درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
97/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1بیع1.1تعریف بیع
1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی
1.1.1.1قوام اراده تشریعی به جزاء
1.1.1.2تصویر جزاء در احکام وضعی
1.1.1.3نسبت قوت و ضعف جزاء با مقام آمریت
1.1.1.4منظور از شدت و ضعف، در مستحباب و واجبات
1.1.1.5منظور از شدت جزاء، حرمت مقدمات بعیده
موضوع: بررسی کلام مرحوم طباطبایی /تعریف بیع /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه قبل گفته شد ظاهر کلام مرحوم طباطبایی از تفسیر امر این است که ایشان بر خلاف مرحوم آغا ضیاء آن را اعتباری میداند نه این که تکوینی باشد و همچنین گفته شد ظاهر کلام ایشان این است که این تفسیر بر پایه رابطه عبد و مولی باشد که یک تفسیر این رابطه توسعه وجودی آمر است و عبد خود را شعاعی از وجود مولی میبیند لذا اگر مرتکب عمل حرام شد در حقیقت عقاب به خاطر تمرد و اهانت بر مولی است نه به خاطر ظلم به خود. بعد گفته شد ترتب جزاء و مزد در شریعت معادل ترتب مدح و ذم در امور عقلایی است.
1بیع
1.1تعریف بیع
1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی
1.1.1.1قوام اراده تشریعی به جزاء
در اراده تشریعی هدف تحقق مامور به است و چون در اراده تشریعی فاعل مختار واسطه است و برای تحقق فعل واسطه وجود دارد و ممکن است فعل محقق بشود و ممکن است محقق نشود، لذا جزاء را بر اراده تشریعی مترتب میکند تا اعتبار جزاف نشود. به عبارت دیگر وقتی امر تشریعی صورت میگیرد ایجاد داعی میشود و ایجاد داعی مساوق با مطلوب که تحقق فعل است نمیباشد. لذا در این گونه موارد یک غرض ادنی وجود دارد که همان ایجاد داعی است و یک غرض اقصی وجود دارد که تحقق فعل است. و این که میگویند انشاء از مُنشا منفک نمیشود به این معنا است که انشاء از غرض ادنی جدا نمیشود یعنی اگر انشاء ایجاد شد داعی نیز ایجاد میشود و تخلف بین این دو نیست. مثلا امرتکلیفی محقق میشود و وجوب نیز ایجاد میشود؛ اما غرض اقصی ممکن است محقق نشود. لذا باید جزاء وجود داشته باشد تا اعتبار لغو نشود.
اساسا اگر کسی خواست امر کند قطعا باید جزاء در آن تصویر شود. در پارلمان ها بعد از قانون، به کیفیت جزاء در صورت تخلف پرداخته میشود. البته بحث جزاء جدا از اعتبار است و این که چه رابطهای بین جزاء با امر تشریعی یا قانون باید وجود داشته باشد مربوط به امر و نهی اعتباری نیست. لذا این فکر پیدا شد که عصیان ها تقسیم به صغیر و کبیر شود و جزاء متناسب با عصیان در نظر گرفتهشود و ظاهر قرآن نیز همین مطلب را افاده میکند که منظور از سیئه و لمم، گناه صغیره است. در قوانین نیز این گونه است که بعضی از قوانین در صورت مخالفت یک جزاء کمتری دارد و بعضی از آنها شدت بیشتری دارد.
البته مرحوم طباطبایی از راه دیگری وارد شده است و از دیدگاه فلسفی بحث جزاء را مطرح کرده است و فرموده است چون تحقق فعل ممکن است انجام نشود پس یک ضعفی وجود دارد (استشعار ضعف اراده واسطه) که این ضعف به وسیله جزاء جبران میشود.
1.1.1.2تصویر جزاء در احکام وضعی
سوال: در احکام وضعیه جزاء به چه نحوی است؟
در احکام وضعیه جزاء وجود دارد اما به خاطر خود تخلف احکام وضعیه نیست، بلکه به خاطر چیز دیگری است. لذا گفته میشود اگر جزاء بر خود ارتکاب فعل بود مولوی و تکلیفی است. اما اگر جزاء برای خود فعل نبود بلکه برای چیز دیگری بود حکم وضعی است. مثلا اگر کسی قبل از دلوک شمس نماز بخواهد به خاطر نماز خواندن جزاء ندارد بلکه به خاطر نماز نخواندن بعد از دلوک، جزاء داده میشود.
نتیجه: مرحوم طباطبایی منشا انتزاع جزاء را استشعار ضعف اراده فاعل مختار دانست. یعنی اراده تشریعی ضعیف است و ضعف آن با جزاء جبران میشود ولی به نظر ما اعتبار قانون منشا انتزاع جزاء است و اساسا قوام قانون به جزای است.
1.1.1.3نسبت قوت و ضعف جزاء با مقام آمریت
مرحوم طباطبایی میفرماید: «قوّت و ضعف جزا نیز با قوّت و ضعف مقام آمریت نسبت متعاکس دارد یعنی هر چه آمر قویتر باشد اعتبار جزای موافقت ضعیفتر و اعتبار جزای مخالفت قویتر خواهد بود و هر چه آمر ضعیفتر باشد اعتبار جزای موافقت قویتر و اعتبار جزای مخالفت ضعیفتر خواهد بود.»[1]
ظاهرا به اصطلاح خودشان باید به جای جزاء موافقت تعبیر به مزد میکردند زیرا جزاء را در مقابل مزد فرض کرده اند.
تناسبت جزاء با حکم در اصول آمده است ولی مطلب ایشان را نه ما فهمیدیم و نه این نوع بحث در اصول و کلام مطرح شده است. بنده فکر میکنم که این مطلب فکر خودشان و ابداع خودشان است. و امر قوی و ضعیف ربطی به امر اعتباری ندارد. اصل این که آمر باید قوی باشد درست است اما این که هر چه آمر قویتر باشد یعنی یک درجه بالاتر میرود؟؟؟؟؟؟ و رابطه عکس داشتن جزاء با مزد را نفهمیدیم. این بحث ظاهرا از منفردات ایشان است و بنده نفهمیدم که نکته اصولی این بحث چیست؟
1.1.1.4منظور از شدت و ضعف، در مستحباب و واجبات
بله در باب مستحبات یک بحثی است و گفته شده است که آثار و تاکیدات نسبت به واجبات بیشتر است و نکته این مطلب این است که واجبات یک تکلیف است و انجام میشود ولی در مستحبات این گونه آثار و تاکیدات برای ترغیب است حتی بعضی نسبت به بعضی از مستحبات که تاکیدات زیادی برای آن نقل شده است قائل به وجوب شده اند مانند زیارت سید الشهداء یک بار در حال حیات. ولی این مطلب ربطی به بحث ایشان ندارد بلکه یک بحث فقهی است. یعنی در سه مرحله که آثار احکام وجود دارد (آثار دنیوی و برزخی و اخروی) در مستحباب بیشتر وارد شده است بر خلاف واجبات.
پس اولا باید آمر قوی باشد اما این که رتبه بندی شود ما منظور ایشان را نفهمیدیم و شدت و ضعف چه اثری دارد؟
ثانیا قوت و ضعف آمریت چه رابطهای با جزاء و مزد دارد؟
1.1.1.5منظور از شدت جزاء، حرمت مقدمات بعیده
بله یک بحث دیگری نسبت به جزاء وجود دارد و آن هم ربطی به کلام ایشان ندارد و آن این است که نسبت به بعضی از حرام ها علاوه بر جزائی که برای خود حرام در نظر گرفته شده یک سری جزاء هایی نیز علاوه بر آن در نظر گرفته شده است مثلا شرب خمر علاوه بر این که خودش یک جزایی دارد برای مقدمات قریبه و بعیده خمر نیز آثاری در نظر گرفته شده است و معروف است که در بعضی روایات خدا یا رسول خدا چند گروه را نسبت به تحقق شرب خمر لعنت کرده اند. مثل کسی که غارس درخت انگوری است که برای شرب خمر مواظبت میشود. شاید مراد ایشان از شدت جزاء این مطلب باشد که بر مقدمات بعیده یک فعلی نیز جزاء مترتب میشود.
پس گاهی اوقات یک عمل خیلی مبغوضیت دارد و شدت جزاء بر مخالفت دارد ولی این مطلب ربطی به قوت و ضعف آمر ندارد بلکه رجوع به مبغوضیت فعل میکند. البته این بحث در فقه ثمره دارد مثلا در بین عامه مسلمین معروف است اگر شراب تبدیل به سرکه شود اشکالی ندارد که مصرف شود حال اگر کسی خمر را حفظ کند برای سرکه شدن، آیا حرام است یا نه؟ اگر گفته شود که پیامبر در این موارد میخواهد قلع ماده فساد شود در این صورت حتی اگر برای تخلیل حفظ شود حرام است و مستمسک این برداشت این است که پیامبر دستور دارد که همه ی خیکهایی که از نبیذ درست شده بود را در کوچه ها بریزند.
یا از این که پیامبر دستور داد که بت هبل را زیر خاک کردند با این که مقادیر زیادی طلا داشت و از آثار هنری بود ولی پیامبر میخواست حسم ماده فساد کند. لذا اگر یک صلیبی از طلا باشد و بخواهد مورد معامله قرار بگیرد، گفته شده است خرید و فروش صلیب حرام است. حال اگر به عنوان طلا خرید و فروش شود، حرام است یا حرام نیست؟ بعضی گفته اند اگر در مقابل طلا باشد اشکال ندارد ولی بعضی میگویند که باز هم حرام است؛ چون شارع در این موارد میخواهد حسم ماده فساد کند زیرا پیامبر در بت هبل میتوانست طلای آن را جدا کند بعد خود بت را زیر خاک کند، اما این کار را نکرد. پس معلوم است که میخواهد حسم ماده فساد کند.
یا مثلا در بعضی از روایات وارد شده است فروختن چوب به کسی که صلیب درست میکند اشکال دارد ولی به کسی آلات موسیقی درست میکند اشکال ندارد و بعضی نیز به این مضمون فتوا داده اند.
شاید قوی تر و ضعیف تر در کلام مرحوم طباطبایی ناظر به این معنا باشد زیرا شرک فوق العاده مبغوض است و مقدمات آن نیز حرام است ولی در آلات موسیقی اشکال ندارد زیرا آلات موسیقی مبغوض هست ولی در حد شرک نیست لذا شاید چوب را خرید و سوخت و یا توبه کرد و موفق به درست کردن آلات موسیقی نشد لذا خرید و فروش اشکالی ندارد.
اما نکته این بحث این است که این مبغوضیت به خود فعل رجوع میکند و ربطی به قوت و ضعف آمر ندارد.