درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
97/10/15
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1بیع1.1معاطات
1.1.1کلمات علماء در رابطه با معاطات
1.1.1.1خصوصیت زمان در بحث معاطات
1.1.1.2کثیر الدوران بودن بیع
1.1.2بیع از منظر سنهوری
1.1.2.0.1التزامات بایع
1.1.2.0.2معنای ضمان عیوب خفیة
1.1.2.0.3ملکیت اعتباری و حقیقی
1.1.2.0.4نکته حیازت هادئه
1.1.2.0.5انواع استیلاء
1.1.2.0.6تفاوت زاویه بحث از نظر شیخ انصاری و رم باستان
موضوع: طرح کلمات فقهاء در معاطات /معاطات /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد کلام فقهاء در رابطه با معاطات بود. گفته شد در کلمات فقهاء به دو مشکل در بحث معاطات برخورد میکنیم. مشکل اول در تصویر خود معاطات است. مشکل دوم در رابطه با حکم معاطات است. کلام نبوی از علمای شافعیه تمام شد. ایشان قائل به بطلان معاطات شدند. کلام ابن قدامه از علمای اهل تسنن در کتاب مغنی مطرح شد. در ابتدا نکته ای در مورد اشتقاق کلمه بیع مطرح شد.
1بیع
1.1معاطات
1.1.1کلمات علماء در رابطه با معاطات
بعضی از اهل تسنن مانند شافعیه گفته بودند هر چیزی که مردم آن را بیع بدانند، بیع است. عرف معاطات را بیع نمیدانند. پس معاطات بیع نیست. بعضی دیگر از اهل تسنن ( منسوب به مالکیه) معتقد بودند هر چیزی که مردم آن را بیع بدانند بیع است. مردم در بازار با معاطات معامله بیع میکنند. پس معاطات بیع است. به احمد بن حنبل نیز نسبت داده بودند که معاطات بیع است.[1]
1.1.1.1خصوصیت زمان در بحث معاطات
در بعضی از عبارات ما عده الناس بود و در بعضی از عبارات ما یعتقده الناس بود. این که گفته شده است هر چیزی که به اعتقاد مردم بیع باشد، بیع است، احتمال دارد که زمان دخیل باشد. یعنی وقتی که مستدل به عرف عام تمسک میکند، مرادش عرف همان زمان است. ممکن است زمان دخیل نباشد. یعنی تا قیامت هر چیزی که مردم آن را بیع بدانند، بیع است.احتمال دارد که منظور فقط زمان پیامبر باشد. اما قاعدتا مواد قانونی از زمان منسلخ هستند ولی احتمال میدهم که خصوص بحث ما زمان دخیل باشد.
برای روشن شدن مساله، زمینه های اجتماعی مورد بحث را بررسی میکنیم. در این مرحله کتاب سنهوری شرحی بر مواد قانونی دنیای غرب و اروپا است و قبل از تدوین کنوانسیون بین المللی در بیع، نوشته شده است، را مطرح میکنیم. البته طرح کلام ایشان به عنوان فصل الخطاب بحث ما نیست بلکه میخواهیم با ذهنیت ایشان آشنا شویم.
1.1.1.2کثیر الدوران بودن بیع
همان طوری که قبلا گفته شد، زندگی بشر بر قرار دادها جریان دارد. از همه بیشتر، بیع است که بشر به آن نیاز دارد. لذا اصل در قرار دادها، بیع است. اصل در این جا به معنای کثیر الدوران بودن است. با توجه به این ضرورت، بشر احساس کرد که برای همسان سازی این قرارداد بین مردم، شروع به تدوین احکام و قوانین بیع در سطح بین الملل شد تا اگر اختلافی به وجود آمد به این قوانین رجوع کنند. بنده معتقدم که در اسلام تدوین این قانون در سوره مائده با لزوم وفای به عقود بیان شده است.[2]
1.1.2بیع از منظر سنهوری
سنهوری در کتاب الوسیط میگوید: «البیع عقد ملزم للجانبین» این مطلب اشاره به این نکته است که عقد بیع مثل رهن نیست که فقط از یک طرف الزام آور باشد. بلکه بیع از دو طرف الزام آور است. در میان عرب بابی به نام التزامات شخصی وجود دارد که ما از آن به اعتبارات شخصی تعبیر کردیم. التزامات شخصی اموری هستند که شخص بما هو شخص برای خودش به وجود میآورد. قاعده اولی در التزامات شخصی، بطلان است. زیرا اعتبار به دست کسی است که حق اعتبار را دارد. اشخاص حق جعل و اعتبار ندارند. لذا گفته میشود اصل اولی اصالة الفساد در عقود است. ولی شارع اجازه داده است که مکلفین یک سری التزاماتی بین خودشان داشته باشند. البته این التزامات دارای قوانینی است. مثلا قسم و عهد و نذر از نوع التزامات شخصی است.
1.1.2.0.1التزامات بایع
سنهوری میگوید: بایع در بیع چهار التزام دارد:
1. نقل ملکیت مبیع
2. تسلیم مبیع
3. ضمانت نسبت به نقایص مبیع
4. ضمان عیوب خفیه( عیب پنهان )
1.1.2.0.2معنای ضمان عیوب خفیة
ما اصطلاحاً تفاوت صحیح و معیب را در جایی میدانیم که نقصانِ وصفِ صحت باشد. در باب بیع اگر نقص به لحاظ قیمت شد معروف این است که خیار دارد، ولی ضمان ندارد. میتواند عقد را فسخ کند، ولی ضامن نیست که مثلاً مبلغ اضافی را برگرداند. اگر مثلا کتاب معیوب درآمد( مثلا وصف صحت نداشت) تفاوت صحیح و معیب را میتواند بگیرد و کتاب را نگه دارد. این نکته را به ضمان عیوب خفیه تعبیر میکنند.
1.1.2.0.3ملکیت اعتباری و حقیقی
سنهوری میگوید: «لا ینقل الملکیة بذاته» معلوم میشود که اصولاً کار بیع نقل ملکیت نیست. این نکته که کار بیع نقل ملکیت نیست، قبل از اسلام بوده و نکتۀ حقوقی اش این است که ملک با یک عمل خارجی ملکیت پیدا میشود. سنهوری میگوید:( بل هو وضع من الاوضاع المادیۀ). مادیه در اینجا مقابل اعتباری است و همان عمل خارجی است. عرض کردیم: یک ملک اعتباری داریم و یک ملک انتزاعی داریم. ملک اعتباری را قانون قرار میدهد حتی اگر هیچ سلطهای بر مال نداشته باشیم. میگوید: خود ملکیت در اعتبار بیع نیست، بلکه ملکیت انتزاع میشود. مثلا اگر چیزی چند روز پیش من بماند، ملکیت انتزاع میشود. یا مثلا اگر قبض شود و سلطه بر ملک پیدا شود، ملکیت انتزاع میشود. سنهوری با این عبارت میخواهد بگوید، ملکیت در اعتبار بیع نیست، بلکه ملکیت یک امر انتزاعی است.
1.1.2.0.4نکته حیازت هادئه
سنهوری میگوید: «و کان کل ما یلتزم به البایع بمجرد البیع ما لم یوجد شرط صریح فی العقد یلزمه بنقل الملکیه هو ینقل الی المشتری حیازة هادئه بموجیها یضع یده، کمالک. دون ان یتعرض له احد و دون ان یتعرض له البایع»
حیازت هادئه به معنای استیلای نرم است. مثلا این کتابم را در اختیار کسی دیگری قرار میدهم. این یک نوع حیازت هادئه است. من فکر میکنم و احتمال میدهم شاید حیازت نبوده است بلکه اسیتلاء بوده است. مرحوم اصفهانی[3] کلمه استیلاء را مطرح کرده است. مرحوم ایروانی[4] نیز کلمه حیازت را مطرح کرد. خیلی عجیب است که مرحوم ایروانی با این که کلمات غربی ها را ندیده است ولی با ذهنش به این مطلب رسیده است. اوفق به قواعد همان استیلاء است. چون استیلاء عادة یک نوع حیازت به قصد تملک است. لذا اگر اسیتلاء میگفت از حیازت بهتر بود.
1.1.2.0.5انواع استیلاء
1. اگر با دعوا و جنگ مالی گرفته شود نهب گفته میشد
2. اگر از دست کسی بیرون کشیده شود سلب گفته میشد
3. اگر با حیله بود اختلاس گفته میشود.
4. اگر با کشتن طرف مقابل بود غنیمت گفته میشود.
5. اگر در تاریکی و محرمانه باشد سرقت گفته میشود.
6. اگر استیلاء به نرمی باشد یعنی خیلی راحت استیلاء صورت بگیرد. بیع گفته میشود.
حال بحث در این نکته متمرکز میشود که آیا حیازت هادئه بیع است یا نه؟ پس طبق این تفکر زاویه بحث عوض میشود.
1.1.2.0.6تفاوت زاویه بحث از نظر شیخ انصاری و رم باستان
طبق بیان سنهوری از قانون رم باستان به این نتیجه میرسیم که در بیع اصلا ملکیت نیست. ولی شیخ[5] اصرار داد که محل بحث در معاطات را منحصر به جایی کند که متعاطیان قصد ملکیت کرده باشند. در حالی که در دنیای رم باستان، در بیع اصلا ملکیت وجود ندارد و به مجرد عقد اصلا ملکیتی منتقل نمیشود.
یکی از آثاری که بر مبنای رم باستان مترتب میشود این است که چون نقل به مجرد عقد نبوده است امکان داشت که متعاقدان شرط کنند که با صرف عقد، ملکیت منتقل بشود. چون در ذات بیع ملکیت نبوده است قابلیت شرط بودن را داشته است. در حالی که در نزد ما خود بیع کافی در نقل و انتقال است.
نتیجه: تا این جا از عبارات سنهوری به دست آمد که در رم باستان و فرانسه قدیم، به مجرد عقد، نقل و انتقال صورت نمیگرفت. بلکه با قبض و استیلاء نقل و انتقال صورت گرفته است.
بعد از چند سطر، سنهوری مطلبی را تحت عنوان البیع فی الفقه الاسلامی میگوید: در اسلام ملک به مجرد عقد منتقل میشود. در فرانسه جدید نیز، ملک به مجرد عقد منتقل میشود. به نظر من از زمانی که اسلام ظهور پیدا کرد، قوانین غربی ها نیز متاثر از نظریات فقهی اسلامی شد. واقعا قوانین غربی ها به فقه اسلامی مخصوصا اهل تسنن خیلی نزدیک است. یکی از ریشه های این نزدیکی، جنگ های صلیبی بود که مسیحی ها بیت المقدس را گرفتند و به مسلمان ها نزدیک شدند. به تدریج متاثر از احکام اسلامی شدند.
بعد عبارتی از کتاب بدایع الصنایع مطرح میکند. نویسنده این کتاب، قاسانی است که از احناف است. قاسانی میگوید[6] : ملکیت به صرف عقد منتقل میشود «والثانیۀ الحلول وهو ثبوت الملک فی البدلین للحال لأنه تملیک بتملیک وهو ایجاب الملک من الجانبین للحال فیقتضى ثبوت الملک فی البدلین فی الحال مثلاً» ما میگوییم: تخلف انشاء از مُنشَا نمیشود. بهمجرد اجرای صیغه پول ملک او و کتاب ملک شما میشود. «بخلاف البیع بشرط الخیار لان الخیار یمنع انعقاد العقد فی حق الحکم فیمنع وقوعه تملیکا للحال» در بیع به شرط خیار ملک فی الحال حاصل نمیشود.