< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی سند عمر بن یزید بیاع صابری /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد اطلاق آیه مبارکه احل الله البیع بود. مرحوم اصفهانی برای انعقاد اطلاق آیه مبارکه به روایت عمر بن یزید تمسک کنند. زیرا به ادعای ایشان در این روایت اطلاق آیه مفروغ است. لذا این روایت مورد بحث قرار گرفت. در این جلسه به بررسی سندی این روایت پرداخته می‌شود.

 

1بیع

1.1 معاطات

1.1.1بررسی سندی روایت عمر بن یزید بیاع صابری

بحث از این روایت در ناحیه سند و دلالت است. از لحاظ سندی دو نفر وجود دارند که مشکل ساز هستند. یکی محمد بن سلیمان است و دیگری علی بن ایوب است. خود عمر بن یزید بیاع صابری[1] از اجلاء است.

1.1.1.1وجود خط غلو در محمد بن سلیمان

در صدر این روایت محمد بن سلیمان وجود دارد. ظاهرا مراد از محمد بن سلیمان، محمد بن سلیمان دیلمی است. زیرا در وقتی به طور مطلق گفته می‌شود محمد بن سلیمان، منظور دیلمی است. زیرا ایشان است که مشهور است. محمد بن سلیمان دیلمی و پدرش متهم به غلو هستند. نجاشی یک نکته تاریخی از پدر محمد بن سلیمان نقل می‌کند که سلیمان بن عبد الله زیاد برده خریداری می‌کرد و آن ها می‌فروخت. به نظر من این مطلب یک نکته تاریخی است که اصلا ربطی به بحث ما ندارد. اما من فکر می‌کنم یک نکته ای در این جمله نهفته است که نجاشی آن را نقل می‌کند. نجاشی در مورد سلیمان بن عبد الله می‌نویسد: «سليمان بن عبد الله الديلمي أبو محمد، قيل: إن أصله من بجيلة الكوفة»[2] . عجیب است که فرزندش را «بصری» یا «نصری» (عشیره‌ای بودند در بصره منسوب به نصر بن قعین) و امثال آن نوشته‌اند. بعد در ادامه می‌فرماید: «وكان يتجر إلى خراسان ويكثر شراء (شرى) سبي الديلم». قاعدتاً باید می‌فرمود: نخّاساً.( نخاس یعنی کسی که شلغش برده فروش بوده است.حتماً نکته‌ای داشته که این طور تعبیر کرده است. «ويحملهم إلى الكوفة وغيرها، فقيل: الديلمي. غمز عليه، وقيل: كان غاليا كذابا. وكذلك ابنه محمد. لا يعمل بما انفردا به من الرواية». از آثار خط غلو این است (که اگر مراد از روایت نسخه باشد و غالباً این طور است) یعنی کتاب‌هایی که این پدر و پسر نقل کرده‌اند اگر منفرد باشند (مثل محل کلام که از عمر بن یزید نقل کرده‌اند) به آن عمل نمی‌شود. اما خصوصا در محل کلام ما باید «روایت» به معنای اعم باشد؛ چون برای پدر و پسر روایت از امام (ع) هم نقل کرده‌اند.

1.1.1.1.1معنای غلو

وقتی غلو گفته می‌شود لزوما به این معنا نیست که مثلا نماز نمی‌خواند یا قائل به الوهیت شده است و غیره. این اصطلاح از زمان امام صادق (ع) شروع شد. اگر داستان عبد الله بن سبأ را قبول کنیم ( که قائل به الوهیت حضرت امیر المومنین شدند) این خط غلو از زمان امیر (ع) شروع شد این خط، آثار خط علمی را ندارد. اما یک خط علمی غلو وجود دارد که در مقابل خط اعتدال است و از زمان امام صادق شروع شده است و تقریبا اولین شخص آن نیز جابر بن یزید است. اصلا تا قرن چهارم کتاب تفسیر جابر داشتیم. لذا این که گفته می‌شود جابر در خط غلو بوده است به این معنا نیست که قائل به الوهیت و غیره شده است. از همین زمان مثل زراره و محمد بن مسلم خط اعتدالند و مثل جابر و مفضل بن عمر خط غلوند. بعد از این روات خط غلوند پیدا می‌شوند مانند محمد بن سنان و ابن ابی عمیر. طبق شواهد تاریخی قصۀ «جُنّ جابر» سال 126 است. این خط در شیعه پیدا شد و به‌تدریج در کنار خط اعتدال جلو آمد.

محمد بن سلیمان و پدرش هردو در خط غلوند و کار اساسی نجاشی همین است که: «لا يعمل بما انفردا به من الرواية». انصافاً هم این خط خط یک مشکل دارد. خط غلو از سال 120 ـ 125 از نظر آثار علمی تا حدود سال 300 وجود دارد. یعنی بعد از کلینی دو خط غلو و اعتدال وجود ندارد.

نجاشی می‌گوید: له کتاب، (اما) نه روایات منفرد پدر را عمل می‌کنیم و نه روایات پسر را. ممکن است این دو نفر از لحاظ عقایدی هیچ غلوی نداشته باشند ولی از لحاظ اجتماعی و جهت حرکت اجتماعی بود. بعد نجاشی می‌نویسد «له كتاب يوم وليلة». عادتاً شبیه توضیح المسائل ماست.( احکام صلات و زکات و غیره را داشته است) اگر این مطلب درست باشد اولین کتاب ماست که اسمش «کتاب یوم ولیلة» است. زیرا سلیمان بن عبد الله از امام صادق روایت نقل کرده است و از اصحاب ایشان است و مرسوم نبود که از اصحاب امام صادق (ع) کتاب یوم و لیله داشته باشد. «يرويه عنه ابنه محمد بن سليمان». به نظر من مراد نجاشی این است که می‌خواهد بگوید کتاب برای پسرش است و با احوالات پدر نمی‌سازد که این کتاب را داشته باشد.

اما شیخ طوسی می‌گوید: « سليمان الديلمي. له كتاب، أخبرنا به ابن أبي جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن الصفار، عن عباد بن سليمان، عن محمد بن سليمان، عن أبيه سليمان الديلمي». در این جا شیخ سند را مطرح می‌کند و اجازه‌اش را ذکر می‌کند. نجاشی می‌خواهد بگوید: این سند فایده ندارد. اصلاً معلوم نیست کتاب برای خود سلیمان باشد.

فرق بین نجاشی و شیخ در همین است که نجاشی واقعا کتاب شناس است و قرائن را می‌سنجد. اما شیخ چون مبنای حجیت خبر را دارد دیگر این کار را نمی‌کند. کتاب در فهرست ابن ابی جید (اجازۀ ابن‌الولید به ابن ابی جید) است که قطعاً در اختیار نجاشی هم بوده است و این کتاب یک نسخه است که هم در اختیار نجاشی بوده است و هم در اختیار شیخ بوده است. خیلی عجیب است کتابی مال یک غالی کذاب در فهرست ابن‌الولید باشد. چون ابن ولید خیلی نسبت به غلات سخت می‌گرفته است. نجاشی می‌گوید: «رایت اجازته بخطه له». من به خط ابن‌الولید اجازۀ او را به ابن ابی جید دیدم.

اصولاً مشایخ بزرگی در قم هستند که برای ما خیلی مجهول‌اند، با این‌که خیلی نقش دارند. یکی هم ابن ابی جید است. هیچ معلوماتی نداریم جز این ‌که از اشاعرۀ قم است و فهرست ابن‌الولید را به بغداد آورده است.

در محل کلام با این‌ که در کتاب ابن‌الولید آمده است اما نجاشی از او نقل نمی‌کند. شاید نجاشی می‌خواهد بگوید: کتاب معلوم نیست برای پدر باشد، شاید برای پسر است. از آن طرف قطعاً کتاب کشی هم پیش نجاشی بوده است کشی می‌گوید: «محمد بن مسعود، قال: قال علي بن محمد: سليمان الديلمي من الغلاة الكبار».[3] من هم شبهه دارم و حق را به نجاشی می‌دهم. عجیبتر این است که محمد بن سلیمان از امام صادق نقل می‌کند: «سالت ابا عبد الله (ع)» و از پسر تنها یک روایت از امام صادق (ع) دارد. زیرا ما که در روایت پدر از امام (ع) شبهه داریم، چه رسد به این که پسر بگوید سمعت اباعبدالله. فکر می‌کنم مطلب این باشد که واسطه بوده و حذف شده است و اهمیت نمی‌دانند که از چه کسی نقل می‌کنند.

مشهور این است که محمد بن سلیمان مطلق را بر دیلمی حمل می‌کنند. اما برای ما این مطلب هنوز واضح نیست. قاعده‌ای هم گفته شد که آیا می‌شود از عدم استثنای ابن‌الولید نسبت به محمد بن سلیمان استفاده کرد که او ثقه است؟ در این جا دو نکته وجود دارد. اولا خود قاعده معلوم نیست درست باشد و ثانیا معلوم نیست که استثناء شده باشد. چون در کتب اربعه دو مورد از «نوادر الحکمة» از محمد بن سلیمان نقل می‌کند. یکی از آنها محل کلام ما است و دیگری در کتاب تهذیب است که هیچ کدام روشن نیست. چون خود کتاب نوادر الحکمه نیز کتاب به هم ریخته ای است. این که محمد بن سلیمان استاد صاحب کتاب نوادر الحمکه باشد روشن نیست چون واسطه دارد.

1.1.1.2مجهول بودن علی بن ایوب

اگر این مطالب را بتوانیم حل کنیم، نوبت به این مشکل می‌رسد که از علی بن ایوب نقل می‌کند که او هم ناشناس است. در کتب اربعه همین یک حدیث است که «کافی» آن را نیاورده است و صدوق هم مرسلاً آورده است. غیر از کتاب های اربعه، در تفسیر علی بن ابراهیم روایت دارد. در این کتاب نیز از نوادر ذکر کرده است.

نتیجه: علی بن ایوب مجهول است.

نتیجه کلی سند: اولا معلوم نیست که این روایت ازعمر بن یزید بیاع صابری نقل شده باشد چون مصدرش کتاب نوادر الحکمه است. ثانیا این روایت منحصر به فرد است و از کسی دیگر نقل نشده است.

1.1.1.3نکاتی در مورد کتاب تفسیر علی بن ابراهیم

    1. این که مرحوم آغا بزرگ فرموده است کتاب تفسیر علی بن ابراهیم دو کتاب است، درست نیست.

    2. مولف کتاب مذکور قطعا علی بن ابراهیم نیست.

    3. علی بن ابراهیم کتاب تفسیر داشته است.

    4. معظم مطالب را از کتاب علی بن ابراهیم گرفته است.

    5. مولف کتاب نیز شاگرد علی بن ابراهیم نیست.

    6. مولف این کتاب از معاصرین علی بن ابراهیم نقل می‌کند.

    7. مولف کتاب هر وقت در اول سند گفت حدثنی، روایت خود مولف است و ربطی به علی بن ابراهیم ندارد.

 


[1] صابری، معرب شاپوری است. شاپور به لباس های لطیفی که مانند حریر بود گفته می‌شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo