< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طلب و اراده /اوامر
طلب و اراده
بحث ما در این جلسه پیرامون جهت رابع درکفایه است. مبحث اصلی ما در رابطه با امر است، لکن آخوند امر را یک سرآغازی قرار داده برای ورود به بحث طلب و اراده، می فرماید : «الجهة الرابعة: الظاهر أن الطلب الذي يكون هو معنى الأمر، ليس هو الطلب الحقيقي الذي يكون طلباً بالحمل الشائع الصناعي، بل الطلب الإنشائي» امر به معنای طلب انشائی است نه طلب حقیقی، طلب انشائی عبارت است از «مطالبه شئ من الغیر» مثلا مولی از عبدش چیزی یا فعلی را طلب می کند، در اینجا طلب انشائی است، یعنی با یک لفظی، درخواست کاری شده است، طلب حقیقی چیست؟ این است که انسان، درصدد تهیّه وتحصیل چیزی برآید و خطابی متوجه شخص دیگر نگردد، مثلا زید می گوید «طلبت الماء» یعنی خودش جستجو کرد و آب را تحصیل نمود، این طلب حقیقی است، در باب تیمم می فرمایند «یطلب الماء فی السهله غلوه سهمین و فی الحزنه غلوه سهم واحد» در زمین کوهستانی به اندازه پرتاب یک تیر (سیصد متر) در زمین هموار به اندازه پرتاب دو تیر(ششصد متر) باید آب طلب کند، یعنی چه طلب کند؟ یعنی خودش اقدام کرده و آب را جستجو کند، این معنای طلب حقیقی است.
لکن اگر همین را از شخص دیگری بخواهد طلب کند، امر می کند و می گوید «ایتینی بماء» این طلب انشائی می شود، که طلب من الغیر است با خطاب انشائی، به این طلب انشائی امر می گویند. این طلب انشائی می تواند به وسیله ماده «امر» یا ماده «طلب» باشد یا با صیغه «افعل».
«ولو أبيت إلّا عن كونه موضوعاً للطلب فلا أقل من كونه منصرفاً إلى الإنشائي منه عند إطلاقه» حالا اگر کسی اصرار نمود که کلمه امر برای مطلق طلب وضع شده، نه طلب انشائی در این صورت به او می گوییم حد اقل باید بپذیرید که به طلب انشائی، انصراف دارد و نسبت به طلب حقیقی انصراف ندارد،در نظر عرف اینکه انسان در صدد تحصیل چیزی باشد را امر نمی گویند.
«كما هو الحال في لفظ الطلب أيضاً» بحث امر تمام شد، حال وارد واژه «طلب» می شویم، جناب آخوند می فرماید در کلمه طلب هم بحث همینطور است، طلب دو معنی دارد، یکی طلب حقیقی، یعنی انسان خودش در صدد تحصیل چیزی بر آید، و دیگری طلب انشائی که انسان به کسی امر بکند تا چیزی را برایش تحصیل کند، پس وقتی کسی می گوید طلب کردم، این طلب، به طلب در غیر و طلب انشائی منصرف می شود، نه طلب حقیقی.
«كما أن الأمر في لفظ الإرادة على عكس لفظ الطلب، والمنصرف عنها عند إطلاقها هو الإرادة الحقيقية» از اینجا وارد بحث اراده می شود و می فرماید: لفظ اراده دو معنی دارد، یکی این است که انسان خودش اراده بکند تا کاری را انجام دهد، یا چیزی را تحصیل کند، گاهی هم اراده از شخص دیگری می کند، پس همین اراده هم قابل انطباق بر اراده حقیقی و جدی و اراده انشائی می باشد، لکن انصراف را که ملاحظه می کنیم می بینیم انصراف کلمه اراده، به اراده حقیقیه است نه اراده انشائیه، وقتی می گویند زید اراده کرد، به اراده جدیه و اراده خود زید منصرف می شود، و اراده حقیقیه برخلاف کلمه طلب می باشد که انصراف به طلبِ انشائی دارد. این مقدمات زمینه ای را فراهم نمود تا جناب آخوند، وارد بحث طلب و اراده شود.
«واختلافهما في ذلك ألجأ بعضٍ أصحابنا إلى الميل إلى ما ذهب إليه الأشاعرة، من المغايرة بين الطلب والإرادة، خلافاً لقاطبة أهل الحق(شیعه) والمعتزلة، من اتحادهما» شیعه و معتزله معتقدند، طلب و اراده یکی هستند، طلب حقیقی همان اراده حقیقی و طلب انشائی همان اراده انشائی است، لکن اشاعره معتقدند، طلب و اراده دو چیز هستند، چرا؟ چون منصرف از کلمه اراده، اراده حقیقیه است و منصرف از کلمه طلب، طلب انشائیه است، این انصراف موجب شده که اشاعره گمان بکنند که طلب و اراده دو چیز هستند نه یک چیز.
«فلا بأس بصرف عنان الكلام إلى بيان ما هو الحق في المقام، وإن حققناه في بعضٍ فوائدنا(کتاب فوائد) إلّا أن الحوالة لما تكن عن المحذور خالية، والإِعادة بلا فائدة ولا إفادة، كان المناسب هو التعرض ها هنا أيضاً» می فرمایند این بحث را درکتاب فوائدبیان کرده و بررسی نمودیم لکن برای طلاب، مراجعه کردن به آن کتاب مایه زحمت است، لذا مناسب است خودمان در این فرصت، همان مباحث را بیان بکنیم.
«فاعلم، أن الحق كما عليه أهله ـ وفاقاً للمعتزلة وخلافاً للاشاعرة ـ هو اتحاد الطلب والإرادة، بمعنى أن لفظيهما موضوعاًن بإزاء مفهوم واحد وما بإزاء أحدهما في الخارج يكون بإزاء الآخر، والطلب المنشأ بلفظه أو بغيره عين الإرادة الإنشائية، وبالجملة هما متحدان مفهوماً وإنشاء و خارجاً، لا أن الطلب الإنشائي الذي هو المنصرف إليه إطلاقه ـ كما عرفت ـ متحد مع الإرادة الحقيقية التي ينصرف إليها إطلاقها أيضاً» اگر بخواهیم انصراف از دو کلمه را در نظر بگیریم، انصراف ها، با هم اختلاف دارند، انصراف از کلمه اراده، اراده حقیقیه است و انصراف از طلب، طلب انشائی است، لکن به حسب اصل معنی و وضع، هر دو به یک معنی می باشند.
«فإذا عرفت المراد من حديث العينية والاتحاد، ففي مراجعة الوجدان عند طلب شيء والأمر به حقيقة كفاية، فلا يحتاج إلى مزيد بيان وإقامة برهان، فإن الإنسان لا يجد غير الإرادة القائمة بالنفس صفة أُخرى قائمة بها، يكون هو الطلب» برای آنکه اتحاد این دو معنی فهمیده شود این مطلب را بیان می کنیم، مثلا انسان وقتی می خواهد کاری را انجام دهد، آن را اراده می کند، یعنی چه؟ یعنی ابتدا در او شوق به وجود می آید، این شوق به قدری زیاد می شود تا به مرحله عزم و جزم و بعد از آن به مرحله تحریک عضلات می رسد، به این مرحله ی تحریک عضلات، که انسان به سمت آن عمل حرکت می کند اراده می گویند، حالا طلب حقیقی چیست؟ اگر کسی بگوید «طلبت الماء» چگونه این طلب حقیقی او محقق می شود؟ باز هم همان است، یعنی ابتدا شوق در او به وجود می آید و این شوق شدت پیدا می کند، تا به مرحله تحریک عضلات برسد و طلب حقیقی حاصل شود.
«فإن الإنسان لا يجد غير الإرادة القائمة بالنفس صفة أُخرى قائمة بها، يكون هو الطلب غيرها، سوى ما هو مقدّمة تحققها، عند خطور الشيء والميل وهيجان الرغبة إليه، والتصديق لفائدته، وهو الجزم بدفع ما يوجب توقفه عن طلبه لاجلها» آیا ما دو حالت نفسانی داریم، یکی برای تحقق اراده و یکی برای تحقق طلب؟ خیر، ما یک حالت داریم که ابتدا تصور شئ است، و بعد تصدیق فایده، بعد شوق به آن، سپس تشدید شوق و عزم و جزم و بعد از آن تحریک عضلات، ما دو حالت نداریم، یکی برای اراده حقیقی و دیگری برای طلب حقیقی، یک حالت داریم که خروجی آن واحد است، در روایت آمده «من طلبنی وجدنی» حالا اگر به جای «طلبنی» می فرمود «من ارادنی» آیا معنی تغییری می کرد؟ خیر، لذا آخوند قائل به ترادف اراده و طلب می شود.
البته خود بخود دو مقام پیدا می کنند، یکی به حسب واقع و دیگری به حسب مقام انشاء، چون ذهن ما از شنیدن کلمه اراده، به اراده حقیقی منصرف می شود و از شنیدن کلمه طلب، به طلب انشائی منصرف می شود،
«وبالجملة : لا يكاد يكون غير الصفات المعروفة(میل و هیجان و شوق) والإرادة هناك صفة أُخرى قائمة بها يكون هو الطلب، فلا محيص عن إتحاد الإرادة والطلب، وأنّ يكون ذلك الشوق المؤكد المستتبع لتحريك العضلات في إرادة فعله بالمباشرة، أو المستتبع الأمر عبيده به فيما لو أراده لا كذلك، مسمى بالطلب والإرادة» وقتی شوق مؤکد به وجود آمد دو حالت دارد، گاهی خود انسان آن عمل را انجام می دهد، گاهی هم دیگری را تحریک می کند و از دیگری آن را مطالبه می کند، اولی طلب و اراده حقیقی است. و دومی طلب و اراده انشائی، می خواهد بفرماید ما بإزاء هر دو یکی است.[1]
اشاعره نگاهشان به انصراف بوده، لذا از این جهت قائل به تعدد شده اند، اما معتزله اصل مفهوم طلب و اراده در نظر گرفتند و متوجه شدند که اصل مفهوم اینها یکی است لذا قائل به وحدت شدند، پس در واقع میان این دو گروه، نزاع حقیقی نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo