< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:جریان مشتق در اسم زمان/مشتق
بررسی جواب آخوند به صاحب فصول
صاحب فصول فرمودند: نزاع مشتق در اسم زمان جاری نیست زیرا در اسم زمان وقتی که تلبّس از بین می رود ذات هم از بین خواهد رفت و ما در آنِ ثانی ذاتی نداریم که مشتق صادق باشد. لذا موضوع بحث منتفی خواهد بود.
فرمایش ایشان خوب و صحیحی است اما مرحوم آخوند زیرا بار آن نرفته، لکن از نحوه پاسخ دادن آخوند استشمام می شود که اصل اشکال را نیز پذیرفته است. ایشان در ابتدا می فرماید: که این اشکال شما ضرری به عنوان بحث نمی رساند زیرا بحث ما در کلّی و مفهوم مشتق است و اینکه این مصداق محل جریان آن بحث هست یا نیست ضرری به عنوان نمی رساند. ما در عنوان می گوییم بعد از زوال مبدا اگر ذاتی بود بحث مشتق جاری می شود، اگر هم ذاتی نبود که سالبه به انتفاء موضوع است.
در واقع جواب ایشان این است که وجودِ یک ویژگی در یک مصداق نباید ضرری به عنوان بحث برساند.[1]
و فیه تامل
البته ایشان تصریح نکرده و معیّن نکرده که مقصودشان دقیقا چیست، لکن اگر مقصود ایشان کلیِّ عنوانِ مشتق است این غلط است، اینکه بگوییم مشتق بما هو مشتق موضوع است برای متلبّس یا اعم از من انقضی این غلط است، چرا که کلی مشتق خودش که موضوع نیست. چنانکه در علم صرف می خوانیم آنچه که وضع شده برای چنین معنایی (ذات تلبّس بالمبدا) افرادِ مشتق هستند نه عنوان مشتق و خود مشتق وضع علی حده ای ندارد. مثلا اسم فاعل جدا وضع شده برای ما صدر عنه المبدا، اسم مفعول وضع شده برای من وقع علیه المبدا، اسم آلت جدا وضع شده برای آلت المبدا و الفعل، اینها هر کدام جداگانه وضع شده اند و هر کدام معنای خاصی دارند برای خودشان
لذا اگر مقصود ایشان این است که آیا کلّی مشتق وضع شده برای متلبّس فی الحال یا اعم، این غلط است زیرا کلّی المشتق یک عنوان انتزاعی است و وضع بالخصوصی نخواهد داشت بلکه باید اصناف خاصّه آن را بررسی کنیم. مثلا در اسم فاعل که وضع شده برای من صدر عنه المبدا، باید دید آیا موضوع له آن خصوص صدور تلبّسی است یا اعم از آن و ما انقضی؟ اسم مفعول و اسم آلت هم همینطور.
راه حلی برای دخول اسم زمان در محل نزاع
بحث صاحب فصول در مورد اسم زمان و مکان است، در این دو باید بررسی شود که آیا و ضع آنها برای خصوص متلبّس است یا اعم از آن و ما انقضی، درست است که این سوال در مورد زمان صحیح نیست، لکن اسم زمان و مکان وضع واحد دارند و هردو صیغه مَفعَل و مَفعِل هستند که هم برای اسم زمان و هم برای اسم مکان به کار می روند. گفتیم: بحث مشتق در مورد اسم زمان جاری نیست لکن این بحث در مورد اسم مکان جاریست، و چون این دو وضع واحدی دارند و نزاع در یکی از افراد آن(اسم مکان) جاری است، پس این صیغه «مَفعَل و مَفعِل» به لحاظ همان فرد داخل در محل نزاع می باشد. حالا اینکه در فرد دیگر (اسم زمان) مصداق ندارد این ضرری به اصل بحث نمی رساند.
واضع اصناف مشتق را وضع کرده، اگر اسم زمان تنها وضع شده بود ایراد صاحب فصول وارد بود، لکن چیزی که مشکل را حل می کند این است که مَفعَل و مَفعِل یک وضع دارند هم برای زمان و هم مکان، چون مکان قابلیّت جریان نزاعِ مشتق را دارد به همن لحاظ هیئت «مَفعَل و مَفعِل» داخل در محل نزاع می شوند.
همچنین نباید اشکال کرد که اسم زمان و مکان به لحاظ اصولی دو نوع مشتق هستند و به لحاظ اصولی دو فرد هستند نه یک فرد. زیرا جواب آن است که ما تابع واضِعین لغت هستیم، آنچه مُحقِّقِ حقیقت و مجاز است وضع واضع است و واضع نیز اصناف را در نظر گرفته و وضع می کنند. نه آنکه برای علم اصول یا علم صرف وضع جداگانه ای داشته باشند، اسم مکان و زمان هم در قالب یک هیئت ظرفی وضع شده اند.
بنابراین آنچه که ما تابع آن هستیم وضع واضع لغت است که او هم هیئات را جُدا جُدا وضع کرده، نه اینکه همه را با هم ریخته باشد سر هم و مشتق را وضع کرده باشد، حال اگر اسم زمان جُداگانه وضع شده بود ایراد صاحب فصول کاملا وارد بود زیرا اعمیّت در وضعش معقول نیست.
درنتیجه راه تخلّص است برای آخوند این است که اسم زمان و مکان وضع واحدی دارند، لذا به لحاظ اینکه در اسم مکان اعمیّت معقول است و استعداد این را دارد که وضع برای اعم از ما انقضی عنه التلبس بشود این هیئت اسم زمان و مکان(مَفعَل و مَفعِل) داخل بحث خواهند بود.
ایراد دیگری از محقق نائینی
محقق نائینی نیز ایرادی مشابه ایراد صاحب فصول گرفته، ایشان می گوید: ما یک عناوینی که مُنتزَع از مقام ذات هستند داریم. ذات یعنی خود ماهیّت قبل از مقامِ وجود، انتزاع یک عنوان از مقام ذات به این معنی است که زوال آن عناوین به زوال ذات است، زیرا این دو با هم تلازم پیدا می کنند، اگر باشند با هم هستند و اگر نباشند هم با هم نیستند، در چنین حالتی نیز عنوان ما انقضی عنه المبدا صادق نخواهد بود.
مثال می زنند به عنوانِ مواد ثلاثه، «امکان و امتناع و وجوب» مثلا «شجر» که ممکن الوجود است. امکان، وصفِ ذات و ماهیّت آن است نه وصف وجودِ خارجی آن. حال آیا می توان ماهیّت شجری را تصور کرد در حالی که ممکن الوجود نباشد؟ آیا ممکن است ماهیّت انسان ممتنع الوجود گردد؟ یا حجر واجب الوجود شود؟ اگر ماهیتش ماهیت «انسان» است یا «شجر» است یا «حجر» است ممکن الوجود هم هست و این«امکان» زمانی از بین می رود که ماهیّت «انسان» و «شجر» از بین رود.
این عناوین مانند «امکان» چون منتزَع از نفس ذات هستند پا به پای ذاتند، تا زمانی که ذات صدق کند عناوین هم صادقند و نیز اگر ذات صادق نباشد آن عنوان انتزاعی هم زائل می شود.
در این فرض آیا نزاع مشتق جاریست؟ آیا می توانیم تصوّر کنیم که ماهیّتِ انسان باشد، در حالی که امکان از او زائل شده؟ خیر. لذا چنین نزاعی که بگوییم این مشتقات وضع شده اند برای خصوص متلبّس یا اعم از ما انقضی نمی تواند جاری گردد. چرا که زوال مبدا متصوّر نمی شود مگر با زوال ذات.[2]

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo