< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

98/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم/ مفهوم الشرط/ تنبیهات

ایراد محقق خوئی به صاحب کفایه

شاهرگ بحث محقق خراسانی اجمتاع مثلین است. همه تلاش ایشان برای خروج از مخمصه اجتماع مثلین بود. محقق خوئی[1] می‌فرماید: ما اساساً این را اشکال را قبول نداریم؛ زیرا اجتماع مثلین مربوط به تکوینیات است و مقایسه اعتباریات با آن صحیح نیست. لذا اشکالی ندارد که چیزی دو وجوب پیدا کند. این‌جا استحاله‌ای از بابت اجتماع مثلین در کار نیست. احکام افعال مولا هستند و او می‌تواند یک حکم را هر چند بار که بخواهد جعل نماید.

لذا اگر مولا دو بار امری را واجب کرد، آن دو وجوب در هم مندک شده و از این دو حکم وجوب مؤکد واحدی متولد می‌شود؛ وجوبی که با توجه به وقوع دو امر به آن اشد و اغلظ است.

پس اصل مطلب محقق خویی، انکار بحث محقق خراسانی –یعنی اجتماع مثلین- از اساس است.

بررسی جواب سیدنا الاستاد

هرچند فرمایش سیدنا الاستاد صحیح و متین است، اما وقتی ما در شرع مقدس تفحص می‌کنیم، این شکل اجتماع مثلینی را اصلا نمی‌بینیم؛ مثلا می‌دانیم نماز ظهر فی نفسه واجب است، بعد اگر شارع بگوید اگر فلان کار را کردی نماز ظهر بر تو واجب می‌شود، به هیچ عنوان پسندیده نیست. قبول داریم که استحاله اجتماع مثلین در اعتباریات جاری نیست، اما قبح و استهجان عرفی آن را چه باید کرد. هرچند ایجاب مجدد چیزی که خودش فی نفسه واجب است به وسیله سبب دیگر استحاله عقلی ندارد، اما این کار مبتلا به استهجان عرفی‌ست.

البته این جواب ما موارد نقضی هم دارد؛ مثلا صحیح است که مکلف نذر کند تا نمازظهر و عصرش را بخواند. چنین نذری صحیح است و در اثر آن دو وجوب بر نماز ظهر واجب می‌شود؛ یکی وجوب نفسی خود نماز و دیگری وجوب از بابت عنوان نذر. ما همین‌جا به صاحب کفایه اشکال کرده و می‌گوییم: آیا چنین نذری نیز موجب اجتماع مثلین شده و محال است؟ این نذر هیچ استحاله‌ای ندارد و حق به جانب محقق خوئی است. این دو وجوب منافاتی با هم ندارند و مندک در هم شده‌اند.

مثال دیگر در مورد نوجوانی کاهل نماز است که برای نماز صبح بلند نمی‌شود. پدر می‌آید او را امر به نماز نماز امر می‌کند. پس این امر والد نیز وجوبی می‌آورد. در نتیجه نماز صبحی که فی نفسه واجب بود، با امر والد، وجوب دیگری هم پیدا می‌کند. این‌ها همه مثال‌هایی برای تکمیل جواب محقق خوئی هستند.

بنابراین یک عمل هم می‌تواند بالعنوان الاولی واجب باشد و هم می‌تواند بالعنوان الثانوی وجوب دیگری پیدا کند. این امثله اجتماع دو وجوب هستند که از آن‌ها وجوب مؤکد زاییده می‌شود؛ هیچ اجتماع مثلین هم پیش نمی‌آید.

البته ممکن است کسی اشکال کند که متعلق وجوب در دو حکم با هم متفاوت است؛ مثلاً در مورد نذر وجوب اول به نماز تعلق گرفته و وجوب دوم به «العمل المنذور»؛ یعنی وجوب بالعنوان الثانوی به نماز تعلق می‌گیرد. لذا نماز یک وجوب بیش‌تر نداشته و متمعلق وجوب دوم نذر است. این دو وجوب در خصوص نماز اجتماع موردی پیدا کرده‌اند.

خلاصه می‌خواهیم بگوییم: دو وجوب بر عنوان اولی نماز نیامده‌اند. نماز یک وجوب بیش‌تر ندارد. اما وجوب‌های دوم بر عنوان ثانوی وارد شده‌اند. با این بیان نیز اشکال اجتماع مثلین مرتفع می‌شود؛ چون در اجتماع مثلین باید دو وجوب بر عنوان اولی نماز تعلق بگیرند.


فرمایش محقق نائینی

محقق نائینی می فرماید:[2] در مانحن فیه اصل، عدم تداخل است. استدلال ایشان دو رکن دارد. رکن اول این است که جمله شرطیه مانند جمله حملیه است؛ مثلاً در «اذا افطرت فاعتق رقبه» و «المُفطر یعتق رقبۀً» تفاوتی وجود ندارد. پس روح قضیه حملیه به قضیه شرطیه بر می‌گردد و هر دو مشروط به وجود موضوعند. موضوع قضیه حملیه در واقع همان شرط است؛ یعنی هم می‌توان آن را به عنوان موضوع حکم آورد و هم به عنوان شرط حکم. از طرف دیگر ما در قضایای حملیه می‌گوییم: حکم به تعداد افراد طبیعت منحل می‌شود. پس معنای قضیه «المفطر یعتق رقبه» این است که هر مفطری که در خارج محقق شود، موجب عتق رقبه‌ای مستقل است. این را حکم انحلالی می‌گویند که جعل واحدی دارد. این حکم انحلال پیدا کرده و برای تک تک افراد آن طبیعت در خارج حکم به وجود می‌آورد.

در ما نحن فیه هم وقتی پذیرفتیم که جمله شرطیه به منزله حملیه است، باید همان حکم انحلال را در قضیه شرطیه نیز جاری نماییم. لذا وقتی می‌گوید: «اذا افطر الانسان فلیعتق رقبه»، باز هم به تعداد افرادی که در خارج افطار عمدی می‌کنند وجوب عتق رقبه به وجود می‌آید. تصحیح شد

ایشان در رکن دوم استدلال خود می‌فرماید: -حال که به برکت جزاء وجوب عتق رقبه انحلال پیدا کرد و متعدد شد- ما یک طبیعت واحده داریم که همان طبیعت «عتق رقبه» است. این طبیعت منحل شده و به تعداد افطارها –چه یک نفر چند افطار عمدی کند و چه چند نفر- وجوبات متعدده متولد می‌شود که همگی متعلق به طبیعت عتق رقبه هستند. متعلق این‌ها در واقع «ایجاد الطبیعه» است که معنای آن «نقض العدم المطلق» می‌شود؛ یعنی انسان مکلف شده تا طبیعت را از عدم مطلق خارج کرده و ایجاد نماید.

عدم مطلق درمقابل صرف العدم است. صرف العدم فقط با یک وجود نقض می‌شود و فقط یک وجود ناقض آن است. اما عدم مطلق در تقابل با وجودهای متعدد قرار می‌گیرد. مقتضای وجوب‌های متعدده نیز ایجادهای متعدده است؛ زیرا هر وجوبی اقتضای ایجاد جدیدی دارد؛ یعنی با آمدن هر وجوب باید یک بار این عدم مطلق نقض شود. نقض «عدم عتق رقبه» نیز با ایجاد عتق است.

نتیجه این دو رکن هم این است که مقتضای جمله شرطیه عدم تداخل باشد؛ زیرا هر ایجابی اقتضای ایجادی مستقل دارد و حتی اگر امری ده بار واجب شود، باید ده بار جداگانه ایجاد گردد. لذا در شرطی متعدد شده–مانند «ان افطرت» و «ان ظاهرت»- امتثال هر وجوب به تحقق متعلق آن در خارج بوده و هیچ جایی برای تداخل نمی‌ماند. پس هر وجوب اقتضای ایجادی جداگانه‌ دارد.


[2] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین النائینی، ج2، ص272.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo