< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی ما یتعلق بصیغه الامر/اوامر
بررسی و اشکال به مبنای صاحب کفایه رحمه الله
ایشان می فرمایند امر ظهور در وجوب دارد «لانسباقه منه»[1]
ما اشکال می کنیم که اگر این حرف درست باشد باید استعمال در استحباب مجاز باشد، اگر استعمال مجازی باشد بنابراینکه در استعمالات مجازی امکان سلب معنای حقیقی را از لفظ وجود دارد، باید مجاز مطابق صحّت سلب باشد. لکن می دانیم که در اوامر استحبابی صحت سلبی وجود ندارد و نمی توان گفت: الاوامر الاستحبابیّه لیس بامرا بلکه آنها هم امر هستند اما مراتب مختلف است. گاهی امر شدید است و گاهی خفیف؛ لکن هر دو از جنس امر هستند و صحت سلبی هم در امر نیست.
در نتیجه باید به کلام خودمان بازگردیم و بگوییم: این امر حقیقتِ در جامع و قابل انطباق بر هر دو امر وجوبی و استحبابی است. لکن اگر قرینه ای در کار نباشد منصرف به وجوبی خواهد بود.
اشکالی به انصراف
بعضی به انصراف اشکال کرده و گفته اند: کثرت استعمال همیشه منشأ انصراف است؛ حال آنکه استعمال امر در استحباب بیش از وجوب است. در این حال چگونه ممکن امر منصرف به وجوب باشد؟ بسیاری از اعمال صلاتی که در روایات آمده مستحبند، حتی بسیاری از کتب ما مانند حلیه المتقینِ علامه مجلسی، مربوط به آداب زندگی است که شامل مستحبات است، لذا ممکن نیست که امر انصراف به وجوب داشته باشد.
جواب صاحب کفایه
چنان که پیش تر اشاره شد، صاحب کفایه دو جواب به این اشکال داده و فرموده اند: همانطور که استعمال در استحباب زیاد است استعمال در وجوب نیز بسیار است (البته باید بپذیریم که کثرت استعمال نمی تواند منشا انصراف باشد)، ثانیا استعمال در استحباب هر چند زیاد باشد، لکن همواره مع القرینه است. دلالت امر بر استحباب اگر همراه قرینه باشد از باب تعدد دال و مدلول است. یعنی ما رخصت را از قرینه می فهمیم نه از معنای امر. مانند استعمال «اسد» در رجل شجاع، هر چه قدر هم که استعمال آن زیاد باشد، چون مع القرینه است، ضرری به ظهور لفظ «اسد» در حیوان مفترس نمی رساند.[2]
جواب سوم از کتاب تحریر الاصول
ما در کتاب خود جواب سومی هم به این دو جواب اضافه کرده ایم و فکر می کنیم پاسخ ما جواب اصلی به اشکال باشد. در آنجا بیان کرده ایم: در بسیاری از مواردی که امر دال بر استحباب است، اصلا از هیئتِ امر و صیغه «إفعَل» استفاده نشده است. بلکه استحباب اسالیبِ مخصوص خودش را دارد و اینطوری نیست که مستحبات همیشه از راهِ امر برای ما معلوم شوند. مثلا در بسیاری از موارد برای افعال مستحبی فقط ذکر ثواب شده، یا آمده «یُستحبَّ ان یفعلَ کذا» یا عبارت «ینبغی للمومن ان یفعلَ کذا» در روایت آمده، یا اسلوبهای مشابه دیگر.
لذا می گوییم: هرچند مستحبات ما بسیار زیادند لکن نمی توان پذیرفت تمام مستحبات از راه امر به ما رسیده باشند. خلاصه اینکه خلط مبحثی شده، کثرت مستحبات را دیده اند بدون توجه به این که بسیاری از این مستحبات از راه از اسالیب غیر امری به ما رسیده اند.
بررسی و اشکال به مبنای محقق نائینی رحمه الله
مبنای محقق نائینی این بود که امر ظهور در طلب دارد. وجوب و استحباب نیز دو حکم عقلی هستند که به طور کلی از حریم معنای لفظ خارجند. امر دلالت بر طلب می کند، اگر ترخیص در ترک آمد، دلالت بر استحباب و اگر ترخیص نیامد، چون ما عبد هستیم، قضائا لحقّ المولویّه بر ما لازم است آن را امتثال کنیم. علمای بسیاری همچون محقق خوئی نیز این مبنا را پذیرفته اند.[3]
ما قبلا این را شرح دادیم: تقسیم امر به الزامی و غیر الزامی در ریشه های خود اوامر است. اراده عبد هم باید به تبع اراده مولی باشد. لذا اگر مولی امر الزامی کرد، بر عبد لازم است امتثال کند، همچنین اگر مولا امر الزامی نکند، بر عبد هم امتثال لازم نیست.
دلالت جمل خبریه مستعمل در مقام انشاء بر وجوب
در فقه ما در موارد بسیاری جمل خبریه در مقام انشاء وجوب استمال شده اند. ما نند: «یغتسل» «یتوضّأ» «یُعید صلاته». اینها جمله های خبری هستند که در مقام بیان تکلیف به کار رفته اند. سائلی از تکلیفش پرسیده و امام در مقام پاسخ و انشاء این ها را در قالب جمله خبری بیان کرده است. مقام انشاء یعنی مقام طلب، لذا در واقع «یغتسل» و «یتوضّأ» جملات خبریه ای هستند که در انشاء استعمال شده اند.
برخی اشکال کرده اند که این دلالت مورد قبول و آنچه مجمل است دلالت بر وجوب و استحباب است، یعنی فهمیده نمی شود که این جملات دلالت بر وجوب دارند یا استحباب.
صاحب کفایه در جواب می فرماید: چگونه می گویید دلالتی ندارد؟ در حالی که این جملات ظهور بسیار روشنی در وجوب دارند. زیرا بعد از آنی که علم پیدا کردیم که این جمله در معنای حقیقی به کار نرفته (چون معنای حقیقی اش إخبار عن الواقع است در حالی که در واقع چیزی وجود ندارد)، باید مناسبتِ این جمله را بررسی کرده تا بدانیم با کدام معنی متناسب است. بعد از بررسی می یابیم که این استعمالات با وجوب تناسب دارند. زیرا مولی از شدت اشتیاق به تحقق این قضیه در خارج، آن را موجود و واقع شده دیده و به همین دلیل از آن با جمله خبریه حکایت نموده تا مکلّف شدت شوق مولی را بفهمد. چنانکه فقها همیشه از این جملات وجوب را فهمیده اند.[4]
ذکر دو نکته
آیا این استعمال، استعمالی مجازی محسوب می شود؟ آخوند می گوید: خیر. این استعمال، کنایی است نه مجازی. یعنی جمله در معنای حقیقی خودش به کار رفته و مراد استعمالی همان إخبار از وجود است، لکن بداعی ان ینتقل الذهن الی معنی الوجوب. پس مستعمل فیه همان معنای حقیقی بوده ولی مراد جدی مولی بیانِ شوق نسبت به آن عمل است.
مانند آنجا که می گوید: «زید کثیر الرماد» در حالی که در خانه زید اصلا خاکستری نیست؛ در عین حال این جمله هم مجاز نیست. زیرا مراد استعمالی همان کثیر الرماد ولی مراد جدی حکایت از کریم بودن زدن است. این دو مراد هم در طول یکدیگرند. مثال دیگر، جمله «زید طویل النجاد» است. یعنی بند شمشیر زید خیلی دراز است. این جمله کنایه از بلند قد و رشید بودن دارد. مثال سوم «زید محزول الفصیل» است. یعنی کره اسب زید خیلی لاغر و کنایه از جود و سخاوت زید است. زیرا او شیر اسب را برای مهمان ها دوشیده و شیری برای کره اسب نمی ماند. در چنین مواردی استعمال حقیقیست.
مطلب دوم قضیه صدق و کذب است، مثلا در«زید کثیر الرماد» اگر واقعا خاکستری درب خانه اش نباشد آیا جمله، قضیه ای صادقه است یا کلامی کاذب؟ صاحب کفایه در پاسخ می گوید: صدق و کذب تابع مراد جدی است. لذا اگر واقعا زید کریم باشد این قضیه صادقه است ولو اینکه خاکستری هم درب خانه اش نباشد. چرا که میزان در صدق و کذب، مراد جدی است و نه مراد استعمالی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo