< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی کلام مرحوم طباطبایی /تعریف بیع /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه گذشته گفته شد مرحوم طباطبایی برای توضیح این مطلب که در اجتماع انسانی یک نوع فعالیت اعتباری وجود دارد از سرچشمه های دور شروع کرده است در حالی که لازم نیست برای تحلیل مطلبی این مقدار از اصل مطلب دور شویم. بعد استاد فرمود برای شناخت خصوصیات انسان دو راه وجود دارد. یکی اینکه رجوع به قبایل وحشی شود و دیگر این که حالات بچه ها بررسی شود. مرحوم طباطبایی از راه دوم وارد این بحث شده است و فرمود علاوه بر این که یک سری فعالیت های ذاتی در درون آنها وجود دارد یک نوع فعالیت های اعتباری نیز در آنها وجود دارد.

 

1بیع

1.1تعریف بیع

1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی

1.1.1.1ریشه ادراکات اعتباری در کودکان

مرحوم طباطبایی می‌فرماید: «بنابراین همینکه انسان قوای فعاله خود را به کار انداخت عده زیادی از این نسبت (باید) را در غیر مورد حقیقی خودش گذاشته و همچنین به چیزهای بسیاری‌ صفت وجوب و لزوم داده در حالی که این صفت را به حسب حقیقت ندارند.»[1]

در جای دیگری می‌فرماید: «از این بیان نتیجه گرفته می‌شود: میان طبیعت انسانی (مثلًا) از یک طرف و خواص و آثار طبیعی و تکوینی وی از طرف دیگر یک سلسله ادراکات و افکار، موجود و میانجی است که طبیعت، نخست آنها را ساخته و به دستیاری آنها خواص و آثار خود را در خارج بروز و ظهور می‌دهد.»[2]

ظاهرا نظر ایشان این بوده است که نظراتی که مرحوم اصفهانی در باب حسن و قبح بوده است را توجیه کنند بعد یک سری نتایج را بر بیان های خودشان مترتب می‌کنند.

الف: انسان یا هر موجود زنده به واسطه به کار انداختن قوای فعاله خود یک سلسله مفاهیم و افکار اعتباریه تهیه می‌کند (این که ایشان تعبیر به تهیه دارند عبارت مناسبی است زیرا امور اعتباریه واقعیتی ندارند و به وسیله اعتبار کننده به وجود می‌آیند لذا اسم آنها را ابداع نفس گذاشتیم)

ب: ضابط کلی در اعتباری بودن یک مفهوم و فکری این است که به وجهی متعلّق قوای فعاله گردیده و نسبت (باید) را در وی بتوان فرض کرد. پس اگر بگوییم «سیب میوه درختی است» فکری خواهد بود حقیقی و اگر بگوییم «این سیب را باید خورد» و «این جامه از آن من است» اعتباری خواهد بود.

این مطلب درست است که «جامه از آن من است» یک امر اعتباری است؛ اما نکته ای که در کلام ایشان وجود دارد این است که ایشان اعتباری را یک امر فردی می‌داند در حالی که این گونه نیست اگر منظور از «از آن من است» قدرت تکوینی است امر فردی صدق می‌کند. اما اگر منظور اعتبار ملکیت است امر فردی صدق نمی‌کند. از طرفی این که ایشان می‌فرماید: «این سیب را باید خورد» معلوم نیست از اعتباریات باشد؛ زیرا اگر مراد این باشد که سیب در عالم واقع با بدن یک رابطه ای دارد و باعث فعل و انفعالاتی در بدن می‌شود این یک امر تکوینی است و اعتباری نیست. بله «این سیب را باید آورد» امر است و از اعتباریات است. به نظر می‌آید کلمه باید در همه جا برای ایشان معنای اعتباری بودن را دارد. ظاهرا نکته قرار دادن این گونه معانی از اعتباریات این است که ایشان به تبع استادشان عقل عملی را قبول ندارند. لذا قائل به اعتباری بودن این معانی شده اند. «این سیب را باید خورد» از احکام عقل عملی است و عقل می‌گوید برای تکامل انسان این سیب را باید خورد.

ج: با تذکر آنچه در مقاله گذشت روشن می‌شود که اعتباریات به دو قسم منقسم می‌باشند

1.1.1.2اعتباریات پیش از اجتماع و اعتباریات بعد از اجتماع

1.1.1.2.1انواع اعتباریات پیش از اجتماع

مرحوم طباطبایی اعتباریات پیش از اجتماع را چند چیز می‌دانند:

    1. وجوب: مرحوم طباطبایی می‌فرماید: «اگرچنانکه از بیان گذشته روشن شد انسان در نخستین بار به کار انداختن قوای فعاله خود نسبت ضرورت و وجوب (باید) را میان خود و میان صورت احساسی خود که به نتیجه عمل تطبیق می‌نماید می‌گذارد و حال آنکه این نسبت به حسب حقیقت در میان قوای فعاله و حرکات حقیقی صادره آنها جای دارد، پس نسبت نامبرده «اعتباری» خواهد بود؛ و از اینجا روشن می‌شود:

نخستین ادراک اعتباری از اعتباریات عملی که انسان می‌تواند بسازد همان نسبت «وجوب» است و این اولین حلقه دامی است که انسان در میان فعالیت خود با تحریک طبیعت گرفتار وی می‌شود. اعتبار وجوب، اعتباری است عمومی که هیچ فعلی از وی استغنا ندارد. پس هر فعلی که از فاعلی صادر می‌شود با اعتقاد «وجوب» صادر می‌شود.»

اگر مراد از وجوب، وجوب به معنای فقهی است که قبل از اجتماع نیست بلکه از اعتباریات بعد از اجتماع است. و اگر مراد ایشان از وجوب، لزوم است قبول داریم که از اعتباریات بعد از اجتماع است.[3]

    2. مساله حسن و قبح است که ایشان و استادشان این مساله را ذاتی نمی‌دانند ولی به نظر می‌آید که ذاتی است.

    3. بحث انتخاب اسهل و اخف: در سیره های عقلائیه این بحث مطرح است که عقلاء کار اخف و اسهل را انتخاب می‌کنند.

    4. اصل استخدام و اجتماع: این مطلب نیز اصل هست ولی نه به این معنایی که یک امر اعتباری باشد مثلا انسان موجدی مدنی است این مطلب درست است اما نه به این بیان که یک امر اعتباری باشد.

    5. اصل متابعت علم: ایشان بحث متابعت علم را اعتباری می‌دانند در حالی که استادشان مرحوم اصفهانی به جای متابعت لفظ حجیت را دارند. متابعت غیر از حجیت است. در بحث قطع مرحوم شیخ می‌فرماید: «لا ریب فی وجوب متابعة القطع و الجری العملی علی طبقه»[4] شاید منظور شیخ انصاری نیز در حجیت قطع جری عملی باشد اگر جری عملی باشد دیگر اعتباری نیست بلکه فطری و غریزی است. ولی باید به این نکته توجه شود که این گونه نیست که ما هر کجا علم پیدا کردیم الزاما به آن علم عمل شود مثلا علم داریم که این شخص مرده است و مرده هیچ تحرکی ندارد ولی با این حال باز هم می‌ترسیم پیش او بخوابیم. لذا اگر مراد ایشان از متابعت، حجیت است که یک امر اعتباری است و بعد از اجتماع است نه این که قبل از اجتماع باشد یعنی باید اول قانون باشد و این قانون بر من منجز باشد که موجب تنجیز شود و به آن حجت گفته می‌شود.

1.1.1.3اعتباریات بعد از اجتماع

اساسا اعتباریات متعلق به بعد از اجتماع است و به نظر ما اعتبار عبارت است از چیزی که نیست را هست ببیند؛ لذا چیزهایی که در خواب دیده می‌شود در مقابل بیداری اعتبار است؛ چون ابداع نفس است. اسطوره در مقابل تاریخ از اعتباریات است. مجاز در مقابل حقیقت از اعتباریات است. قوانین و تکالیف در مقابل عقل عملی از اعتباریات است.

عمده اعتباریات ما بعد از اجتماع است و این قسمت برای فقه کاربرد دارد. مرحوم علامه اولین نکته ای که در اعتباریات بعد از اجتماع مطرح کرده است ملک است که ما چون زیاد در این رابطه سخن گفته ایم تکرار نمی‌کنیم.

نکته بعدی در مورد لغت است و در کتاب اصول فقه عادتا به عنوان وضع مطرح می‌شود. ما در بحث وضع نکته ای را بیان کردیم و آن عبارت است از این که انسان یک قدرتی به نام بیان دارد که می‌تواند جداسازی کند و قدرت دیگری به نام اسم گذاری دارد. مفصلا در این مورد در بحث وضع مطالبی گفته شد و در این جا وارد بحث نمی‌شویم

نکته بعدی که مرحوم طباطبایی مطرح می‌کنند در مورد ریاست و لوازم آن است که مرحوم اصفهانی از آن به ولایت تعبیر می‌کند و بعضی این بحث را تحت حکم وضعی مطرح می‌کنند.

نکته بحث، امر و نهی و جزاء و مزد است در مورد این بحث در جلسه آینده مطالبی گفته می‌شود.

 


[3] بارها ما گفتیم که در هر علمی باید از اصطلاحات خاص آن علم استفاده شود مثلا اصطلاح حق الطاعه یک تعبیر کلامی است و نباید از این اصطلاح در اصول استفاده شود یا اصطلاح قبح عقاب بلا بیان یک اصطلاح کلامی است و نباید در اصول استفاده شود. در این جا نیز وجوب اصطلاح اصولی و فقهی است و نباید در غیر آن به کار رود تا اشتباه و خلط پیش نیاید. خوب بود ایشان به لزوم تعبیر می‌کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo