< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

98/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته

گفته شد روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام منحصر به یک روایت است. نکاتی را در مورد سیر تاریخی گفته شد. در این جلسه هم به بررسی مصدرهای اولیه و متوسط و متاخر پرداخته می‌شود.

 

1بیع

1.1معاطات

1.1.1بررسی مصدرهای روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام

حدیث را باید همیشه در سه محور بررسی کرد. مصدر اولیه، مصدر متوسط و مصدر متاخر.مصدر متاخر مصدری است که الان به ما رسیده است. مثلا مصدر اولیه روایت مورد بحث احتمالا کتاب یحیی بن حجاج است. البته روای آن یا خالد هست حال یا پسر نجیح است یا خالد است. مرحوم نجاشی یحیی بن حجاج را توثیق کرده است. یکی از نکات مهم حدیث، سیر تاریخی آن به لحاظ ضبط است. مثلا اگر حدیث لا تعاد را در نظر بگیرید سند آن این گونه است: علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد عن حریز عن زراره عن ابی جعفر (علی السلام). ظهواهر این است که امام باقر این مطلب را شفاها در مدینه فرموده است. ظواهر این است که زراره در کوفه شفاها نقل کرد ه است. اما حریز اولین کسی است که آن را کتبا نقل کرده است.

1.1.1.1روشن کننده نقاط ابهام در صورت بررسی مصادر روایت

این سنخ بحث در سطح دانشگاهی دنیای امروز خیلی ارزش دارند چون نقطه ابهام را روشن می‌کند. چون مساله تاریخ را خیلی برایش ارزش قائلند. با این نکته، قسمتی از مشکل باب تعارض نیز حل می‌شود. اختلاف صدور حکم و با جایی که حکم تدوین شده است حل می‌شود. صدور غالبا مدینه است و تدوین در درجه اول کوفه است. تدوین ما غالبا سال 80 تا 150 صورت گرفته است. از 150 تا حدود 250 تولید علم داریم ولی به شدت مرحله قبل نیست. از 150 به بعد بیشتر بحث تنقیح و تجمیع است. هر چند که مقداری تولید علم داریم مثلا از امام رضا و امام جواد و امام عسکری( مخصوصا امام جواد). بیشتر تدوین علم در کوفه بوده است. تدوین علم در این مرحله خیلی مختصر در مدینه و بصره و قم بوده است. هر چند که مقداری مختصری هم تولید علم در قم داشته ایم. مراد از تولید علم، نقل روایت است و مراد از تدوین، تنقیح و تجمیع روایات بوده است. بعد از 150 تا حدودا 310 مکتب بغداد رخ داده است. غالبا بزرگان اصحاب هستند. مثلا ابن ابی عمیر و یونس و ..... که کار تدوین را انجام می‌دهند. بعد از 310 مکتب دوم بغداد رخ می‌دهد. با آمدن آل بویه مکتب دوم بغداد رخ می‌دهد. از نظر علمی اولین کسی که قبل از آل بویه آمده است، کلینی است. از آمدن کلینی تا خروج شیخ از بغداد یکی از مهمترین مکتب های فکری شیعه است. مثلا از سال 320 تا 450. مکتب دوم بغداد با آمدن کلینی به بغداد شروع می‌شود و با خروج کلینی از بغداد تمام می‌شود. بالای نود درصد تفکر شیعه( فقه و اصول و تفسیر ....) مدیون این مکتب است. این که گفته می‌شود تا دویست سال مقلد شیخ بوده اند درست نیست بلکه تا الان مقلد شیخ هستند. ولی خبر ندارند که چگونه مقلد شیخ هستند. به طور کلی ما مدیون مکتب دوم بغداد هستیم. چون مکتب دوم بغداد مجموع میراث های گذشته را گرفت و بعد تنقیح کرد و تصحیح کرد. شهر بغداد هم شهر بزرگی بود و شهر نمونه ای بود. بزرگترین فقیه و محدث و عارف در بغداد بود. لذا شیخ طوسی این همه مناقشات دارد. یا مثل سید مرتضی که شخصیت کم نظیری است کتاب های اصولی و یا مطالبی در رد قاضی بن عبد الجبار ( معتزلی ) می‌نویسد. این توضیحات برای روشن حدود تلاش هایی است که قبلا صورت گرفته است و ما باید آن چه کاری را انجام داد؟

در مورد این روایت گفته می‌شود که راوی اول که خالد بن نجیح است احتمالا شفاهی آن را نقل کرده است. چون در مورد ایشان نقل شده است که خادم امام بوده است و کارش هم تجارت بوده است. سوال هایی نیز در مورد بیع داشته است. یحیی بن الحجاج احتمال بسیاری قوی دارد که کتاب داشته باشد.

مصدر متوسط که ابن ابی عمیر است، کتاب بوده است و شفاهی نبوده است. شواهد زیادی بر این مطلب دلالت می‌کنند. کتاب حسین بن سعید هم بوده است. مصدر اخیر هم کلینی است. این تقسیم بندی اگر مراعات شود یعنی این حدیث در مصادر اولیه و متوسطه و متاخره نیز آمده است. مصادر متاخر معمولا سه مصدر است: کتاب مرحوم صدوق و مرحوم شیخ و مرحوم کلینی. این روایت در کتاب مرحوم صدوق نیامده است اما در کتاب مرحوم کلینی و مرحوم شیخ آمده است. کتب حسین بن سعید[1] هم اجمالا معروف بوده است و جای انکار ندارد

شواهد مصدری حدیث مورد بحث از حیث تاریخی شواهد قوی است.

از سال دویست تا چهارصد هم مکتب قم است. یعنی وقتی که مرحوم صدوق فوت کردند ما دیگر شخصیتی در حد ایشان نمی‌شناسیم. این مکتب نیز مزایای خاص خودش را دارد. البته تاثر افکار شیعه از مکتب بغداد بیشتر از قم است. حدود هفت درصد متاثر از مکتب قم است. اگر مطلبی در مکتب قم و بغداد جا بگیرد خیلی ارزش دارد. مثلا زیارت جامعه را اگر از زاویه مصدری بررسی کنیم خیلی اثر دارد. زیارت جامع را اولی کلینی آورده است( هر چند که مرحوم صدوق نیاورده است) و بعد مرحوم شیخ در بغداد آورده است و بعد در شیعه جا گرفته است. تا این بحث در مورد مصدر شناسی متمرکز شده است و فعلا به لحاظ سند بحثی نکردیم.

از لحاظ مصدری، مصدر متاخر حدیث روایت مورد بحث، دارای مصدر ارزشمندی است که همان کافی است. هر چند که مرحوم صدوق این روایت را نیاورده است. ظاهرا مرحوم صدوق قبول نداشته است. چون یک روایتی شبیه این روایت را آورده است ولی این روایت را نیاورده است.

این روایت در کتاب ابن ابی عمیر بوده است و شواهد این مطلب دلالت دارند. کتاب ابن ابی عمیر در قم جا افتاده بود. پس اهواز هم که رفته است کاملا واضح است که در کتاب ابن ابی عمیر این روایت وجود داشته است. در این داعا ما نیازی نداریم که با تعبد این مطلب را اثبات کنیم. بلکه شواهد تاریخی این مطلب را دلالت می‌کند.

تنها مشکلی که وجود دارد این است که این روایت منحصر به این نسخه است . ما در هیچ جای دیگر در روایات اهل بیت در کتاب ابن ابی عمیر این عبارت را نداریم ( انما یحلل الکلام و یحرم الکلام) این مطلب بوده است که گاهی اوقات ائمه یک نکته ای را می‌فرمودند. اصولا علم ما اهل بیت ریشه ای است. انما هی اصول العلم نرثها کابر عن کابر. تعبیر اصل در کلمات اهل بیت مطرح شده است. انما علینا القاء الاصول و علیکم التفریع. البته این روایت مشهور به صحیحه است و صحیحه نیست. عبارت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام. اگر جزء اصول اهل بیت باشد عادتا در بیش از یک روایت بیاید. چون این اصول اولا باید ثابت بشوند که جزء اصول اهل بیت هستند و ثانیا باید معنا باشند و ثالثا حدودش مشخص بشود در چه مواردی می‌آید. همیشه باید این سه نکته را داشته باشند. ما فقط تطبیق این راویت را در باب مزارعه داریم که سه روایت تطبیقی در آن داریم. اما در این تطبیقات انما یحرم الکلام دارد و یحلل ندارد. یک روایت داریم که یحلل و یحرم داریم. در موارد دیگر هم نظیر ندارد. حال، آیا می‌توان با این مقدار، اثبات اصل کرد یا نه؟ تذکر این نکته لازم است که ما می‌خواهیم از این روایت یک اصل درست کنیم در مقابل اصلی که فقه حنفی داشتند. مرحوم کاشف الغطاء در رد (العبرة بالمعانی...) در کتاب مجلة الاحکام خواست از روایت مورد بحث، قاعده کلی در مقابل قاعده کلیه حنفی ها اثبات کند.

پس روایت مورد بحث در مصدر متاخر یک بار آمده است.

روایت مورد بحث در کتاب ابن ابی عمیر از عبد الرحمان بن حجاج نقل شده است و انما یحلل الکلام و یحرم الکلام را ندارد. متن روایت این گونه است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَجِيئُنِي يَطْلُبُ الْمَتَاعَ فَأُقَاوِلُهُ عَلَى الرِّبْحِ ثُمَّ أَشْتَرِيهِ فَأَبِيعُهُ مِنْهُ فَقَالَ أَ لَيْسَ إِنْ شَاءَ أَخَذَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ قُلْتُ بَلَى قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قُلْتُ فَإِنَ‌ مَنْ‌ عِنْدَنَا يُفْسِدُهُ‌ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ بَاعَ مَا لَيْسَ عِنْدَهُ قَالَ فَمَا يَقُولُ فِي السَّلَمِ قَدْ بَاعَ صَاحِبُهُ مَا لَيْسَ عِنْدَهُ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَإِنَّمَا صَلَحَ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُمْ يُسَمُّونَهُ سَلَماً إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ لَا بَأْسَ بِبَيْعِ كُلِّ مَتَاعٍ كُنْتَ تَجِدُهُ فِي الْوَقْتِ الَّذِي بِعْتَهُ فِيه‌.[2]

1.1.1.2بررسی روایات ابن عمیر نسبت به قبل از حبس و بعد از حبس

البته نکته ای که قابل تذکر است این است که در متون روایاتی که از ابن ابی عمیر آمده است، باید بررسی شود. هر چند که ایشان جلالت شان دارد اما ( متاسفانه) حدود یک سال در زندان به سر برده است و روایاتی را که نوشته بود را دفن کرده بود که بعدا بعضی توسط نزدیکان ایشان نشر داده شد و بعضی هم با اعتماد بر حافظه بیان کرده است. خواما این مطلب گفته شده است که زیر خاک بودن و آب و غیره باعث شده بود که سند روایات آسیب دیده باشد. من بارها گفته ام خاک و آب که چشم ندارد فقط سند را خراب کند بلکه متن را هم حتما خراب کرده است. لذا باید نسبت به روایات ایشان نسخه شناسی شود که آیا قبل از زندان بوده است یا بعد از زندان بوده است؟

1.1.2مفاد روایت

در روایت (بعد از این که فرض روایت این است که متاع هنوز خریداری نشده است و می‌خواهد بفروشد)سه مطلب بیان شده است:

    1. اگر بر این متاع ایجاب و قبول خوانده شده باشد، بیع باطل است. زیرا از باب بیع ما لیس عنده است.

    2. اگر به صورت مقاوله ای باشد: اشکالی ندارد چون هنوز ایجاب و قبول خوانده نشده است.

    3. اگر به صورت سلم فروخته شود: اشکالی ندارد چون در خود سلم نهفته است که متاع الان موجود نیست.

اگر عبارت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام در ذیل این مطلب بود، خیلی شیرین بود.


[1] مرحوم نجاشی در مورد کتب حسین بن سعید گفته است: ایشان کتبی را به تصنیف درآورده است. به نظر من ( استاد) منظور از تصنیف این است که روایات یکتب و لا یحتج بها است. یعنی روایات ایشان باید نوشته شود اما باید بررسی شود که آیا حجیت دارند یا ندارند؟ در حقیقت روایات ایشان باید تنقیح شود. بر خلاف کافی و فقیه که حجت هم هستند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo