< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی کلام مرحوم اصفهانی /تعریف بیع /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه قبل گفته شد وجودات اعتباری با انشاء محقق می‌شوند فلذا علل قوام آنها با علل وجود آنها متحد هستند بنا بر این اشکال مرحوم اصفهانی در ناحیه تعریف بیع به ایجاب متعقب للقبول وارد نیست و طبق تفکر خودشان از اعتباریات است که تفکر ایشان نیز نسبت به این مطلب صحیح نیست. به نظر استاد ایجاب یعنی تمیلک عین به ازای تملک عوض است و ایجاب دو نقش دارد نه اینکه نقش ایجاب فقط تملیک عین باشد. فلذا قبول در وجود بیع دخیل نیست و اگر باشد از امور انتزاعی انشاء است که مورد انشاء نبوده است.

 

1بیع

1.1تعریف بیع

1.1.1مقدمه چهارم از کلام مرحوم اصفهانی

1.1.1.1مسلک ابراز

مرحوم اصفهانی می‌فرماید:[1] در مباحث اصولی این بحث منقح شده است که انشاء و اخبار از کیفیات استعمال است. بعد می‌فرماید معنای انشاء این نیست که معنا را به وسیله لفظ ایجاد بشود. مرحوم خویی نیز در این بحث همنظر مرحوم اصفهانی است البته هر کدام بیان متفاوت نسبت به یکدیگر دارند. مرحوم خویی می‌فرماید[2] : اگر به وسیله الفاظ چیزی که در واقع هست را ابراز کردیم اخبار است و اگر اعتبار نفسانی را ابراز کردیم انشاء است.

مرحوم اصفهانی برای اثبات ادعای خود می‌فرماید اگر معنای انشاء ایجاد معنا به وسیله لفظ باشد معقول نیست. اینکه ایشان غیر معقول بودن را مطرح می‌کند درست نیست زیرا معقول بودن یا نبودن در اعتباریات مطرح نیست.

1.1.1.1.1انشاء از مبادی وجود اعتباری نیست

مرحوم اصفهانی می‌فرماید: اینکه انشاء به معنای ایجاد معنا به وسیله لفظ نیست به این دلیل است که وجود خارجی دارای یک سری مبادی است که تا آن ها نباشند وجود خارجی محقق نمی‌شود مثلا وجودات مقولی مثل کم و کیف و یا وجود اعتباری مثل اعتبار در افق نفس، نیاز به مبادی خودشان دارند و انشاء نمی‌تواند آنها را ایجاد کند زیرا انشاء از مبادی آنها نیست.

1.1.1.2مقدمه پنجم: قوام امور اعتباری

مرحوم اصفهانی می‌فرماید قوام وجود اعتباری به اعتبار کننده است. به نظر ما این مطلب صحیح نیست. اساسا وقتی جامعه اعتبار را انجام می‌دهد اول اعتبار ادبی را انجام می‌دهد بعد نوبت به اعتبار قانونی می‌رسد لذا اعتبار ادبی راحتر صورت میگیرد[3] . مثلا وقتی که زید می‌اید و گفته می‌شود شیر آمد سه تفسیر در کتابهای بلاغی برای این اعتبار وجود دارد:

    1. تصرف در لفظ. منظور از شیر آمد یعنی رجل شجاع آمد. این تفسیر معروف بین علمای ادبی است.

    2. تصرف در اسناد: آمدن به شیر نسبت داده شده است در حالی که برای زید است.

    3. تصرف در طرف اسناد: لباس شیر را بر زید پوشانده است.

گفته شده است که مجاز سکاکی قسم دوم است. به نظر می‌آید که آقای سکاکی مجاز راتصرف در لفظ می‌داند و قسم دوم را رد می‌کند. فلذا ظاهرا نسبتی که که سکاکی داده می‌شود صحیح نیست.

بنا بر این سوال این است که اعتبار در کدام یک از سه قسم مذکور رخ می‌دهد؟اعتبار در قسم دوم و سوم رخ می‌دهد

علامه طباطبایی معتقد است[4] که وقتی که اعتبار رخ می‌دهد در حقیقت تصرف در اسناد می‌شود نه اینکه تصرف در لفظ شود. البته این اعبتار در ذهن صورت می‌گیرد. مرحوم اصفهانی می‌فرماید همین که در افق نفس تصرف می‌شود اعتبار رخ می‌دهد ولی در مقابل گفته می‌شود تا وقتی که اعتبار ابراز نشود، اعتبار چیزی نیست و اثری ندارد و حتی تصور نیز نیست و صرف خیال است مثلا اگر گفته شود که شیر آمد اعتبار محقق شده است و اگر صد هزار بار نیز این اعتبار صورت گرفته شود ولی ابراز نشودفایده ندارد.

فلذا این که ایشان می‌فرماید قوام اعتبار به معتبر است درست نیست اگر اعتبار کننده در افق نفسش زید را شیر اعتبار کند ولی ابراز نکند فایده ندارد. تحلیل مطلب این است که اعتباریات چون که وجود ندارند و فرض می‌شوند باید یک نکته ای داشته باشند مثلا اگر گفته شود ما مثل جماعتی هستیم که کنار جوی آبی نشسته ایم لغو است زیرا خود این امر واقعیت بیرونی دارد و اساسا نکته ای ندارد تا اعتبار شود. فلذا در جواب مرحوم اصفهانی گفته می‌شود صرف اعتبار در افق نفس اثر ندارد زیرا نکته آن هویدا نیست و اگر بخواهد اثر داشته باشد باید ابراز شود.

1.1.1.2.1خصوصیات اعتبار

در اعتبار یک سری خصوصیات نهفته است:

    1. اساسا اعتبار وجود ندارد

    2. اعتبار باید از زاویه ای معین باشد

    3. اعتبار بایدحاوی نکته باشد تا اعتبار رخ دهد.

بنا بر این مطالب، نکته ای که در اعتبارات ادبی رخ می‌دهد تاثیر در عواطف و احساسات است مثلا گفته می‌شود:

تا توانی میگریز از یار بد    یار بد بدتر بود از مار بد

در اینجا شاعر در مخاطب این حالت را ایجاد می‌کند که از یار بد فرار کند. و شاعر می‌خواهد ایجاد نفرت در درون مخاطب ایجاد کند.فلذا اعتبار محقق می‌شود زیرا نکته آن ایجاد نفرت است که با اعتبار این مطلب را افاده می‌کند.

1.1.1.2.1.1لغو بودن اعتبار در احکام تکلیفی

از اینکه گفته شد اعتبار وجود نداد و با تصرف در امور، اعتبار محقق می‌شود به دست می‌آید که اگر در جایی یک امری واقعی بود، دیگر اعتبار معنا ندارد و به همین خاطر است که مرحوم آغا ضیاء می‌فرماید: احکام تکلیفی اعتباری نیستند زیرا احکام تکلیفی مرکب از اراده تشریعی( قرار دادن چیزی برعهده مکلف) و ابراز آن اراده است و هر دو تکوینی هستند زیرا اراده یک حالت واقعی است و گفتن و ابراز نیز از تکوینیات است. پس نظر ایشان این است که احکام تکلیفی تکوینیات هستند و احکام وضعی از اعتبارایات هستند.

1.1.1.2.2فارق بین اعتبارات ادبی و قانونی

در اعتبار ادبی لازم نیست که چیزی که اعتبار می‌شود درست باشد بلکه مهم این است که تاثیر وجود داشته باشد مثلا اگر کسی گفت زید مثل رستم است لازم نیست که رستم وجود خارجی داشته باشد و مهم این است که اثبات بشود که زید شجاع است اما دراعتبارات قانونی چون دنبال اثر هستیم باید تصرف در یک واقعیت خارجی شود

1.1.1.2.2.1برداشت اعتبار ادبی از آیه 75 سوره نحل

مثلا خداوند می‌فرماید﴿: «ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شئ..... »[5] این آیه در خیلی از مباحث عبید استناد شده است. اساسا باید معلوم شود که این آیه در مقام بیان اعتبار ادبی است یا در مقام بیان اعتبار قانونی است. اگر اعتبار قانونی باشد به دنبال ترتیب آثار است فلذا مفاد آیه عبارت است از اینکه شما ببینید که در جامعه عرب با عبد چکار می‌کنند ما هم با عبد همان رفتار را داریم مثلا عبد مالک در جامعه مالک نبود و حق تصرافات مستقل ندارد ما نیز این رفتار را داریم.

اما باید گفت که این آیه در مقام بیان اعتبار ادبی است زیرا خود آیه کلمه مثلا را دارد و بار قانونی ندارد فلذا لازمه ای این آیه این نیست که اگر درجامعه بدترین رفتار را با عبد داشتند که این کار درست است و در نزد ما نیز این گونه است و یا اگر در جامعه آن زمان عبد مالک نبود معنایش این نیست که این کار درست است یا نه.زیرا دراعتبار ادبی فقط تاثیر مهم است و لو اینکه در خارج وجود نداشته باشد

هر چند که در کتاب های فقهاء به این آیه خیلی اوقات تمسک شده است ولی اگر دقت شود در روایات دو مورد وجود دارد که به آیه تمسک شده است در حالی که در هر دو نیز معارض دارند.[6]

خلاصه: در اعتبارات ادبی نظر به صحت و سقم نیست بلکه نظر به تاثیر در عواطف و احساسات است اما دراعتبارات قانونی آثار مدنظر قرار گرفته می‌شود مثلا شخصی که بسیار آدم خوبی است در بعضی موارد مجرم فرض می‌شود. در بعضی از کشور ها اگر کسی بعد از سن 18 سالگی مرتکب تخلف رانندگی شود آثار مجرم بودن را در بعضی از مناصب مانند وزارت و نمایندگی در مجلس مترتب می‌کنند رد این موارد شخص به عنوان مجرم اعتبار شده است تا آثار آن را مترتب کنند.

 


[1] حاشية كتاب المكاسب (للأصفهاني، ط - الحديثة)؛ ج‌1، ص77.و منها: أنّه قد حقق في الأصول أنّ الإنشاء و الاخبار من وجوه استعمال اللفظ في معناه، مثلا مفهوم «ملّكت» هي النسبة الإيجادية المتعلقة بالملكية، و اللفظ المذكور وجود له بالجعل و المواضعة، فتارة يتمحض استعمال اللفظ في معناه، بحيث لا‌يقصد إلّا ثبوت تلك النسبة الخاصة ثبوتا عرضيا بتبع ثبوت اللفظ فيكون إنشاء، و أخرى يقصد باستعماله الحكاية عن ثبوت تلك النسبة في الخارج فيكون إخبارا.و ليس معنى الإنشاء إيجاد المعنى بالذات في الخارج بآلية اللفظ، لأنّه غير معقول
[2] مصباح الاصول، السید أبوالقاسم الخوئی، ج2، ص165..و ان شئت قلت: انّ الانشاء هو ابراز الاعتبار النفساني، فليس البيع اسما للسبب بمعنى اللفظ المجرّد، فانّه لو قال أحد في مقام تعداد الفعل الماضي مثلا: بعت و اشتريت، لا يكون بيعا قطعا، و كذا لو استعمل اللفظ في المعنى بلا قصد الابراز عن الاعتبار النفساني، كما لو قال: بعت داري هزلا
[3] فلذا ما در ابتدا اعتبارات ادبی را منقح کنیم تا اعتبارات قانونی نیز روشن شوند. و اصل بحث ما در اعتبارات قانونی است نه اعتبارات ادبی ولی چون با روشن شدن کیفیت اعتبارات ادبی، اعتبارات قانونی نیز روشن میشودما به بررسی و تنقیح اعتبارات ادبی میپرازیم.
[4] کلام ایشان در جلسات آینده بحث خواهد شد.
[6] از جمله موردی که در روایات به آیه مبارکه برای اثبات حکم تمسک شده است عبارت است از :طلاق: گفته شده است که عبد باید به اذن مولایش ازدواج کند حال که ازدواج کرد آیا مولی میتوان زوجه عبد را طلاق دهد یا نه؟ ابن عباس از پیامبر نقل میکند که پیامبر فرمود (الطلاق بید من اخذ بالساق..) این عبارت کنایه از شوهر است یعنی مولی حق طلاق ندارد و لو اینک ازدواج باید به اذن مولی باشد. نکته:نسبت به ابن عباس یک مشکل کلی وجود دارد چون که گفته اند ابن عباس در زمانی که پیامبر فوت شد ده یا دوازده سال داشته است و بعد از فتح مکه با پدرش وارد مدینه شد در حالی که حوادث سال اول و دوم و سوم هجری نقل میکند فلذا اهل سنت نیز روایاتی که ابن عباس نقل میکند مرسله صحابی مینامندحتی بعضی نیز معتقدند که ابن عباس روایاتی را که در کبر سن از پیامبر نقل کرده است چهار عدد بیشتر نیست. فلذا وقتی که ابن عباس یک روایتی را نقل میکند خود اهل تسنن در پذیرشش مشکل دارند و لو اینکه از باب حجیت آن را قبول دارند. این روایت در منابع فقه امامیه نیز وجود دارد.البته روایت دیگری وجود دارد که صحیحه زاره است و مفادش این است که طلاق به دست مولی است و عبد حق طلاق نیز ندارد.نکته: راه ورود روایات اهل تسنن به منابع شیعی از طریق شیخ طوسی در کتاب خلاف و علامه در کتاب تذکره است زیرا این دو کتاب تطبیقی هستند و از نوع فقه مقارن هستند و بعضا روایاتی از اهل تسنن را مطرح میکنند تا بر علیه خودشان استدلال کنند و پایه این استدلال بر جدل است و رفته رفته این روایت به منابع فقه امامیه وارد شده است و بعدا به نبوی مشهور تعبیر شده است مثلا روایت الطلاق بید من اخذ بالساق از همین قبیل است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo