درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
97/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1بیع1.1معاطات
1.1.1طرح عبارات در رابطه با معاطات
1.1.1.1تصحیح مطلبی از جلسات قبل
1.1.1.2تهافت در قانون فرانسه
موضوع: طرح کلام علماء در رابطه با معاطات /معاطات /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد قوانینی بود که سنهوری درکتاب خود به نام الوسیط مطرح کرده بود. ایشان در صفحه 405 و 408 گفت که استیلاء در روم باستان بوده است. بعد علت این قانون را این گونه بیان کرده بود که در روم باستان حق ملکیت برای غیر رومی قائل نبودند. اما به نظر ما دلایل دیگری نیز این قانون داشته است که در میان بشر به تدریج رواج پیدا کرد.
1بیع
1.1معاطات
1.1.1طرح عبارات در رابطه با معاطات
1.1.1.1تصحیح مطلبی از جلسات قبل
در جلسه های قبل به مناسبت بحث کنوانسیون بین المللی بیع مطرح شد. بنده چون به حافظه خودم اتکال کردم، تعبیر به کنوانسیون بین المللی بیع است در صورتی که صحیحش کنوانسیون بیع بین المللی است تصور من این بود، بیعی که در سطح جهانی واقع می شود و انصافش این است که بیع هایی که در سطح جهانی است، قابل کنوانسیون است اما بیع هایی که مفرد در کشور ها واقع می شود قابل کنوانسیون نیست. البته نمی دانم این کار را انجام دادند یا نه؟ احتمالا انجام دادند. فکر می کنم کار سختی هم باشد. ما یک کشوری مثل هند داریم که شبه قاره است، یک میلیارد و صد میلیون جمعیت دارد. چین با یک میلیارد و سیصد میلیون، خیلی بعید است که بتوانند چنین کاری بکنند. در هند می گویند سیصد مذهب و دین وجود دارد، جمع کردن خود هند مشکل است چه برسد به این که دنیا را جمع کنند
علاوه بر این، مشکل دیگری که وجود دارد این است که اختلاف در حقیقت بیع که آیا استیلا است یا حیازت هادئة است یا تملیک است، در کشور های بزرگ جهانی مورد اختلاف است.لذا فکر می کنم عادتا این طور نباشد.
1.1.1.2تهافت در قانون فرانسه
در فرانسه قدیم بیع را به معنای اسیتلاء میدانستند اما در فرانسه جدید بیع را به معنای تملیک میدانند. لذا یک تهافتی بین این دو قانون وجود دارد. یعنی در انسجام مواد قانونی در مورد بیع وجود ندارد. یک مقاله ای از مجله تحقیقات حوزه شماره 37، صفحه 153، نویسنده آن،آقای دکتر منصور امینی است. ایشان در این حاشیه ای که در صفحه 161 است یک شرح مفصلی راجع به تناقض در ماده قانونی قانون مدنی فرانسه دارد.
نویسنده مقاله مینویسد «در حقوق آلمان قرارداد بیع به خودی خود انتقال مالکیت را باعث نمی شود بلکه صرفا تعهد می آورد » ظاهر این کلام همان حیازت هادئة است که در قانون روم باستان است. ایشان نوشته است «در حقوق سوئیس، اتریش، اسپانیا، هلند، آفریقای جنوبی، نروژ و روسیه هم همین طور است»
ایشان سه مورد از این متون قانونی را مطرح کرده است و میخواهد اثبات کند که همه ی این کشورها قائل هستند که در بیع ملکیت نیست، اما انصافا این مطلبی که ایشان نوشته است، روشن نیست. ایشان درآخرش میگوید: «مولف این متن: با این حال میان حقوق اتریش و سوئیس از یک سو، حقوق آلمان از سوی دیگر تفاوتی مهم وجود دارد». به نظر من خیلی واضح است. ایشان در حقوق هلند این طور نوشته است[1] «در قانون هلند این طور مطرح شده است: مالکیت اموال تحصیل نمی گردد مگر تسلیم مال به دنبال انعقاد یک قرارداد تملیکی از ناحیه شخصی که مجاز در تصرف مال بوده است صورت بگیرد.» با کلمه مجاز خواسته است که فضولی را خارج کند. مجاز یعنی وکیل باشد یا مجاز یعنی مباح التصرف باشد ولو وکیل نباشد. ایشان این عبارت را جزء قوانینی که ملکیت قائل نیست مطرح کرده است.
من به دنبال این مطلب هستم که ایشان از یک طرف میگوید که تسلیم مال به دنبال انعقاد یک قرارداد تملیکی باشد فلان حکم را دارد در حالی که قرارداد تملیکی با آن حیازت هادئة نمی سازد.
ایشان نوشته است « در حقوق سوئیس به موجب مواد فلان و فلان در اموال منقول انتقال تصرف و در اموال غیر منقول ثبت در دفتر املاک برای انتقال مالکیت ضروری است.در قانون اتریش نوشته است: مالکیت مال منقول حسب مورد تنها با تسلیم واقعی و مادی، یا تسلیم نمادین و یا با اعلام تسلیم....» شاید مراد از اعلام همان ابراز اراده باشد.
حقیقت بیع تسلیم است، این تسلیم یک مِلک انتزاعی درست می کند، بر این ملک انتزاعی ملک اعتباری بار می شود. آن چه که انجام می دهد کار حقیقی است لذا این مطلب با تعبیر قرارداد تملیکی ناسازگاری دارد.
ایشان یک ماده ای از قانون کشور آلمان این گونه نوشته است «برای انتقال مالکیت یک مال منقول، مالک باید آن مال را به انتقال گیرنده تسلیم نماید» در این قانون به جای مشتری تعبیر به انتقال گیره کرده است. یعنی حتی دنبال عنوان بیع هم نیست. لذا ما یک شبهه ای داریم. شما مسئله بیع را که یک قرارداد شکلی است از مسئله انتقال جدا بکنید. اگر بنا شد انتقال گیرنده باشد چرا اسمش را بیع گذاشتید؟ چه نکته ای دارد بیع بگذارید؟ بگویید انتقال مالکیت، عنوان بیع نمی خواهد. بلکه این گونه تعبیر کند که میان آن دو توافق بر این انتقال وجود داشته باشد.
بعد میگوید: « اگر انتقال گیرنده، از قبل مال را در تصرف داشته است توافق طرفین بر انتقال مالکیت به تنهایی برای تحقق این اثر کفایت خواهد کرد » مثلا کتابتان پیش زید است و می خواهید به زید بفروشید، چون پیش او است دیگر قبض نمی خواهد. همین که توافق کردید تمام است.
همان طوری که قبلا نیز گفته شد، در بیع دو مبنای مهم وجود دارد. طبق یک مبنا گفته میشود به صرف عقد ملکیت نیز منتقل میشود. مثلا خدانددر سوره مبارکه مائده فرموده است[2] به عقود وفا بکنید. ظاهر از کلمه وفا این است که تکمیل کنید. یعنی با عقد همه چیز تمام شود. هر چند که در قرآن چند بار کلمه بیع مطرح شده است و گاهی با کلمه تجارت آمده است و گاهی تنها آمده است. اما باید دقت شود که وفای به عقود در سوره مبارکه مائده مطرح شده است و سوره مائده از سوره های آخری است که بر پیامبر نازل شده است. لذا خصوصیت آن جمع بندی و نظامند کردن است. پس و لو این که قبل از نزول این سوره معاطات هم بیع بوده باشد و یا با استیلاء ملکیت حاصل شده باشد ولی با این آیه حکم نهایی صادر میشود و گفته میشود که با عقد ملکیت منتقل میشود.
در کشورهایی مثل بلژیک و لوگزامبورگ و ایتالیا و ژاپن و چین و دانمارک و انگلیس و فرانسه جدید و ایران و مصر، قائل به این شدند که بیع ملک می آورد و بیع تملیک است.
مبنای دیگری نیز در بیع وجود دارد که عبارت است از این که با صرف عقد ملکیت منتقل نمیشود. بلکه یا بای شرط شود و یا قبض صورت بگیرد و یا تقادم باشد.
ادامه بحث در جلسه آینده.