< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

98/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی کلام مرحوم طباطبایی در مورد آیه اوفوا بالعقود /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

بحثه در مورد اقوال و روایاتی بود که در ذیل آیه مبارکه اوفوا بالعقود مطرح شده بود. نوبت به روایتی بود که سیوطی در در المنثور ذکر کرده بود.ایشان این روایت را از کتاب ابن حزم ذکر کردند. بحث در مورد این کتاب است.

 

1بیع

1.1معاطات

1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی در مورد آیه اوفوا بالعقود

1.1.1.1بررسی کتاب ابن حزم

بحث در مورد اقوالی بود که ذیل آیه مبارکه اوفوا بالعقود مطرح شده بود، منتهی شد. از جمله آن اقوال این بود که سیوطی از کتابی که پیامبر برای عمر بن هزم نوشته اند. گفته شد این کتاب نسبتا شهرتی مخصوصا در اوائل قرن دوم و اواخر قرن سوم پیدا کرد. معلوم شد که پیامبر کتابی را توسط عمر بن حزم به مردم یمن فرستاده است. البته پیامبر عمر بن حزم را دو بار به سفر فرستادند. یک بار به نجران فرستادند و بار دوم به یمن فرستادند. مشکل اساسی در میان اهل سنت این بود که مثلا پیامبر در سال ده هجری بوده است و بعد در سال صد، دستور به جمع آوری سنت رسول الله داده باشند. بعضی نسبت به بعضی کتب گفته اند که در این دوره نود ساله بعضی از کتاب ها از بین رفته اند. علی ای حال، این کتاب از جهت که جزء مدارک اولیه در دنیای اسلام است دارای ارزش است. کتاب مالک( در موطا) از قدیمی ترین مصادری است که قسمت هایی از این کتاب را نقل کرده است. البته قسمتی که در کتاب مالک آمده است، مسند است و خود اهل تسنن اشکال کرده اند که در اصل مرسل است. علاوه بر این روایتی که در کتاب موطا آمده است صدرش به حدیث مورد بحث متفاوت است. بخاری و مسلم چیزی از این کتاب( ابن حزم) را ذکر نکردند. البته بعضی گفته اند که شهرت این کتاب خیلی زیاد است و نیازی به بحث سندی ندارد. سوال این است که اگر بحث سندی ندارد پس چرا بخاری و مسلم آن را نیاورده اند. البته نسائی از این کتاب روایت کرده اند. نسائی از ظهری آن را نقل می‌کند. ایشان این گونه تعبیر کرده است که ظهری گفته است: قرات فی کتاب النبی لعمر بن هزم. به نظرم بهترین سند همین نقل نسائی است. چون به نحو وجاده است.

نتیجه: کتاب ابن حزم اعتبار ندارد. این که مشهور بوده است باز هم فاید ندارد. مسلم و بخاری آن را نیاوردند.

متنی که آقای سیوطی در نسائی آورده است مقداری متفاوت است. بعث معه کتابا فیه فرائض و السنن و الدیات. فرق بین فریضه و سنت از همان زمان مطرح بوده است. چیزی که پیامبر جعل کرده است، سنت است. چیزی که در زمان خلیفه دوم مطرح شد این بود که سنت های پیامبر را تدوین کنیم. اما خلیفه دوم ممانعت کرد. زیرا شبیه کتاب مشناة که یک کتاب یهودی است می‌شود.

در کتاب نسائی در متن خود کتاب متون متفاوتی دارد. در یک متن این گونه مطرح شده است « کتب بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود ..... الی اخر الایات الی قوله تعالی ان الله سریع الحساب» احتمالا مراد از فرائض این مطلب است. نکته این مطلب هم این است که پیامبر تاکید داشتند که آیات سوره مبارکه مائده به صورت یک قانون اساسی برای تمام دنیای اسلام باشد. چون آیه سریع الحساب آیه چهارم است و آیات نسبا مفصلی است. لذا من فکر می‌کنم فیه الفرائض همین آیات است. این مطلب موید همان مطلب کلی است که ما کرار بیان کردیم که سوره مبارکه مائده یک قانون کلی و جمع بندی است.

عرض کردیم: «العقود خمس عقدة النكاح وعقدة الشركة وعقدة اليمين وعقدة العهد وعقدة الحلف». می‌خواهد بگوید: مجموعه ی آیاتی که درباره ی عقد در قرآن آمده این 5 تاست عقد بیع به صورت احل الله البیع آمده است و عهد هم با کلمه عاهدتم آمده است و حلف و یمین هم که وجود دارد.کلمه شرکاء هم در قرآن آمده است. و "بالعقود" یعنی به این عقود وفا کنید. و چون اوفوا بالعقود بعد از آن آمده است معنایش این است که به آنها باید وفا کنید.

من در تقریرات آقای بروجردی دیدم که اصلاً در عقد شرکت شبهه دارند و خیلی حرف عجیبی است. شرکت عقدی( به صورت قراردادی است که مثلا در جنس ها با هم شریک شوند) امروز در دنیای تجارت حرف اول را می‌زند. قوام دنیای سرمایه داری بر شرکت ها است.

1.1.1.2روایت مقاتل بن حیان

یکی دیگر از روایاتی که در ذیل آیه مبارکه آمده است این است: «عن مقاتل بن حيان، قال: بلغنا في قوله: "يا أيها الذين آمنوا أوفوا بالعقود" يقول: أوفوا بالعهود؛ يعنى العهد الذي كان عهد إليهم في القرآن في ما أمرهم من طاعته أن يعملوا بها، ونهيه الذي نهاهم عنه، وبالعهد الذي بينهم وبين المشركين، وفي ما يكون من العهود بين الناس»[1] . لفظ «مشرکون» عادة برای اهل مکه استعمال می‌شد. چون بت ها را شریک خداوند قرار می‌دادند. «اهل کتاب» را برای اهل مدینه به‌کار می‌بردند و به یهود و نصرای گفته می‌شود. واضح است که «کافر» اعم از هردو است، اما در اصطلاح این‌که کافر ملحد و منکر خدا باشد در آن زمان مطرح نبوده. «کافر» در قرآن شامل مشرکین و اهل کتاب می‌شود. قرآن می‌فرماید:﴿ لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین﴾[2]

ایشان مراد از عقود را عهود و عهود را 3 تا گرفته: اوامر الهی که در این شریعت بوده، و قراردادهایی که با مشرکین بستند، و قراردادها و عهودی که بین مردم بود.

بنده دیروز عرض کردم: کلام آقای طباطبایی اگر به این مطالب اهل سنت اضافه می‌شد بهتر می‌شد. این را هم اضافه می‌کردند: چون این آیه ی مبارکه من آخر ما نزل من القرآن، تمام عقودی را که در قرآن آمده را شامل می‌شود. نتیجه این می‌شود که آیه ی مبارکه ی أَوْفُوا بِالْعُقُودِ شامل عهودی می‌شود که در خود قرآن ذکر شده و یک جمع‌بندی کلی خواهد بود.

نتیجه ی نهایی این می‌شود که أَوْفُوا بِالْعُقُودِ یعنی عهود؛ چون در هر عقدی نوعی عهد هست. این همان جمع بندی است. مشکل این استدلال این است که باید اثبات شود عقد همان عهد است.

اگر جمع بندی سوره مبارکه مائده قبول شود نتیجه اش این می‌شد که مثلا آیه مبارکه ﴿"َعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَان﴾ِ[3] چون من آخر ما نزل من القرآن است، با در نظر گرفتن "﴿وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآَتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآَتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْس ﴾[4] ناظر به این باشد که تمام مصادیق بر را که در قرآن آمده تعاون کنید.

1.1.1.3روایت کتاب عیاشی

در کتاب عیاشی ( ایشان علاوه بر مشایخ کش که مشایخ بدی هم نبودند تا ری و قم و ... هم آمده و بیشترین استفاده خود را ظاهراً از علی بن حسن بن فضال کرده.) درباره سوره ی مائده آمده است: «عن عیسی بن عبد الله» که کتابی از پدرش از جدش (عمر بن علی) عن أبیه نقل می‌کند. مراد از «أبیه» عبد الله و مراد از «جده» جد أبیه است. نه این که به خودش برگردد. چون عیسی، عیسی بن عبدالله بن محمد بن احمد بن عمر بن علی بن ابی طالب بوده است. پس عیسی از پدرش عبد الله نقل می‌کند و عبد الله از جدش عمر نقل می‌کند.البته کتاب محل کلام بوده است.

«عن علي (ع)، قال: كان القرآن ينسخ بعضه بعضا، وإنما كان يؤخذ من أمر رسول الله (ص) بآخره، فكان من آخر ما نزل عليه سورة المائدة، فنسخت ما قبلها ولم ينسخها شيء. لقد نزلت عليه وهو على بغلة الشهباء، وثقل عليه الوحي، حتى وقفت وتدلى بطنها حتى رؤيت سرتها، تكاد تمس الأرض، وأغمي على رسول الله (ص) حتى وضع يده على ذؤابة شيبة بن وهب الجمحي» شیبة بن عثمان حجبی داریم، ولی شيبة بن وهب الجمحي نه. «ثم رفع ذلك عن رسول الله (ص) فقرأ علينا سورة المائدة، فعمل رسول الله (ص) وعملنا».[5]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo