< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی کلام مرحوم طباطبایی /تعریف بیع /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه قبل به این مناسبت که مرحوم طباطبایی فرمودند «همان طوری که انجام دادن احکام شریعت را امتثال امر شریعت می‌دانیم مطابقت دادن عمل را بر طبق مندرجات قانون اطاعت امر می‌شماریم» استاد فرمود: شاید مراد ایشان این باشد که ما یک قانون کلی داریم که اگر یک مطلبی در عرف عام و خاص ثابت بود در شریعت نیز ثابت است مادامی که شارع آن را رد نکند. بعد به این مناسبت فرمود یکی از ثمرات این بحث تفسیر امر بر پایه رابطه عبد و مولی و غیر آن است که اگر در زمان پیامبر قوانین طبق رابطه عبد و مولی بوده است احکام شریعت نیز این گونه است لذا بحث انحلال احکام مطرح می‌شود و بعد به مناسبت ثمرات انحلال خطابات و عدم انحلال آنها وارد بحث تزاحم و بعد به مناسبت بحث تزاحم وارد نکته فارق بین تزاحم و تعارض پرداختند که دارای تحلیل نسبتا جدید بود.

 

1بیع

1.1تعریف بیع

1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی

1.1.1.1نکاتی از مباحث استطرادی جلسه قبل

1.1.1.1.1واحد بودن ریشه مساله ضد و مقدمه و اجتماع امر و نهی

به نظر بنده این سه مساله (ضد و مقدمه و اجتماع امر و نهی) دارای یک ریشه هستند و آن عبارت است از این که آیا مقام جعل به مقام امتثال ناظر است یا نه؟ این بحث یک مطلبی است که بنده به آن رسیدم و کسی این مطلب را نگفته است. لذا باید توجه شود که بحثی که در جلسه قبل در مورد اجتماع امر و نهی گفته شد، دارای نکات دیگری نیز هست. لذا ما خلط بین این مباحث نکرده‌ایم. معنای ادعای بنده این نیست که اگر کسی قائل به فلان مطلب است باید بر این مبنا سیر کرده باشد زیرا ما ریشه بحث را بررسی کردیم و قاعدتا مبانی را منطبق می‌کنیم. نه این که حتما فلان آقا این مطلب را گفته باشد. اساسا ما کاری به اقوال نداریم بلکه ریشه بحث را بررسی می‌کنیم و نمی‌خواهیم بگوییم که فلان آقا چه گفته است و اشکال قولش این مطلب است. مانند کتاب فقهی ابن رشد که دلیل اختلاف ها را بررسی می‌کند مثلا می‌گوید شاید دلیل فلان اختلاف فلان روایت ضعیف باشد. ما نیز وقتی وارد مساله می‌شویم می‌گوییم طبق فلان نکته این مطلب را فلان آقا گفته است این کار الزاما به این معنا نیست که ما می‌خواهیم شرحی به کلام او داشته باشیم.

1.1.1.1.2فرق بین مساله نهی در عبادات با مساله اجتماع امر و نهی

در این دو مساله در طول تاریخ اسلام سه تفکر وجود دارد:

    1. قول ابوحنیفه: در هر دو مساله عبادت صحیح است پس اگر شارع گفت لا تصل فی الحریر و یا لا تغصب و صل در این دو صورت نماز خوانده شده در حریر و زمین غصبی صحیح است و فرقی بین این دو باب نیست.

    2. شایع بین اصولیون: در هر دو مساله عبادت باطل است چون در هر دو مورد نهی از عبادت وجود دارد و نهی از عبادت موجب بطلان می‌شود.

    3. این دو مساله دو باب است در زمان شیخ طوسی به بعد رای شایع بین شیعه این است که در مساله اجتماع امر و نهی عبادت باطل است اما قول بر خلاف نیز وجود دارد. و در مساله نهی در عبادت مسلم است که باطل است.

زاویه بحث این است که آیا این دو مساله یک مساله هستند یعنی در هر دو مساله چون نهی از عبادت وجود دارد پس عبادت باطل است. یا ابو حنیفه می گوید هر دو مساله از باب اجتماع امر و نهی است. مرحوم فضل بن شاذان حدود 1200سال قبل این مساله را جدا می‌داند[1] و الان هم جزء مسلمات علم اصول این است که این دو مساله دو باب جدا هستند. هدف فضل بن شاذان این بود که حکما با هم متفاوت هستند یعنی اگر نهی از عبادت بود عبادت فاسد است و اگر اجتماع بود عبادت فاسد نیست و لو این که تصرف حرام است. مرحوم کلینی یک قصه ای را نقل می‌کند. ایشان نقل می‌کند که یکی از علمای اهل تسنن از اصحاب ما سوال کرد که شما قائل هستید به این که طلاق بدعی چون نهی از طلاق دارد باطل است و از طرفی خداوند می‌فرماید در ایام عده از خانه خارج نشوند. شما قائلید که اگر زن خارج شد کار حرامی انجام داده است ولی عده اش درست است. چه فرقی بین این دو نهی وجود دارد؟ بعد آن شخص می‌گوید من یک جوابی دادم که برای خودم قانع کننده نبود فقط برای ساکت کردن طرف مقابل بود و از چند نفر این سوال را پرسید باز هم قانع نشد تا این که مرحوم کلینی می‌فرماید فضل بن شاذان در این رابطه می‌گوید نهی که در بحث طلاق وجود دارد به خود طلاق تعلق گرفته است لذا باعث بطلان می‌شود اما نهی که به خروج زن در ایام عده تعلق گرفته است باعث بطلان عده نمی‌شود زیرا به خود عده نهی تعلق نگرفته است. البته کلام ایشان را بنده این گونه تقریر کردم.

1.1.1.2کیفیت شکل گیری مفاهیم اعتباری

مرحوم طباطبایی می‌فرماید: «با تأمل در اطراف این بیان روشن خواهد شد که این مفاهیم اعتباریه و افکار مصنوعی انسانی که چون دریای بیکران بیرون و اندرون تمام ادراکات ما را فرا گرفته و به همه جای افکار ما نفوذ کرده و ریشه دوانیده است یک سازمان ریاست و مرئوسیت (فرمانروایی و فرمانبرداری) بیش نبوده و نیروی فعاله‌ای بجز اصل استخدام سابق الذکر ندارد.

و هر گونه اندیشه تازه که تکامل اجتماع پیش آورد و هر طرح نوینی که ریخته شود باز کاری را که انسان به حسب فطرت اوّلی انجام داده پیروی کرده و روی همان کارگاه نخستین و نقشه اولی می‌بافد.

البته همه اینها مستوره و نمایش دهنده سازمان حقیقی علیت و معلولیت است که حتی در افکار اعتباری خودنمایی می‌کند.»[2]

این مساله که انسان دست از وجود برمی‌دارد و به چیزهایی رو می‌آورد که وجود ندارد در اشکال مختلفی است و بیش از اندازه ای است که ایشان نقل می‌کند در اسطوره و خواب و فیلم هایی که برای بچه ها می‌سازند که انواع امور غیر واقعی را به شکل های مختلف می‌سازند جزء این امور است.

1.1.1.3فطری بودن نظام ریاست و مرئوسیت

ایشان می‌گوید هر طرحی که در جامع ریخته می‌شود همان ریاست و مرئوسیت است. معلوم نیست این مطلب درست باشد بلکه از قرن هفدهم و عهد رنساس که قانون شکل گرفت هدف این بود که ریاست و مرئوسیت را بردارند نه این که همان ریاست و مرئوسیت باشد

این که ایشان می‌فرماید: « انسان به حسب فطرت اوّلی (کاری که) انجام داده (را) پیروی کرده»[3] اگر منظور ایشان این است که بنا بر فطرت اولی دنبال ریاست و مرئوسیت است درست نیست. ارسطو در کتاب جمهوریت می‌گوید خداوند ذاتا انسان ها را دو نوع خلق کرده است بعضی مولی و بعضی عبد هستند. مرحوم خویی می‌فرماید وقتی امری از مولی صادر می‌شود عقل حکم به وجوب می‌کند. ظاهرا ریشه این مطالب یک مطلب است و آن این است که اطاعت عبد از مولی را یک حکم عقلی یا عقلایی می‌دانند. معنای کلام مرحوم طباطبایی طبق این بیان این می‌شود که اگر مرحله بردگی از بین رفت و حکومت سرمایه داری به وجود آمد این حکومت ادامه همان حکومت رقیت است و فقط صورت حکومت عوض شده است. در حالی که این گونه نیست.

شاید ظاهر آیه مبارکه﴿ لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب لیقوم الناس بالقسط﴾[4] این باشد که همه مردم قیام کنند نه این که فطرتا دنبال ریاست و مرئوسیت باشند و در این آیه بحث حاکم و محکوم نیست. تعبیر مردم سالاری نیز در مقابل حاکم سالاری است و یا در مقابل اشراف سالاری است و یا در مقابل حزب سالاری است. و معنای آیه این است که اگر حقیقت رسالت معلوم شود خود مردم قیام به قسط می‌کنند.

 


[1] فضل بن شاذان کسی بوده است که در علوم نقلی نیز تبحر خاصی داشته است و کاملا. بر مبانی اهل تسنن تسلط داشته است همان طور که بر مبانی اصحاب ما نیز تسلط کامل داشته است. همپای بخاری در مباحث حدیثی جلو می‌آمده. اشکالاتی که بر بخاری داشته است، طبق مبنای خود اهل تسنن بوده است. روایتی در باب ارث وجود دارد و در آن زمان مطرح بوده است که فضل بن شاذان به آن اشکال وارد می‌کند و بعد حدودا 300 سال از اهل تسنن دقیقا همان اشکال فضل بین شاذان را به بخاری داشته است

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo