< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تعریف بیع /بیع /معاملات

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد تعاریف سه گانه مرحوم شیخ انصاری بود نوبت به این تعریف رسید که بعضی از معاصرین بیع را به ایجاب متعقب به قبول تعریف کرده بودند. به این مناسبت مرحوم اصفهانی در حاشیه خودشان بر مکاسب بحثی در مورد اعتباریات یا ادرکات اعتباریه مطرح می‌کنند و ما نیز به بررسی کلام ایشان می‌پردازیم.

 

1بیع

1.1تعریف بیع

1.1.1بررسی کلام مرحوم اصفهانی

1.1.1.1علت طرح کلام مرحوم اصفهانی

در ابتداء باید گفته شود مرحوم اصفهانی در باب حجیت قطع، مخالف حجیت ذاتی قطع است البته در کتاب های حوزوی این بحث از زمان شیخ انصاری مطرح می‌شود؛ ولی قبل از شیخ انصاری نیز بحث حجیت ذاتی قطع وجود داشته است. اما بعد از شیخ، حجیت ذاتی قطع روشن شد. منظور بنده از روشن شدن، این است که در زمان قبل از شیخ حتی در زمان علامه و محقق روشن نبوده است که حجیت علم ذاتی باشد. در زمان اخباریها -که تقریبا اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم بودند- در حجیت ذاتی علم خدشه وارد کردند و حجیت ذاتی علم را قبول نکردند؛ لذا یکی از نقاطی که مرحوم وحید بهبهانی مورد بررسی قرار می‌دهد حجیت ذاتی علم است و بعد از ایشان بر حجیت ذاتی علم تاکید کردند و گفتند حجیت علم را حتی شارع نمی‌تواند ردع کند.

مرحوم اصفهانی حجیت علم را عقلائی و اعتباری می‌دانند؛ به همین مناسبت وارد بحث اعتباریات و بحث های عقلائی و ذاتی بودن حجیت علم و غیره می‌شود و باز هم به مناسبت بحث قطع و علم، وارد بحث حسن و قبح می‌شوند و حتی حسن و قبح را نیز اعتباری دانستند و از نظر ایشان از قضایای مشهوره ای هستند که نظام اجتماع بر آنها متقوم است. اینکه حجیت قطع ذاتی نیست را در اصول متعرض می‌شوند و در چند جای حاشیه بر کفایه این مطلب را متذکر می‌شوند. به نظر می‌آید در بحث انسداد کفایه و همچنین بحث استصحاب در مورد حکم وضعی و تکلیفی وارد این بحث می‌شوند.

علت اینکه ما کلام مرحوم اصفهانی را مطرح می‌کنیم این است که ایشان مطالبی را در مورد اعتباریات در حاشیه خودشان بر مکاسب مطرح می‌کنند و چون بیع و اساسا عقود یک سری امور اعتباری هستند که عرف آنها را اعتبار می‌کند تا جامعه با مشکل مواجه نشود؛ لذا تعرض ایشان به مساله اعتباریات ایجاب می‌کند که به بررسی کلام ایشان نیز پرداخته شود.

البته مرحوم علامه طباطبایی نیز در بعضی از مقاله هایشان بحث اعتباریات را مطرح می‌کنند و بعد از تمام شدن مطالب مرحوم اصفهانی به بررسی کلمات ایشان نیز پرداخته می‌شود.

1.1.1.1.1توضیح امور اعتباری

مرحوم اصفهانی می‌فرماید: برای توضیح امور اعتباری چند مطلب به عنوان مقدمه باید منقح بشود.

1.1.1.1.1.1مقدمه اول: وضع الفاظ برای نفس معانی

مرحوم اصفهانی می‌فرماید[1] : «أنّ جميع الألفاظ موضوعة لنفس المعاني المجردة‌ عن جميع أنحاء الوجود العيني و الذهني و الحقيقي و الاعتباري و الذاتي و العرضي الإنشائي» الفاظ برای نفس معانی که مجرد از انحاء وجود است، وضع شده اند. ایشان می‌خواهد بفرماید وقتی یک لفظی برای یک معنایی وضع می‌شود و لو اینکه وجود خارجی دارد، ولی در عملیات وضع، واضع لفظ را برای نفس معنا بدون در نظر گرفتن انحاء وجودش، وضع می‌کند؛ لذا الفاظ برای نفس معانی وضع شده اند.

این بحث قبلا نیز در مباحث اصولی مطرح بوده است؛ یکی از آن مباحث این است که آیا الفاظ برای ذوات معانی وضع شده اند یا برای معانی مقصوده وضع شده است؟ (دلالت تابع اراده است یا نه) یا اینکه الفاظ برای ذات معانی وضع شده اند یا برای معانی که معلوم هستند وضع شده اند؟ آیا الفاظ برای صورت حقیقیه اشیاء وضع شده است یا برای غیر صورت حقیقی نیز وضع شده است؟ مثلا اینکه گفته می‌شود نظر به اجنبیه حرام است این عنوان شامل موردی که نظر به اجنبیه ای که عکسش در آینه وجود دارد نیز می‌شود یا نه؟

1.1.1.1.1.1.1انحاء وجود

مرحوم اصفهانی می‌فرماید: وجودات انحاء مختلفی دارند:

    1. وجودات ذهنی

    2. وجودات عینی

    3. وجودات حقیقی

    4. وجودات انشائی

منظور از وجود اعتباری به اعتقاد مرحوم اصفهانی در اینجا این است که هر چیزی که در افق نفس اعتبار شود وجود اعتباری است؛ مثلا شما در افق نفس اعتبار می‌کنید که کتاب شما در ملک فلانی باشد و در مقابل 50 تومان که به ملک من در بیاید. چنین اعتباری در افق نفس، وجود حقیقی است.

1.1.1.1.1.1.2اختلاف در معنای وجود اعتباری

همان طوری که بیان شد، اعتباری در نظر مرحوم اصفهانی، اعتبار در افق نفس است؛ لذا ایشان بعدا می‌گوید: وجود اعتباری یک نحوه از وجود حقیقی است و اگر این اعتبار را ابراز کرد انشائی می‌شود. لذا اگر کسی در افق نفسش اعتبار کرد که به مایع خارج آب بگوید وجود اعتباری است و وقتی می‌گوید: به این مایع آب بگویید و در حقیقت ابراز می‌کند، وجود لفظی می‌شود یا اگر آن را نوشت وجود کتبی می‌شود. ولی به نظر ما وجود اعتباری همان ابراز است لذا یکی از نقاط افتراق ما با محقق اصفهانی در معنای وجود اعتباری است.

نتیجه: به نظر ما وجود اعتباری همان ابراز است؛ اما به نظر محقق اصفهانی وجود اعتباری، اعتبار در افق نفس است

1.1.1.1.1.1.3قوام وضع

بعد مرحوم اصفهانی می‌فرماید: «ضرورة أنّ فائدة الوضع و الاستعمال هو الانتقال من سماع اللفظ إلى معناه» اساسا سوال می‌شود که قوام وضع به چیزی است؟ بحث هایی که در مقدمات علم اصول در مورد وضع صورت می‌گیرد ناظر به شرح رابطه بین لفظ و معنا است. البته اگر قائل بشویم که بین لفظ و معنا رابطه ای وجود دارد، بنابر این بحث می‌شود رابطه بین لفظ معنا از چه نوع رابطه ای است؟ خلاصه اقوال در بحث وضع از مراتب اشد به اضعف عبارت است از:

    1. رابطه علیت تامه

    2. رابطه مقتضی

    3. رابطه غریزی

    4. رابطه ذهنی

    5. رابطه اعتباری البته در این نوع رابطه نیز اقوال مختلفی وجود دارد

    6. بین لفظ و معنا هیج رابطه ای وجود ندارد.

کسانی که قائل به مسلک تعهد هستند (مانند محقق نهاوندی و مرحوم خویی) در حقیقت قائل به عدم رابطه بین لفظ و معنا هستند و صرفا تعهد بر گفتن لفظ و اراده کرده معنا هستند. این نکته فراموش نشود که این تعهد، در عمل است.

مرحوم اصفهانی از جمله کسانی هستند که قائل به رابطه بین لفظ و معنا هستند و آن را اعتباری می‌دانند و می‌فرمایند: همان طوری که علامت هایی که در طرق نصب می‌شوند و دلالت بر معنایی دارند، وضع الفاظ بر معانی نیز از این قبیل هستند. لذا کسانی که قائل به رابطه هستند، عملیات وضع با استعمال، متفاوت می‌دانند؛ ولی کسانی که قائل به عدم رابطه هستند، وضع را با استعمال یکی می‌دانند و هر استعمالی را وضع می‌دانند. چون رابطه ای وجود ندارد پس اینکه مرحوم اصفهانی می‌فرماید: «فائدة الوضع و الاستعمال ...» بر مبنای خودشان است که استعمال و وضع را دو تا می‌دانند.

1.1.1.1.1.1.4دلیل وضع الفاظ برای نفس معانی

در ادامه می‌فرماید: «و الانتقال وجود ادراكي، و الموجود بأي وجود كان لا يقبل لوجود آخر مماثلا كان أو مقابلا.» یعنی از طرفی انحاء وجود مختلف هستند و از طرفی دیگر خود انتقال از لفظ به معنا یک وجود ادراکی است لذا نمی‌شود که لفظ برای معنایی با قید وجود (هر وجودی که داشته باشد) وضع شود؛ زیرا وجود ادراکی را دارد و دیگر نمی‌شود وجود دیگر را قبول کند؛ حال چه وجودی مخالف با وجود ادراکی باشد یا مثل آن باشد.

1.1.1.1.1.1.5موضوع له بیع

مرحوم اصفهانی می‌فرماید[2] : «و عليه فمعنى البيع إذا كان هو التمليك فالموضوع له طبيعي التمليك القابل لجميع أنحاء الوجود، لا الطبيعي الموجود بوجود إنشائي»

پس بیع اگر برای تملیک وضع شده باشد برای طبیعی تملیک وضع شده است؛ نه اینکه برای تملیک انشائی وضع شده باشد. زیرا وجود انشائی نیز یک نوع وجود است که با وجود ادراکی جمع نمی‌شود و گفته شد که مرحوم اصفهانی وجود انشائی را غیر از وجود اعتباری می‌دانند.

1.1.1.1.1.1.6ادعای بدون دلیل

این که مرحوم اصفهانی می‌فرماید: بیع به معنای طبیعی تملیک است، نیاز به اثبات دارد و مصادره به مطلوب کرده اند. از کجا معلوم که موضوع له بیع طبیعی تملیک باشد؟ این مطلب اول کلام است. کسی می‌تواند بگوید بیع برای تملیک انشائی وضع شده است. این بحث استظهارات است و فهم عرفی را باید ملاک قرار داد. تملیک را شاید بتوان اعم فرض کرد ولی بیع این گونه نیست. بلکه به نظر می‌آید که بیع تملیک عرفی باشد. اما اینکه در ذهنم تملیک را اعتبار کرده باشم، عرف بیع نمی‌گوید؛ و لو اینکه در افق نفس اعتبار شود یک نحوه حقیقتی دارد ولی بیع نیست.

نتیجه: مرحوم اصفهانی اعتبار را در مقابل انشاء می‌دانند ولی به نظر ما اعتبار تا انشاء و ابراز نشود اثر ندارد.

تحلیل امور اعتباری

امور اعتباری یک ضابطه ای دارند و آن ضابطه عبارت است از تصرف در واقع. امور اعتباری خودشان واقعیتی ندارند؛ لذا مجرد اینکه در نفس اعتبار بکنیم، در وعاء اعتبار تحقق پیدا نمی‌کند مثلا تا بعت و اشتریت گفته نشود، در وعاء اعتبار ملکیت حاصل نمی‌شود. وقتی گفته می‌شود: «هذا ملک لک» مثل ادراک من از سقف نیست. زیرا این ادراک واقعیتی دارد و چون سقف واقعیت دارد ابراز آن تاثیر گذار نیست و اینکه بگویم سقف بالای سر من است تاثیری در وجودش ندارد. لذا در ادبیات انشاء را این گونه تعریف می‌کنند «الانشاء ایقاع المعنی بلفظ یقارنه.» به نظر می‌آید که این معنا دقیق است.

1.1.1.1.1.2عدم بیع به معنای تملیک طبیعی در ضمن وجود حقیقی

در ادامه مرحوم اصفهانی می‌فرماید: «و لا الطبيعي الموجود بوجود حقيقي». یعنی بیع به معنای تملیک طبیعی که موجود به وجود حقیقی باشد نیست. به نظر می‌آید در اعتباریات مفروض این است که وجود حقیقی ندارند و اصلا قوام امر اعتباری این است که حقیقت ندارد. مثلا وقتی که به انسانی اطلاق لفظ شیر می‌شود فرض این است که این انسان حقیقةً شیر نیست؛ بلکه انسان است. ولی این گونه فرض می‌شود. همان طور که بعضی می‌گویند: منظور از اعتبار اعطاء حد شئ لغیره است؛ یعنی خودش حقیقت ندارد. بلکه باید برایش حد اعطا شود. مثلا گفته می‌شود رابطه این کتاب با من را برمی‌دارم و به غیر می‌دهم و لو اینکه در این جا نیز تصرف در یک امر اعتباری است. ولی این اشکالی ندارد. خود نماز ابداع و اعتبار است؛ ولی گفته می‌شود اطاعت پدر مانند نماز است. لذا لازم نیست که برای اعتباری شدن، در یک چیز حقیقی تصرف شود.

ظاهرا مراد از کلمه «حقیقی» در عبارت مرحوم اصفهانی همان وجود اعتباری است و الا وجود حقیقی خارجی که ندارد.

1.1.1.1.1.2.1وجودات انشائی و حقیقی

در ادامه می‌فرماید: «غاية الأمر أنّ ما عدا المعاني المعاملية أو الطلبية غير قابلة إلّا للوجود العيني و الذهني كلفظ الماء و التراب، و المعاني المعاملية أو الأعم من العقدية و الإيقاعية قابلة للوجود الإنشائي و الحقيقي،» منظور ایشان از حقیقی همان افق نفس است و این معنا را در مقابل انشائی گرفته اند در حالی که ما این مطلب را قبول نداریم و بیانش ذکر شد.

1.1.1.1.1.2.2ضیق بودن اعتباریات

مرحوم اصفهانی می‌فرماید: «و كذلك المعاني الطلبية و شبهها قابلة لكلا النحوين من الوجود» یعنی معانی طلبیه و شبه آنها قابلیت وجود انشائی و حقیقی را دارند. اما به نظر ما اولا ایشان می‌توانست به جای عبارت معانی طلبیه و شبهها یک تعبیر دیگری به کار ببرند. مثلا اعتبارات قانونیه بفرمایند. این بهتر بود. ثانیا اعتباریات اوسع از معانی طلبیه و شبه آنها است.

1.1.1.1.1.2.3توسعه معنای اعتباری

اعتبارات در یک تقسیم بندی به دو نوع اعتبارات تقسیم می‌شوند

    1. اعتبارات ادبی: هر چیزی که تاثیر در عواطف و احساسات داشته باشد اعتبار ادبی نام دارد.

    2. اعتبارات قانونی یا ملحق به قانونی: هر چیزی که دارای آثار باشد.

اینکه ما یکسری اعتباراتی داریم که یا فقط احساسات و عواطف را تحریک می‌کند؛ مثلا گفته می‌شود شیر آمد یا تاثیر دارد مثلا گفته می‌شود من نماز شب را بر ذمه خودم قرار دادم یا کتاب را ملک دیگری قرار دادم. ما دایره اعتبار را خیلی عریض فرض کردیم. مثلا عدول در نیت نماز را جزء اعتباریات دانستیم؛ یعنی اگر کسی نماز عصر را شروع کرد و دو یا سه رکعت را خواند؛ بعد یادش آمد که نماز ظهر را نخوانده است، در این جا از نماز عصر عدول به نماز ظهر می‌کند. در اینجا نماز ظهر را اعتبار کرده است؛ زیرا چیزی که واقع شد نماز عصر بود. حال این که واقع شده است را عوضش می‌کند که این تبدیل همان اعتبار است و تصرف در واقع است که نامش اعتبار است. در نیابت نیز اعتبار وجود دارد؛ مثلا کسی حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرف می‌شود، طبق قاعده عمل هر کس برای خود شخص است، ولی اعتبار می‌کند که ثوابش را برای پدرش قرار بدهد. از جمله موارد این ضابطه اصل برائت است. باید گفته شود که ما اصلی به نام «اصاله البرائة» نداریم. بلکه چیزی که وجود دارد این است که من فحص کردم و به دلیلی نرسیدم پس این حکم منجر نیست و اگر منجز نبود کیفر ندارد تا اینجا اعتباری وجود ندارد. بعد گفته می‌شود حالا که کیفر ندارد پس ظاهرا (نه واقعا تا تصویب پیش نیاید) حکم نیست. در این مرحله اعتبار رخ می‌دهد و این مرحله اصل عملی است.

نتیجه: اعتبارات منحصر به معانی طلبیه وشبه آنها نیست بلکه اعتبارات قانونیه و ادبی و عقود و ایقاعات و نیابت و عدول را نیز شامل می‌شود. معیار کلی و ضابطه اعتباری بودن، تصرف در واقع است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo