< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

96/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجب نفسی و غیری/ اقوال در وجوب مقدمه/تفصیل صاحب فصول

تفصیل صاحب فصول در وجوب مقدمه

بحث ما در مقدمه رسید به تفصیل صاب فصول، ایشان فرموده اند که آنچه از مقدمه واجب است مقدمه موصله است، یعنی مقدمه فی ظرف الایصال. به بیان دیگر مقدمه در صورتی که ذی‌المقدمه بر آن مترت شود واجب می‌شود. پس اگر مقدمه را به تنهایی بیاورد و ذی‌المقدمه را (که فعل اختیاری مکلف است و فعل قهری نیست) نیاورد چنین مقدمه مصداق وجوب نیست. مثلا مولا از عبد صعود علی السطح را می‌خواهد، مقدمه صعود آن نصب سُلّمی است که منتهی به صعود شود و الّا نصب سُلّم به تنهایی به چه درد می‌خورد. اگر صعودی نباشد مثل کسی می‌شود که از خواب بیدار شده، سحری بخورد اما روزه نگیرد. ایشان می‌فرماید: مقدمه‌ای که منتهی به ایصال نشود، به درد نمی‌خورد.

ادله ثلاثه صاحب فصولایشان برای مطلب خود سه دلیل می‌آورد:

دلیل اول دلیل وجوب مقدمه است. ما وجوب مقدمه را از ملازمه بین وجوب ذی‌المقدمه و وجوب مقدمه استنباط کردیم. می‌فرماید: عقل می‌گوید ملازمه فقط در جایی بر قرار است که ذی‌المقدمه بر مقدمه مترتب بشود. این ملازمه فقط در ظرف ایصال وجود دارد نه مطلقا. لذا اگر شخص سُلّمی نصب کند و صعود علی السطحی نداشته باشد، عقل می‌گوید هیچ مصلحتی در این عمل وجود ندارد؛ چرا که مطلوبیّت غیریه فقط در مقدمه موصله است.

توضیح بیشتر اینکه؛ فقط و فقط ذی‌المقدمه مطلوب نفسی است، هر چیزی غیر از ذی‌المقدمه در صورتی تحقق ذی‌المقدمه مطلوبیّت پیدا می‌کند. یعنی مطلوبیّت غیریّه زمانی می‌آید که مطلوبیّت نفسی وجود داشته باشد؛ اصلا معنای غیریّت همین است. برهمین اساس اگر ذی‌المقدمه محقق نشود مقدمات هیچ ارزشی پیدا نمی‌کنند؛ زیرا مطلوبیّتی نفسی وجود ندارد تا به غیر سرایت کند.

دلیل دوم ایشان این است که گاهی از اوقات خود مولا این ملازمه عقلیه را بیان می‌کند. حالا اگر مولای حکیم بگوید: «انی اُرید الحج» و از باب ملازمه بین واجب و مقدماتش بگوید: «و اُرید المسیر» از شما می‌خواهم که به سمت مکه و برای انجام حج سیر کنید. حالا اگر تصریح کند که اگر در مکه حج انجام نمی‌دهید این مسیر را نمی‌خواهم، در این صورت اگر گفتید: مقدمه مطلقا واجب است و مقیّد به ایصال نیست، این تصریح مولا بر خلاف عقل خواهد بود؛ زیرا عقل حکم کرده که مقدمه مطلقا مطلوب است. لکن کسی نمی‌گوید این حرف مولا خلاف عقل است. پس معلوم می‌شود مطلوبیّت و وجوب مقدمه مطلق نیست، بلکه فقط در ظرف ایصال است که مقدمه وجوب پیدا می‌کند.

بعد می‌فرماید: کما اینکه اگر مولا تصریح کند که من حج را از شما می‌خواهم ولی سیر کردن شما را مطلقا نمی‌خواهم. این نیز قبیح است. قبیح است که بگوید: مقدمه موصله را نمی‌خواهم. به خلاف مقدمه غیر موصله که می‌تواند تصریح کند که آن را نمی‌خواهم. پس معلوم می‌شود مطلوبیّت غیریه اختصاص به مقدمه موصله دارد.

دلیل سوم ایشان این است که مطلوبیّت غیریه مقدمات، از جهت توصل به ذی‌المقدمه است؛ زیرا آنچه برای مولا مهم است، خود ذی‌المقدمه است، خود حج برای مولا مطلوب است و مطلوبیّت مسیر از جهت توصل به حج است. چون موجب رسیدن به ذی‌المقدمه است، ارزش و اعتبار پیدا می‌کند. پس اصل ذی‌المقدمه است. حالا که اصل ذی‌المقدمه شد، نباید در مطلوبیت مقدمه مغفول باشد. حداقل به اندازه قیدی در مطلوبیت ذی‌المقدمه باید حضور داشته باشد. پس حداقل این است که بگوییم: مطلوبیّت غیریه مقدمات مقیّد به صورتی است که موصِل به ذی‌المقدمه باشند.[1]

این نظر صاحب فصول است حرف ایشان و نتیج‌گیری ایشان هم حرف حساب و کلامی روشن است. بسیاری از اعلام و سیدناالاستاد هم نظر ایشان را پذیرفته‌اند. نظر ما نیز ان‌شاءالله همین خواهد بود. لکن باید نظرات دیگر را نیز بررسی کرد.

مبنای صاحب کفایه و جواب ایشان به صاحب فصول

صاحب کفایه می‌فرماید: به حکم ملازمه، مقدمه مطلقا واجب است. فرقی بین موصله و غیر موصله نیست. لذا ایشان عزم خود را جزم کرده که به صاحب فصول پاسخ بدهد. ایشان می‌فرماید: ما قبول نداریم که ملازمه فقط بین ذی‌المقدمه و مقدمه موصله باشد. عقل میان مقدمه موصله و غیر موصله هیچ تفاوتی قائل نیست. لذا خودِ نصب سُلّم مطلوبیّت دارد، ولو صعود علی السطحی هم بر آن مترتب نشود.

می‌فرماید: ملاک و منشأ ملازمه این است که این مقدمه مکلف را بر ذی‌المقدمه إقدار می‌کند. إقدار یعنی توان و قدرت. اگر سُلّمی باشد، مکلّف قدرت بر صعود علی السطح پیدا می‌کند. اما اگر نباشد قدرت هم منتفی است. پس چه از سُلّم استفاده بکنید و چه نکنید، با نصب سُلّم است که قدرت بر صعود حاصل می‌شود. ملاکِ مطلوبیت هم همین است. حکم عقل نیز به وجود ملاک مشترک است میان اینکه شما از مقدمه برای وصول به ذی‌المقدمه استفاده کنید یا نه.

ایشان در جواب به استدلال دوم صاحب فصول می‌فرماید: اگر مولا گزافه گو نبوده و دقیق باشد، همانگونه که ما گفتیم حرف می‌زند؛ یعنی می‌گوید: من مسیر الی الحج را می‌خواهم. مراد از این «می‌خواهم» مطلوبیت غیریه است. مسیر را می‌خواهد چون حج را می‌خواهد و طی طریق قدرت بر حج را برای مکلف حاصل می‌کند. پس ملاک این مطلوبیت غیریه قدرتی است که بر امتثال ذی‌المقدمه حاصل می‌شود نه تحقق خارجی ذی‌المقدمه.[2]

به این صورت ایشان قائل به اطلاق وجوب مقدمه شده و می‌گوید: این مطلوبیت عقلیه است؛ مخصوص به حصّه موصله هم نیست؛ تخصیص در حکم عقل نیز محال است. بنابراین شارع نیز نمی‌تواند آن را تخصیص بزند.

اشکالم آسید کاظم یزدی و جواب محقق خراسانیصاحب کفایه دو ایراد دیگر بیان کرده که ابتدائاً تصور می‌شود این دو ایراد هم به صاحب فصول است. لکن موضوع آن با موضوع فرمایش صاحب فصول تفاوت دارد. موضوع کلام آخوند این است که «اگر مولا به مقدمه موصله امر کند و از مقدمه غیر موصله نهی کند»، این در کلام صاحب فصول نیامده است. صاحب فصول گفته بود که مولا می‌گوید: «اُرید المسیر الی الحج و ان لا تحج لا اُرید» ، «لا اُرید» هم به معنای نهی نیست، بلکه به معنای عدم وجوب است. پس موضوع عبارت صاحب فصول وجوب و عدم وجوب بوده و موضوع عبارت صاحب کفایه وجوب و حرمت. بنابراین عبارت صاحب کفایه نمی‌تواند پاسخی به صاحب فصول باشد. برخی آقایان گشته و این موضوع را در عبارات آسید کاظم یزدی پیدا کرده اند، شاید از جهت اینکه معاصر بوده‌اند مرحوم آخوند تصریحی به قائل نداشته و در خلال پاسخ به صاحب فصول به ایشان هم پاسخ داده باشد.با این توضیح معلوم می‌شود که فرمایش آسید کاظم غیر از فرمایش صاحب فصول است. کلامی جدید است. این که مولا می‌تواند بگوید: «مقدمه موصله را بیاور و نهی می‌کنم تو را از اینکه بخواهی این مقدمه را انجام بدهی بدون ایصال به ذی‌المقدمه» حرفی جدید است. مولا حق دارد این حرف را بزند، نمی‌تواند از مقدمه موصله نهی کند. اما نهی از غیر موصله در اختیار اوست. می‌تواند بگوید: تو که نمی‌خواهی به پشت بام بروی نصب سُلّمی هم نکن. این صحت نهی، کاشف است از عدم مطلوبیت غیر موصله از ابتدا.

آخوند در پاسخ می‌فرماید: اولا گفته ایم که چون عقل مطلقا به مطلوبیت حکم می‌کند، برای همین مولای حکیم نمی‌تواند بر خلاف حکم عقل حرف بزند و نهی کند. اما لو تنزلنا از این مطلب اگر مولا از مقدمه غیر موصله نهی کرد و گفت: «اگر نمی‌خواهی صعود علی السطح کنی نصب سُلّم هم نکن»، در اینجا خود نهی مولا منشأ مطلوبیتی در ترک می‌شود. اگر مولا این حرف را نمی‌زد، این مقدمه غیر موصله مطلوبیت داشت. اما حالا که مولا از آن نهی مولوی کرده، مطلوبیت غیریه با نهی جدید تزاحم می‌کند. در ظرف تزاحم نیز لازم است اهم را اخذ نمود. پس مطلوبیّت غیریه را دارد اما تزاحم کرده با این نهی نفسی که اهم از آن مطلوبیت غیریه است.

مانند تزاحم مطلوبیت انقاذ غریق و حرمت لمس اجنبیه در مصداق غریق اجنبیّه. همان مولایی که از لمس زن اجنبیه نهی کرده، به انقاذ امر نموده و به جهت انقاذ، لمس مطلوبیت پیدا می‌کند. این امر و نهی با هم تزاحم کرده و باید اهم را اخذ نمود. کسی نمی‌گوید امر به انقاذ کاشف از مطلوبیت لمس زن اجنبیه از ابتداست. لمس حرام بوده و حرمت جای خود را دارد. اما در اینجا به جهت تزاحم، مطلوبیت لمس مقدم می‌شود.

پس اشکالی ندارد که چیزی مطلوبیت داشته باشد، اما به جهت تزاحم با منشأی دیگر، منهی مولا گردد. امکان دارد؛ پیش هم می‌آید. در ما نحن فیه هم خود مقدمه مطلوبیت دارد، اما این مطلوبیت با نهی مولا تزاحم می‌کند. چون نهی مولا مطلوبیت نفسی دارد، مقدم می‌شود. اشکالی هم ندارد. نمی‌توانیم بگوییم: این تزاحم کشف می‌کند از اینکه از اول مقدمه غیر موصله مطلوبیت نداشته است. مطلوبیت از ابتدا وجود داشته، اما با اهم تزاحم نموده است. این ایراد اول.

ایراد دوم این است که نهی مولا از مقدمه محال است، مولا نمی‌تواند بگوید: «اگر قصد صعود علی السطح نداری، نصب سُلّم هم نکن». حال مکلف بعد از اتیان به مقدمه و نصب سُلّم از دو صورت خارج نیست؛ یا ذی‌المقدمه را اتیان کرده و صعود علی السطح می‌کند و یا نه. هر دو صورت نیز محل اشکال است:

اگر نصب سُلّم نماید و صعود علی السطح نکند، با امر مخالفت مولا کرده و عمل حرامی را مرتکب شده است. پس نصب سُلّم او حرام می‌شود. وقتی نصب سُلّم که مقدمه صعود است حرام باشد، عاجز می‌شود. وقتی از مقدمه عاجز شود، از ذی‌المقدمه هم عاجز خواهد بود. از ذی‌المقدمه که عاجز شد، ترک آن حرام نخواهد بود؛ چون الممنوع شرعا کالممتنع عقلا. در این صورت مکلف هم تارک واجب نفسی است و هم معصیتی نکرده. پس لازم می‌آید صعود علی السطح را ترک کند و هیچ معصیتی هم نکرده باشد؛ چراکه خود خداوند نصب سُلّم را در این حالت حرام نموده‌است.

اما اگر صعود علی السطح کند، نصب سُلّمش حرام نخواهد بود؛ زیرا مقدمه موصله است. پس اشکال قبلی پیش نمی‌آید. اما در این فرض مبتلا به اشکال تحصیل حاصل می‌گردد. چرا که صعود علی السطح واجب است و وجوبش بر عدم حرمت مقدمه متوقف است. توضیح آن که، حرمت نصب سُلّم موجب عجز از صعود است و عدم حرمت نصب سُلّم متوقف بر اتیان صعود علی السطح. پس وجوب صعود متوقف است بر عدم حرمت نصب سُلّم و عدم حرمت نصب سُلّم متوقف بر اتیان صعود. در این صورت وجوب صعود متوقف خواهد بود بر اتیان صعود. لکن ایجاب یک عمل مفروض الوجود تحصیل حاصل است. کأنّه بگوید: اگر موجود است واجب است. نمی‌شود گفت: اگر یک چیزی محقَّق می‌شود واجب است. این تحصیل حاصل است.[3]

پس ایشان هم پاسخ صاحب فصول و هم آسید کاظم را دادند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo