< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

95/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المعلّق و المنجّز/ تعریف صاحب فصول/ ایراد محقق اصفهانی /جواب محقق خراسانی به محقق نهاوندی

مقدمه

در مورد واجب معلق، گفتیم: در این واجب امر مولا حالی و مامور به استقبالی بوده و در ازمنه متاخره به وجود می‌آید.

کلام در امکان و تحقق چنین واجبی بود. صاحب کفایه در این رابطه اشکالی را از محقق نهاوندی نقل کرده و فرمود: طلبِ مولا همان اراده تشریعی او و بمنزله اراده تکوینیست و چون اراده تکوینی منفک از مراد و متعلّق خود نمی‌شود، تاخّر متعلّق از طلب مولا ممکن نیست.[1]

جواب محقق خراسانی به محقق نهاوندی

صاحب کفایه به این اشکال سه جواب داده‌اند:

جواب اول؛ در بحث انفکاک اراده از مراد، تفصیل وجود دارد. اگر اراده به چیزی تعلّق بگیرد که مئونه‌ای غیر از اراده نداشته باشد، مراد نیز از او منفک نمی‌شود. اما اگر علاوه بر اراده مئونه، نیاز به امری دیگر باشد –چه مئونه اختیاری و چه غیر اختیاری- در این صورت انفکاک اراده از مراد لازم می‌آید؛ زیرا فعلیّت مراد علاوه بر توقف بر حصول اراده، متوقّف برحصول مئونه دیگری نیز هست. بنابراین خود بخود سبب انفکاک اراده از مراد می‌گردد.

جواب دوم؛ حقیقت و روحِ اراده شوق است. ما بالوجدان می‌بینیم که شوق همانطور که به امور حالی تعلّق می‌گیرد، به امور استقبالی نیز متعلّق می‌شود. بلکه تعلّق شوق به امور استقبالی آکد و اشد است. لذا در حالی که قائلیم به وحدت اراده وشوق، بالوجدان انفکاک شوق از مشتاق الیه را می‌بینیم.

جواب سوم، جوابی نقضی است، می‌فرماید: ما از اساس، این که گفته شود «الاراده لا تنفکّ عن المراد و النسبه بینهما نسبه العلّه التامه الی المعلول» را نمی‌پذیریم؛ زیرا اتصالِ زمانیِ اراده به مراد، دائماً مستحیل است؛ چراکه وقتی مولا چیزی را می‌طلبد و می‌طلبد تا عبد آن را تصور کند. با تصور عبد، فوائد مترتّبه بر آن نیز تصوّر می‌شود. در این حال در نفس او شوق نسبت به عمل به وجود آمده و بعد از آن، امر را امتثال می‌کند. لذا ممکن نیست که حصول این امور در خارج از اراده مولا منفک نگردد. میان اراده و امر مولا و انبعاث عبد، قطعا فاصله وجود دارد. امکان ندارد این دو از هم منفک نگردند؛ زیرا حصول انبعاث در عبد همیشه متاخّر از اراده مولاست.

در نتیجه محقق خراسانی با توجه به سه جواب فوق، ایراد محقق نهاوندی را رد می‌نماید.[2]

ایراد محقق اصفهانی به صاحب فصول

دومین کسی که به واجب معلّق ایراد گرفته‌، محقق اصفهانیست. ایشان ایراد محقق نهاوندی را تقویت نموده و در پاسخ به صاحب کفایه می‌فرماید: تفسیر اراده به شوق–همانطور که آخوند در جواب دوم گفتند- تفسیرِ کاملی نیست. ایشان می‌فرماید: «الاراده هی الشوق البالغ حد نصاب الباعثیّه، و هی جزء اخیر للعلّة التامه لتحریک العضلات، فلا یمکن تعلّقها بامر استقبالی» یعنی اراده آن شوقیست که به حد نصاب باعثیّت رسیده باشد. هر شوقی با اراده متحد نیست، بلکه آن شوقی را اراده ‌گویند که تمام ویژگی‌ها و شرایط باعثیّت را دارا باشد. چنین شوقی همان است که بعث (حرکت عبد به سمت مطلوب) از او مترشّح می‌شود. این شوق با اراده متحد بوده و جزء اخیر از علّت تامه است. لذا انفکاک آن از معلول هم ممکن نیست. اما انواع دیگر شوق، ارتباطی با اراده ندارند.

بر همین اساس می‌گوییم: نمی‌شود مولا به عملی امر کند که مثلاً مربوط به چند ماه آینده است. امر باید به حد باعثیّت برسد و باعثیّت نیز به معنی تحریک عبد سمت عمل است. عملی که مربوط به شش ماه آینده است، موجب حرکت عبد سمت خود نمی‌شود. لذا لازم است که متعلّق امر حالی بوده، استقبالی بودن آن محال است.

آن‌چه بیان شد، استدلال محقق اصفهانی بر استحاله واجب معلّق بود.[3]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo