر در روایت پرداخت.

 

1بیع

1.1معاطات

1.1.1بررسی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام

روایتی را از عبد الرحمن ذکر کردیم که نیاز به بررسی بیشتری دارد و در آینده به بررسی آن پرداخته خواهد شد( ذیل بحث فضولی). بحث به بیع ما لیس عندک رسید. گفته شد روایت بیع ما لیس عندک نزد مشهور اهل سنت صحیح است. بزرگانشان مانند ابن حزم بیع ما لیس عندک را قبول دارند و جزء احادیث مکتوبی است که در فتح مکه عبد الله پسر عمرو عاص این روایت را نوشته است. این روایت در کتاب عمار ساباطی آمده است. هر چند که این متن در کتب اهل سنت و کتب چهارتایی است و ولی عمار ساباطی سه تایی نقل کرده است و بیع ما لیس عندک را نیاورده است. این روایت از سلیمان بن صالح نیز نقل شده است که چهار تایی ذکر شده است.

مشکلی که در جامع الاحادیث حتی در چاپ جدید آن وجود دارد این است که عنوان باب را مراعات نکرده اند. این روایت در کتاب تهذیب ذیل عنوان زیادات مطرح شده است و در متن کتاب و متن ابواب نیست. مرحوم شیخ وقتی که در هر بابی روایات را آورده است، بابی را باز کرده است که اسم آن را زیادات گذاشته است. یعنی در وقت نوشتن متن تهذیب این گونه روایات را نیاورده است و بعدا اضافه کرده است. اگر کتابی مثل جامع الاحادیث نوشته می‌شود عناوین ابواب را مطرح کنند.

1.1.2خلاصه مباحث قبل:

    1. روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام به دو طریق مستقل به کتاب ابن ابی عمیر می‌رسد. یک طریق از ابراهیم بن هاشم و طریق دیگر از حسین بن سعید.

    2. عبارت یحلل الکلام به صورت یحل نیز آمده است. حال یا ثلاثی مجرد است و یا ثلاثی مزید از باب افعال است.

    3. نسخه ای که نزد مرحوم اصفهانی بوده است، وسائل بوده است که از تهذیب نقل کرده است و عبارت به صورت یحل آمده است. لذا اشکال مرحوم خویی که فرموده بود این نقل درست نیست، وارد نیست.

    4. مرحوم صدوق روایت مورد بحث و سه روایت دیگر که در باب مزارعه آمده است را نقل نکرده است.

1.1.3رواج پیدا کردن روایت مورد بحث به خاطر نقل آن توسط مرحوم شیخ و کلینی

نکته ای که در مورد روایات مرحوم صدوق و کلینی و مرحوم شیخ قابل تذکر این است که روایاتی که مرحوم صدوق نقل می‌کند و منفرد به آن است، عادتا ( نه از حیث فنی) در میان شیعه انتشار پیدا نمی‌کند و جا نمی‌افتد. اما روایاتی که مرحوم کلینی و مرحوم شیخ نقل می‌کنند عادتا بین ما جا می‌افتد. ممکن است از حیث فنی اشکال شود ولی به طور طبیعی این گونه است که منفردات مرحوم صدوق در بین ما جا نمی‌افتد ولی منفردات مرحوم کلینی و شیخ طوسی جا می‌افتد. مرحوم علامه در کتاب مختلف اصلا از کافی نقل نمی‌کند. ذهنیت ایشان این بوده است که همه روایات کافی در تهذیب وجود دارد. درحالی که عده ای از موارد در اصول کافی هست ولی شیخ آن را در تهذیب نیاورده است.

مثلا حدیث رفع شش تایی خیلی بعد از مرحوم شیخ جا نیافتاده است. مرحوم شیخ نیز در تهذیب آن را نقل نکرده است. اما مرحوم کلینی در اصول کافی آن را آورده است. حدیث رفع بعد از مرحوم وحید بهبهانی رواج پیدا کرد و الا قبل از آن رواج نداشت.

مثلا اخبار من بلغ در کتب شیخ نیست و لذا بعد از شیخ جا نیافتادند. یا مثلا روایت الزموهم ما الزموا انفسهم در کتاب مرحوم شیخ طوسی وجود دارد و مشهور شد اما مرحوم صدوق آن را نیاورده است و مرحوم کلینی نیز آن رانیاورده است. اگر سند این روایت بررسی شود اشکال فنی دارد. اساسا این روایت از مصادر واقفیه است و طریق آن هم واقفی است ولی چون شیخ آن را آورده است جا افتاده است. روایت مورد بحث هم از لحاظ فنی اشکال دارد ولی چون مرحوم شیخ و مرحوم کلینی آن را آورده اند در بین ما جا افتاده است.

1.1.3.1معنای ادراج در اهل تسنن و اهل تشیع

همان طوری که قبلا گفته شد اگر یک روایتی با راوی معین، روایتی ذکر کند که در بعضی یک عبارت باشد و در بعضی دیگر آن ذیل نباشد، گفته می‌شود که ادراج صورت گرفته است. این معنا طبق اصطلاح اهل تسنن است. در میان ما این گونه نیست. اساسا بحث های رجالی ما مخصوص مذهب خود ما است. بر خلاف بحث های رجالی که میان اهل تسنن صورت می‌گیرد. بحث های آنها عمومی است. اساسا آنها رجال ما را نمی‌شناسند. مناقشاتی که ما مطرح کردیم، خلاف مصطلح مذهب ما است.

عادتا اگر روایتی را مرحوم شیخ از مصدر عرضی( مصدری غیر از کافی ) نقل کند اصحاب به آن عمل می‌کنند. مراد از مصدر طولی این است که روایتی را مرحوم شیخ از کافی نقل کند. مهمترین تنقیح حدیثی که صورت گرفت توسط مرحوم کلینی و ابن ولید است. مرحوم صدوق نیز تقریبا ادامه دهنده راه مرحوم ابن ولید است. در قرن پنجم ما کاری نظیر کار مرحوم کلینی نداریم اما در این قرن انتخاب احادیث برای فتوا منعکس شده است. اگر تا زمان علامه معاطات مفید ملک نیست ادعای اجماع شده است در حقیقت روح آن اجماعات حدیث مورد بحث است و ریشه این روایت نیز نقل مرحوم کافی است. چون معاطات کلام ندارد پس معاطات مفید ملک نیست. در حقیقت مصدر این اجماعات در قرن دوم و سوم کتاب های ابن ابی عمیر در بغداد است.

1.1.4بحث سندی روایت مذکور

1.1.4.1الف: ابراهیم بن هاشم

از جمله کسانی که در سلسله سند قرار دارد، ابراهیم بن هاشم است و شواهدی بر وثاقت ایشان اقامه شده است. به نظر ما ابراهیم بن هاشم جای مناقشه ندارد. ایشان کسی است که احادیث را در قم نشر داد. ممکن است ایشان فقیه بزرگواری نباشد یا استاد قوی نباشد اما این که نسخه ایشان مقبول باشد، واضح است. احتمالا ابراهیم بن هاشم اهل تنقیح روایات نبوده است. اما احمد اشعری اهل تنقیح و پالایش احادیث است. چند نفری بودند که میراث های حدیثی را نقل می‌دادند که بهترین آنها احمد اشعری بوده است ( میراث را از قم به کوفه برده است) و بدترین آنها برای ابو سمینه بوده است که اشهر کذابین است و از کوفه به قم آورده است. شان ابو سمینه انتقال میراث است و از امام حدیث نقل نکرده است. بعد مرحوم کلینی نسخه های ایشان را مقابله کرده است و نسخه ای که درست بوده است را نقل کرده است.

به نظر ما شان ابراهیم بن هاشم اجل از این است که وثاقتش بررسی شود و واضح است که موثق است. البته در بعضی از کتب ایشان را با ابو اسحاق نام می‌برند. ابراهیم را ابو اسحاق می‌نامیدند.

1.1.4.2روش بررسی فهرستی روایت دافع اشکال نقل از کذابین

با توجه به این مطلب اشکال مهمی نیز دفع می‌شود که اهل تسنن اشکال می‌کنند: از جمله مهمترین کتاب های شما کافی است که از اشهر کذابین نقل کرده است بعد اصحاب ما جواب می‌دهند که کافی از کتابهای اصول مذهب است. به نظر ما باید دید فهرستی داد تا اساسا اشکال وارد نشود و بعد بخواهیم جواب بدهیم. با دید فهرستی به این نتیجه می‌رسیم که ابو سمینه ناقل میراث حدیث بوده است و تولید مطلب و ناقل حدیث نبوده است تا اشکال وارد شود. بعد مرحوم کلینی احادیث ناقل میراث را مقابله کرده است و آنها را پالایش کرده است. لذا دیگر اشکالی وارد نمی‌شود.

1.1.4.3بررسی وثاقت یحیی بن الحجاج

بعد از ابراهیم بن هاشم، ابن ابی عمیر است که ثقه است. بعد از ایشان یحیی بن الحجاج است که مرحوم نجاشی نوشته است: بغدادی است و ثقه[1] است. اخوه خالد. در این جا سه جور عبارت آمده است:

    1. ثقة اخوه خالد: طبق این احتمال قطعا توثیق خالد نیست.

    2. ثقة و اخوه خالد: احتمال دارد که توثیق خالد باشد( عطف به ضمیری است که در ثقه است)

    3. ثقة هو و اخوه خالد: واضح است که توثیق خالد هست.

من سه نحوه عبارت ایشان را دیده ام. نمی‌خواهم بگویم که سه نسخه وجود دارد. با چنین عبارت مجملی نمی‌توان وثاقت خالد را احراز کرد.

نکته دیگری که قابل تذکر است این است: نجاشی کتابی را به او( یحیی بن الحجاج) از طریق استادش ابن‌نوح نسبت داده است. نکته عجیب این است که بعد از ابن‌نوح همه از مشایخ عامه هستند. اصلاً احتمال می‌دهیم یحیی بن حجاج شخص شیعه نباشد و شخص دیگری باشد. شیخ در مورد ایشان گفته است:«له كتاب، رواه محمد بن سلیمان عنه».[2] . ابن‌نوح از منفردات نجاشی است. شیخ ایشان را ندیده است و اگر بخواهد از او نقل کند عادتاً باید کتابت باشد. شیخ می‌گوید: مذاهب فاسده به او نسبت داده شده است.[3] شاید مراد این باشد که قائل به رویت خداوند در روز قیامت بوده است.

آقای خویی در معجم عبارت شیخ را آورده و بعد فرموده است: والطریق مجهول. این که طریق مجهول است، صحیح است. من احتمال می‌دهم که عبارت طریق مجهول عبارت خود مرحوم خویی بوده است که باید با اقول شروع شود ولی اقول حذف شده است. یعنی اقول: والطریق مجهول. علاوه بر این، باید جایگاه این عبارت بعد از عبارت نجاشی است نه بعد از عبارت مرحوم شیخ طوسی باشد؛ چون شیخ طریق ندارد. علاوه بر این( که احتمال دارد طریق مجهول عبارت شیخ نباشد) ما اصلاً شبهه داریم که این همان یحیی باشد. به هرحال طریقی که نجاشی آورده فوق العاده غیر قابل اعتماد است. شاید وثاقت را از کتب رجال گرفته است و الا مرحوم نجاشی طریق معلومی به کتاب ابن نوح نداشته است. ما تعبدی به عبارت مرحوم نجاشی نداریم. خود ما باید مقداری تعقل کنیم. طریق مرحوم نجاشی به مرحوم ابن نوح معلوم نیست.

نتیجه: ظاهرا حکم به وثاقت یحیی بن الحجاج می‌کنیم.

1.1.4.4بررسی خالد بن نجیح یا حجاج

به نظر ما شواهد نشان می‌دهد که در سند روایت مذکور خالد بن نجیح است. ایشان توثیق صریحی ندارد. نکته ای که در این جا باید تذکر داد این است که اصحاب ما نسبت به توثیقات و تضعیفات مصادر اولیه بسنده کرده اند و کاری جدیدی صورت نگرفته است. لذا در اینجا علامه گفته است که توثیقی در مورد خالد نداریم. چون مرحوم نجاشی این گونه گفته است. در زمان علامه، خلاصه الاقوال نوشته است. مثلا در کتاب جواهر[4] از روایت مورد بحث تعبیر به خبر می‌کند با این که افراد آن ثقه هستند و تنها وثاقت صریحی در مورد خالد نیامده است. انصافا این کتاب مشکل گشا برای رجال ما نبود. زیرا خیلی ازمجاهیل وجود داشتند که در سلسله سندهای فراوانی وجود داشتند ولی مجهول بودند. بعد از علامه اخباریها به وجود آمدند که قائل بودند هر روایتی که در کتب اربعه آمده است حجت است و نیازی به بحث سندی نداریم. بعد از اخباریها مرحوم بهبهانی آمد که انصافا کار های خوبی برای تصحیح مجاهیل به وجود آورد. در عصر ما نیز مانند مرحوم خویی کارهایی در این باره انجام داده است.

اساسا ما باید تفکر کنیم و مشکل مجاهیل را حل کنیم. حل کردن مشکل باید به گونه ای باشد که سبب توثیق عده ای که تضعیف آنها صراحتا آمده است نشود و از طرفی مجاهیل در سلسله سند روایات هم تصحیح بشوند. مثلا


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo