< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

94/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اختلاف مشتقات از جهت مبادی/مشتق

الرابع اختلاف المشتقات من حیث المبادئ

در جلسات گذشته بیان شد مرحوم آخوند می فرماید: مشتقات به حسب مبادی مختلف هستند، بر همین اساس تلبّس آنها نیز متفاوت است، برخی از مبادی بالفعل ماخوذند، برخی علی وجه الملکه و برخی علی وجه الفنّ و الحرفه و المحنه. برای بررسی تلبّس و انقضاء تلبّس آنها قهرا باید به نحوه جری آنها نیز توجه شود. مثال زدیم به بقّال و گفتیم: بقال حتی در زمانی که در خانه و یا مسافرت است باز هم به او بقال می گویند. زیرا مراد از بقّال صاحب شغل بقّالی و تلبّس آن به نحو حرفه است. در این صورت او آن زمان که در خانه است نیز متلبّس به بقالی خواهد بود.

پس تلبّس و انقضای تلبّس کلّ شئ بحسبه، اگر تلبّسی به نحو فعلیت ماخوذ و حضور بالفعلش مراد باشد بعد از زوال فعلیت تلبّس هم منقضی می شود، مانند کسی که مشغول مطالعه است، مبدا مطالعه کردن تا زمانی بر او صادق است که بالفعل مشغولِ مطالعه باشد. اما اینکه مثلا به حضرت امیر می گفتند «کرّار» آیا ماخوذ به نحو فعلیّت است؟ خیر، بلکه ماخوذ به نحو ملکه می باشد، لذا زمانی هم که حضرت در خانه بود باز یصدق علیه الکرّار، اصل این صفت هم از آن جهت به ایشان اطلاق شد که ایشان هیچ گاه در جنگ به دشمت پشت نمی نمود و همیشه در حال حمله بود، از این رو زره را از پشت نمی بستند و فقط از مقابل زره را می بستند. پس این صفت به صورت ملکه اخذ شده، و انقضای اینگونه صفات با ازبین رفتن ملکه خواهد بود.

ما در کتاب تحریر گفته ایم: چیزی را که آخوند ذکر کرده در واقع ردّی است بر فاضل تونی، چرا که فاضل تونی خلط مبحث نموده؛ ایشان دیده استعمال مشتق بعد از انقضای تلبّس در بسیاری از موارد صحیح است، مانند بقّال و نجار که تلبس آنها در خانه هم صادق است، از این جهت قائل به تفصیل شده و فرموده: که در چنین جاهایی استعمال مشتق در مُنقضی حقیقت است.

جواب آخوند این است که شما بین مبادی مختلف و انحاء تلبّسشان خلط کرده اید، این موارد از موارد مُنقضی نیستند، چنین موادی که شما دیده اید از مقوله ملکه و یا حرفه بوده و از مبادی فعلیّت نیستند، لذا نجار تا زمانی که از این شغل انصراف نداده متلبّس محسوب می شود، بقّال تا زمانی که دست از این شغل بر نداشته هنوز متلبّس محسوب می شود نه منقضی. فرمایش آخوند هم کاملا درست است.[1]

تنبیه

بحث دیگری که در این قسمت در کتاب تحریر الاصول آوردیم، بررسی منشاء بقاء تلبس است. آیا بقاء بر تلبس ناشی از ماده مشتق است یا هیئتِ آن؟ آخوند این ویژگی را ارجاع داده به خود ماده و مصادر، یعنی مثلا وقتی به کسی می گویند «عطار» آنچه موجب بقاء تلبّس در زید می شود ماده «عطر» است نه صیغه و هیئتِ «فعّال».

ما یک دقتی کردیم و به نظرمان رسید که این ویژگی از ناحیه هیئت است نه ماده، کلمه «عطر» این ویژگی را ندارد، بلکه وقتی در قالب هیئت «فعّال» وارد شود دلالت بر شُغل و حرفه کرده و آن زمان است که بعد از زوال فعلیّت هم تلبسش باقی خواهد ماند، کما اینکه دلالت مشتقاتِ مشابهی چون «قصاب» و «نجار» و «بقال» هم در همین هیئتِ «فعّال» می باشد.

مثلاً وقتی می گویید: زید شاعر است، این مبدا شاعری که ذات، متلبّس به آن شده است به چه معنا اخذ شده است؟ به معنای «دارا بودن طبع شاعری» یا به معنای «در حال شعر گفتن»؟ ماده «شعر» دلالتی بر بقاء تلبّس ندارد، لذا اگر معنای دوم اراده شود(یعنی کسی که بالفعل در حالِ شعر گفتن است) وقتی زید خواب است نمی توان به آن شاعر گفت، اما اگر معنای اول اراده و گفته شود: این صفت به نحو ملکه اخذ شده، حتی در زمان خواب هم تلبّس بقاء دارد، بنا بر این می گوییم: بقاء از ماده فهمیده نشده، بلکه از هیئت فهمیده می شود.

خامسها ما هو المراد من عنوان الحال فی عنوان المسئله

عنوان مسئله چه بود؟ این بود که «اختلفوا فی ان المشتق حقیقه فی خصوص المتلبس بالمبدا فی الحال او فی ما یعمّه و ما انقضی عنه المبدا» مراد از «فی الحال» در این عبارت چیست؟ آیا حال نُطق مراد است یا حال تلبّس؟ آخوند در جواب به این سوال فرموده: حال تلبّس مراد است. لکن برخی از محشین کفایه گفته اند مراد حال النسبه و حال الجری و الاسناد است.[2]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo