< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

96/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث ضد/ حکم ضد خاص/ مسلک مقدمیت/ ادله منکرین

مقدمه

کلام در رد مسلک مقدمیت است؛ می خواهیم بگوییم: عدم احد الضدین نمی تواند مقدمه برای وجود ضد دیگر باشد؛ مثلا در تکوینیات عدم سفیدی مقدمه وجود سیاهی نیست. اگر باشد وجود سیاهی متوقف بر عدم سفیدی خواهد بود. همین بحث را در جلسه گذشته بیان کرده و استدلالاتی از صاحب کفایه را خواندیم. در پایان نیز استدلال محقق نائینی را از نظر گذراندیم. البته ایشان دو استدلال دارند و ما تنها استدلال اولشان را بیان کردیم. اما متعرض استدلال دوم ایشان نمی شویم؛ چون این استدلال هم محل مناقشه است و هم برای حل، نیاز به رجوع به استدلال اول دارد. لذا به همان یک دلیل ایشان بسنده می‌کنیم.[1]

استدلال حضرت امام بر بطلان مقدمیتایشان به شیوه و بیان دیگری وارد بحث شده اند که کاملا بوی فلسفی دارد. این هم آخرین روشی است برای این مطلب مطرح می‌کنیم و بعد از بررسی دلیل ایشان باید وارد اقوال قائلین به مقدمیت شویم. زیرا خود قول به مقدمیت -با وجود اشکالاتی که به آن وارد شده- قائلینی دارد که توقف را نپذیرفته‌اند.

ایشان می فرماید: «و التحقیق ان التوقف مطلقا باطل، لان العدم لیس بشیء بل باطل محض» این که می‌گویند: عدم احد الضدین مقدمه برای وجود ضد دیگر است، صحیح نیست؛ زیرا عدم، باطل محض بوده و چیزی نیست تا اثری داشته باشد. «و ما لا شیئیّۀ له یُسلَب عنه بالسلب التحصیلی جمیع الامور الثبوتیّۀ»، یکی از امور ثبوتیّه هم خود مقدمیّت است. پس مقدمیّت هم باید از عدم سلب شود. لذا نمی توان گفت: العدم مقدمۀٌ لشیءٍ آخر.

«و لا شک ان التوقف من طرف الموقوف و الموقوف علیه ثبوتیٌّ» مراد از توقف، مقدمیّت است. همچنین طبق قاعده فرعیت، -یعنی«ثبوت شیئٍ لشیئٍ فرع ثبوت المثبت له»- ثبوت هر امری برای دیگری، فرع وجود آن مثبَت له است. اما عدم، وجودی ندارد تا چیزی برای آن ثابت گردد. «فما لا شیئیّۀَ له لا تقدم له و لا تأخر له و لا مقارنۀ له، فکل الحیثیّات مسلوبۀٌ عنه سلباً تحصیلیّاً». این عدم، قابلیّت هیچ صفتی از صفات ثبوتیه را ندارد، نه تقدم، نه تاخر، نه مقارنت. تقدم و تاخرِ امرِ عدمی، حتی در رتبه معنی ندارد. اینها همه اوصافی ثبوتیّه‌اند که برای عدم آمده است.

این فرمایش حضرت امام کاملا صحیح است. کلام ایشان خیلی هم فلسفی نیست؛ بلکه با کمی تأمل می‌بینید که حرفی بدیهی است که در قالب مباحث علمی بیان شده.[2]

تسرّی اشکال ایشان به «عدم المانع»

گفتیم: مقتضی، شرط و عدم المانع، اجزاء علت تامه‌ بوده و برای شیء مقدمیت دارند. با توجه به اینکه عدم المانع هم یکی از اجزاء است، اشکالی در مقدمیت «عدم المانع» وجود ندارد. بلکه اشکال در این است که آیا «عدم احد الضدین» هم «عدم المانع» محسوب می‌شود؟. قبلا شرح داده و گفتیم: عدم احد الضدین، آن عدم المانعی نیست که از اجزاء علت تامه باشد. لذا تطبیق عدم احد الضدین بر عدم المانع غلط است.

مانع آن چیزی است که مزاحم مقتضی در اقتضاء باشد؛ یعنی هر چیزی در رتبه قبل از وجود دارای مقتضی است که به واسطه اقتضای آن موجود می شود. اگر چیزی باشد که مزاحم اقتضای آن مقتضی شود، به آن مانع می‌گویند. مثل رطوبت که برای احراق مانعیت دارد. معلول ما احراق و سوختن و مقتضی آتش است. شرط سوختن مجاورت است و مانع رطوبت. تا زمانی که رطوبت هست، چوب نمی سوزد؛ زیرا رطوبت مزاحم مقتضی در تاثیر و مانع از اقتضای آتش است. پس نبودن رطوبت -از باب عدم المانع- از مقدمات احراق است.

اما احد الضدین از این مقوله نیست. قبلا گفتیم: مزاحمت اضداد برای یکدیگر از مقوله درگیری میان مقتضی‌هاست؛ نه از مقوله مانعیّت یکی برای دیگری. پس مشکل در تطبیق عدم المانع بر عدم احد الضدین است.

اساس استدلال ایشان بر عدمیّتِ عدم است. اگر بنا شد که عدم صلاحیّتی نداشته باشد، هیچ کجا صلاحیت ندارد؛ زیرا لا میزَ فی الاعدام. لذا اشکال ایشان دامن عدم المانع را هم می گیرد و اینگونه نیست که استدلال ایشان، تنها عدم احد الضدین را خراب کند. این استدلال شامل همه اعدام می شود؛ لکن فلاسفه و مناطقه عدم المانع را به عنوان یکی از اجزاء علت تامه پذیرفته‌اند.البته حضرت امام، خود متوجه مطلب بوده‌ و علیّت عدم المانع را نیز انکار کرده‌اند. لذا ایشان عدم المانع را از اجزاء علت تامه نمی دانند.

لذا از طرفی اصل فرمایش حضرت امام درست است؛ زیرا عدم ثبوتی ندارد و قاعده فرعیت می گوید «ثبوت شیئ لشیئ فرع لثبوت مثبت له»؛ پس عدم صلاحیت مقدمیت ندارد و از طرف دیگر می دانیم که «عدم المانع» از اجزاء علت تامه است. لذا باید توجیهی برای این اشکال پیدا کنیم.

راه حلی برای تصحیح مقدمیّت «عدم المانع»گفتیم: عدم المانع از اجزاء علت تامه بوده و بر معلول مقدمیّت دارد. اما استدلال حضرت امام همه اعدام را از صلاحیت می اندازد و عدم المانع را هم خراب می کند. اما میان وجود المانع و عدم المانع تفاوتی بیّن وجود دارد. اگر رطوبت باشد آتش اثر نمی‌گذارد و اگر باشد اثری ندارد. اگر عدم المانع هیچ مقدمیّتی ندارد پس فرق این دو حالت در چیست؟

حال می خواهیم مشکل عدم المانع را حل کنیم. جواب می دهیم، این ایراد که ما برای «عدم المانع» موثریّت قائل باشیم در حالی که «عدم المانع» موثریّتی ندارد، وارد است؛ مثلا در مثال مانعیت رطوبت برای احراق، در حقیقت مانع وجود الرطوبه است. وجود الرطوبه مخل و مزاحم است و نمی گذارد که احتراقی به وجود آید. وقتی اینطور شد، معلوم می شود که ظرف تاثیر آتش ظرف عدم رطوبت است. پس وقتی می گوییم: عدم الرطوبه، مقدمه است، اگر مرادمان این باشد که این عدم، موثر در علیّت است، این غلط خواهد بود. اما اگر گفتیم: اثر متعلق به مقتضی است و عدم فقط ظرف بوده و موثریت ندارد، در این صورت مشکل «عدم المانع» حل می شود.

پس این عدم المانع موثریّتی ندارد. لکن مقتضی فقط در این ظرف اثر گذار است. اثر برای مقتضی است. لکن این اثر در ظرف رطوبت، پدید نمی آید؛ زیرا رطوبت از آن ممانعت می کند. اما همین مقتضی در ظرف عدم المانع و عدم الرطوبه اثر می گذارد. در این صورت اگر بگوییم: عدم ظرفیّتی هم ندارد غلط است؛ زیرا در حال وجود الرطوبه، مقتضی اثرگذار نخواهد بود و تنها در حال عدم الرطوبه اثر دارد. در این صورت نمی توانیم بگوییم: وجود و عدم رطوبت، علی السویّه‌اند؛ زیرا تا زمانی که رطوبت هست، مانع و مخل بوده و نمی گذارد احراق صورت پذیرد. مقتضی در ظرف انعدامِ رطوبت، اثر می گذارد. وقتی حالت وجود و عدم رطوبت، علی السویّه نباشد، طبعا باید بگوییم: عدم الرطوبه ظرف تاثیر مقتضی است. البته موثریّتی ندارد تا ایراد حضرت امام وارد باشد.

چنانکه اگر نور برای چیزی مُضر باشد، در ظرف عدم النور ضرری هم وجود ندارد؛ مانند کسی که چشمی حساس دارد و در ظرف وجود نور باید چشمانش را ببندد. حالا اگر شب و ظلمت شد، دیگر بستن چشم ضرورتی ندارد؛ زیرا در ظرف ظلمت دیگر مانعی وجود ندارد تا آسیب رسان شود.

بهترین تعبیر برای این مطلب ظرفیّت است؛ زیرا اثری در اقتضای مقتضی ندارد؛ مانند آبی که در کوزه است و گِلی بودن یا طلا بودن ظرف اثری در ماهیّت آب دارد. ماهیّت همان ماهیّت است و ظرف اثری در آن ندارد. لذا می بینیم که اگر آب در ظرف گِلی باشد، خوردنش حلال است؛ اما اگر همین آب در کاسه طلا یا نقره واقع شود، خوردنش حرام می شود. آیا کاسه گِلی یا طلا اثری در حلیّت دارد؟ خیر؛ کاسه فقط ظرف است. در ظرفِ عدم طلا و نقره، مانع برطرف می شود؛ نه اینکه عدم موثریّت داشته باشد.

آیا می توان گفت: خشک بودن شرط تاثیر مقتضی است تا به این واسطه عدم الرطوبه را به امر وجودی برگردانیم؟ خیر؛ زیرا خشکی خودش عدم الرطوبه است. شیء یا رطوبت دارد یا نه؛ اگر رطوبت نداشته باشد، می‌گویند: خُشک است. خُشکی ما بإزائی در خارج ندارد؛ مانند ظلمت و نور؛ ظمت، عینِ عدم النور است همچنین است سکون و حرکت که سکون حقیقتی نیست که مابإزائی در خارج داشته باشد؛ سکون همان عدم الحرکه است. اینها همه از مقوله واحده هستند.

دیروز گفتیم: طرحِ بحثِ عدم مضاف هم فایده ای ندارد؛ زیرا یک چیز ذهنی است، عدم مضاف رشحه ای در وجود ذهنی پیدا می کند. لکن ما می خواهیم مشکل را در خارج حل کنیم.

پس حضرت امام فرمودند: عدم بما هو عدم هیچ وقت تاثیر گذار نیست و ما این حرف را پذیرفتیم. اما آمدیم سراغ «عدم المانع» که از اجزاء علت تامه است و گفتیم: «عدم المانع» موثریّتی ندارد تا مشمول ایراد حضرت امام گردد. عدم المانع فقط ظرف است برای اقتضای مقتضی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo