< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

97/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نواهی/ مدلول صیغه نهی

المقام الخامس

شکی در دلالت صیغه نهی بر حرمت وجود ندارد. اما سوال از منشاء این دلالت است؟ مشهور می‌گویند: این دلالت از باب ظهور است؛ یعنی صیغه نهی ظهور در حرمت دارد و دلالت آن بر کراهت مجاز است. این حرف خوبیست و ظاهر امر هم همین است.

فرمایش محقق نائینی در باب مدلول امر و نهی

محقق نائینی این نظر را در صیغه امر نپذیرفته و البته در مورد دلالت صیغه نهی حرفی نزده است. اما علی القاعده کلام ایشان در باب نهی نیز همان چیزیست که در باب امر فرموده اند.

ایشان می گوید: امر موضوع برای طلب است؛ یعنی نسبت طلبیّه و نسبت بعثیه. مدلول کلام هم همین مقدار است. اما دلالت آن بر وجوب، از بابت حکم عقل است؛ زیرا وقتی مولا چیزی را از عبد طلب نمود، عقل به لزوم اتیان و عدم تمرد از آن حکم می کند. پس این الزام به حکم عقل بوده و اگر مکلف از آن تمرد کند، عقل او را مستحق عقاب خواهد دانست؛ این در طرف وجوب. مطلب در طرف حرمت نیز ‌همین است.

پس فرق اصلی حرمت و کراهت در استحقاق عقاب است و الا در هر دو طرف طلب وجود دارد. این استحقاق هم ناشی از حکم عقل است. عقل می گوید: عبد باید طلب مولا را رعایت و اطاعت کرده و عصیان نکند که در این صورت مستحق عقاب می‌شود.[1]

دو اشکال بر این مبنا

این مطلب خوب است و چنان‌که در ذهن دارم، محقق خوئی هم –با چشم پوشی از نظر خود در باب مدلول صیغه نهی- اصل این فرمایش -که استحقاق عقاب ناشی از حکم عقل باشد- را پسندیده است. لکن در این فرمایش دو سوال مطرح است؛

اولا؛ اگر عرف، وضع طلب الزامی فهمید و امر و نهی را موضوع برای مطلق طلب ندانست، دلالت امر و نهی لفظی شده و دیگر نیازی به حکم عقل نیست. البته مشهور هم قائل به همین مطلب شده و می‌گویند: امر و نهی، ظهور در طلب الزامی داشته و دلالتشان لفظیست. لذا نوبت به فرمایش محقق نائینی نمی‌رسد.

ظاهرا عرف نیز همین را می‌فهمد و امر و نهی را ظاهر در طلب الزامی می داند. همین استظهار عرفی برای دلالت بر وجوب و حرمت کافی است. پس نوبت به دلالت حکم عقل نمی‌رسد.

ثانیا؛ اگر بگوییم: استحقاق عقاب –که فصل وجوب و حرمت است- به حکم عقل است؛ تنها در مورد اوامر مولای حقیقی وجود خواهد یافت؛ زیرا استحقاق عقاب مختص اوامر مولوی است. حال آن‌که بسیاری از اوامر الزامیِ رایج، از مولای حقیقی صادر نمی‌شوند. مثلا در امر طبیب به خوردن فلان دارو، ارشادیست و هیچ استحقاق عقابی هم در آن وجود ندارد، آیا مردم می گویند: این امر رجحان داشته ولی دلالتی بر الزام ندارد؟ قطعا چنین نیست؛ می‌گویند: امر الزامی است. این در حالیست که آن امر هیچ مولویتی ندارد.

همچنین با توجه به این‌که طبیب امر رجحانی هم داشته و تمامی اوامر او الزامی نیست، نمی توان گفت: اوامر طبیب محفوف به قرینه الزامیه هستند. اما در عین حالی که احتمال غیر الزامی بودن اوامر او وجود دارد، اگر امرِ بدون قرینه ای از او صادر شود، در ذهن عرف، ارجح الزامی بودن آن است. لذا اگر بیمار دارو را نخورد، توبیخ می‌شود که چرا به امر طبیب عمل نکردی و دارو را نخوردی. بنابراین عرف از اوامر غیر مولوی نیز الزام را می‌فهمد؛ یعنی این‌گونه نیست که دلالت امر در الزامی بودن اختصاص به حکم عقل داشته باشد.

خلاصه این‌که هرچند حکم عقل اختصاص به مولای حقیقی دارد، ولی از اوامر ارشادی نیز الزام فهمیده می‌شود. لذا می گوییم: الزامی بودن ربطی به حکم عقل ندارد؛ زیرا حکم عقل اختصاص به اوامر مولوی دارد.

لذا در پاسخ کلام محقق نائینی می‌گوییم: اگر منشأ الزام حکمِ عقل، وجوب اطاعتِ عبد از مولا بود، اوامر ارشادی دلالتی بر الزام نمی‌داشتند؛ حال آن‌که می بینیم که این اوامر لو خُلّیَ و طبعه، ظهور در الزام دارند. لذا دلیل شما اخص از مدعا بوده و الزام در غیر مورد مذکور نیز وجود دارد. در نتیجه منشأ الزام آن‌چه که محقق نائینی فرموده، نبوده و امر ظهور عرفی در الزام دارد.


[1] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین النائینی، ج1، ص143.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo